پیچ کوچه فیروزگر را که رد کنید، از روی پُست برق بگیر تا نردههای افقی پارکینگها و حتی روی آجر دیوارها و تابلوهای تبلیغاتی، شماره تلفنها را افقی و عمودی روی کاغذ و دیوارها نوشتهاند، بعضیها را البته با اسپری سیاه پوشاندهاند، اما هنوز ان قدر هست که بتوانید کدهای مختلف تلفن، کدهای شهرستانهای مختلف و همه نوع گروه خونی را دستهبندی کنید. زیر آگهیها، تاریخ هم نوشتهاند؛ اغلب با ماژیک، روی چندین دیوار، بیشتر همین شمارهها هم البته روی دیوارهای باقی بیمارستانها تکرار شدهاند. اغلب اپراتورهای اعتباری، اغلب با آهنگ پیشواز برنامه تلویزیونی «ماه عسل»!
یکیشان زنی است که روی آگهیاش دو گروه خونی مختلف را نوشته است، «کلیه فروشی، فوری، -O و +B» میگوید کارگاه همسرش گروی بدهی است و چون هیچ راه دیگری برای جور کردن 50 میلیون پول به ذهنشان نرسیده است، میخواهند کلیههایشان را بفروشند.
- کلیهها سالماندها...؛ خیالتون راحت.
- همین جوری که نمیشه گفت کلیهها سالماند. خب شما آزمایشی چیزی انجام دادیدن؟
- آزمایشهاش که چیز خاصی نیست، فقط آزمایش خون لازم داره که اگر سر قیمت تفاهم کردیم، میریم با هم آزمایش میدیم.
- خب شما چه قیمتی گذاشتید؟
- ما 50 میلیون لازم داریم برای دوتاش.
- یعنی من فقط اون که b بود رو بخوام میشه 25 میلیون؟ ولی خانم، قیمت این چیزی نیست که شما میگید.
- چرا، ارزونتر از این نیست اصلا.
- خب حالا کس دیگهای هم بهتون زنگ زده؟
- نه هنوز؛ شما اولین نفری.
قیمت واقعاً این قدرها هم بالا نیست. بیشتر آگهیدهندههای اطراف بیمارستانها رقم بیست میلیون را برای فروش کلیهشان عادلانه میدانند، اما هستند کسانی که قیمتهای بالاتری هم در نظرشان هست.
زنی که آگهیاش را روی برچسبهای بزرگ نوشته و به علمکهای گاز اطراف مجتمع محک و بیمارستان هاشمینژاد چسبانده، میگوید با گروه خونی AB منفی، که کمیاب است، رقمی کمتر از سی و پنج میلیون تومان نمیپذیرد، اما مدارکش کامل است.
- مدارک چی لازم داره؟ آزمایشها رو انجام دادید؟
- آزمایشها رو اگر پیشپرداخت رو بریزی میریم با هم انجام میدیم.
- خوب پس این مدارک کامل که توی آگهی نوشتید یعنی چی؟
- برای این که بستری بشم برای اهدا، مدارک رو دارم، طلاقنامه و شناسنامه و اینها رو که لازم داره. حالا اگه با من هم نشد، شما که به دیگران زنگ میزنی بپرس مدارک رو دارن یا نه.
- ولی این رقمی که نوشتید خیلی زیاده، بیشتر آگهیها فقط بیست میلیون نوشتن.
- خوب از همون بیست تومانیها بگیرید، ولی شاید کلاهبردار باشن، بیان پول رو بگیرن بعد نیان بیمارستان.
- اِ! مگه این جوری هم میشه؟
- بالاخره، باید حواست جمع باشه.
مدارکی که میگوید لازم است، مفصل است، اگر اهدا کننده خانم باشد، برای بستری شدن در بیمارستان، رضایت محضری پدر، رضایت محضری شوهر یا طلاقنامه رسمی لازم است.
تلفن بعدی را هم باز یک خانم جواب میدهد که در آگهیاش نوشته است: «سی و سه ساله، گروه خونی O» تاریخ آگهی مربوط به دو هفته پیش است و با رنگ قرمز تاکید کرده است که «قیمت منصفانه» است و منصفانه به نظرش یعنی همان بیست میلیونی که در اغلب آگهیها ذکر شده: لَنگ همین بیست میلیونیم دیگه؛ بابام افتاده زندان، همه پولی که باید جور میکردیم رو کردیم، همین بیست تومانش مانده.
- خوب حالا کسی هم زنگ زده؟
- نه هنوز، هیچکس زنگ نزده. ما هم محتاج موندیم تا ببینیم چی میشه.
- حالا اگه مشتری پیدا بشه باز هم یه مدت زمانی طول میکشه دیگه، نه؟
نه دیگه، قرار رو بذاریم سختی نداره، بعد از عمل یه هفتهای بستری داره، ولی پول رو قبل از عمل میگیرم بابام درمییاد از زندان دیگه.
درست است که فرآیند ریکاوری برای اهداکننده کلیه بعد از جراحی شش یا هفت روز طول میکشد اما نه اهدا به این سرعت انجام میشود و نه مقدمات آن؛ البته در مورد پرداخت مبلغ موردنظر اهداکننده پیش از انجام جراحی هم حرف و حدیث زیاد است.
با اینکه اغلب آگهیدهندهها فکر میکنند که قدم اول در «فروش کلیه» نوشتن شماره و گروه خونی و قیمت موردنظرشان روی دیوارهای اطراف بیمارستانهاست، روند دقیق اهدای کلیه از جای دیگری آغاز میشود. این را مردی که از گرمای سر ظهر خیابان ولیعصر عرق میریخت و تازه از در بیمارستان هاشمینژاد بیرون آمده بود میگوید.
- طلبکارهام پدرم را درآوردهاند. دیگر هیچ راهی به ذهنم نرسیده. امروز مغازهام را در بازار گلوبندک تعطیل کردهام، آمدم بیمارستان که ببینم چه طور میشود کلیهام را بفروشم. حالا اینها میگویند باید بروم انجمن حمایت از بیماران کلیوی و آنجا مشاوره بگیرم.
انجمن کمی پایینتر از میدان ولیعصر است؛ جایی که قدم اول اهدای کلیه به صورت رسمی باید از آنجا اغاز شود. پذیرش پزشک مشاور، بررسی وضعیت سلامت جسمی، تناسب قد و وزن و بعد از آن بررسی بیماریهای واگیردار خونی و تازه همه اینها به شرطی است که در محدوده سنی مشخصی قرار داشته باشید که بیشتر از 40 سال نباشد.
اگر شرایط جسمی توسط پزشک انجمن تأیید شود، تازه مرحله ثبتنام آغاز میشود. مدارک مفصلی شامل مدارک شناسایی، رضایتنامههای محضری برای اهداکنندههای خانم و بعد از آن هم آزمایشهای تأیید شده توسط پزشک متخصص که تصدیق کند کلیهها سالم است و امکان اهدای آن وجود دارد.
با این حال، کارکنان انجمن، همان ابتدای راه تأکید میکنند که تمام پولی که از طریق اهدای کلیه به انجمن حمایت از بیماران کلیوی و اهدا کننده پرداخت میشود، 9 میلیون تومان است؛ 8 میلیون را گیرنده کلیه میپردازد و یک میلیون دیگر، هدیه اهدا است که از محل اعتبارهای دولتی پرداخت میشود.
هزینههای انجام آزمایشها هم وقتی از طریق انجمن برای اهدا اقدام کنید، به عهده گیرنده کلیه خواهد بود، منتها روند پرداخت کاملاً مشخص است. ظاهراً به خاطر تجربههای قبلی از درگیریهای مالی بین اهداکننده و پذیرنده کلیه، در حال حاضر گیرنده باید سهم هشت ملیونی خودش را به عنوان امانت به حساب انجمن واریز کند و روز بعد از انجام جراحی است که پول به حساب اهدا کننده واریز میشود. اما 9 میلیون تومان کجا و رقمهای بیست و چند میلیونی کجا؟ این را آقایی که از بیمارستان هاشمینژاد به انجمن فرستاده شده است میگوید: «اگه بیرون بیست میلیون میخرن، چرا باید تو انجمن ثبتنام کنم؟»
انجمن البته پاسخ این سوال را به روشنترین شکل ممکن در آستین دارد. میگویند حتی اگر بتوانید با همین آگهیهای روی دیوار خریداری پیدا کنید، باز هم باید در انجمن پرونده داشته باشید، بدون کارت اهدای عضو و نامه انجمن، در هیچ بیمارستانی برای اهدای کلیه پذیرش نخواهید شد. اگر هم بخواهید از طریق انجمن اقدام کنید، تعیین گیرنده کلیه به عهده انجمن است که باز احتمالا امکان اغلب توافقهای بیرون از انجمن را کمرنگ میکند. با این حساب آنطور که انجمن میگوید، آن چیزی که عنوانش را «بازار آزاد کلیه» گذاشتهاند، عملاً نمیتواند وجود داشته باشد.
مردی که از بیمارستان هاشمینژاد به انجمن فرستاده شده است تا مشاوره اهدا کلیه دریافت کند، حتی بعد از شنیدن این که با 15 کیلو اضافه وزن نمیتواند همین حالا در صف اهدا کنندگان کلیه قرار بگیرد، میخواهد شانسش را در یک مرکز شناخته شده دیگر برای اهدای کلیه امتحان کند که سر از بیمارستان لبافینژاد درمیآورد.
وقتی هنوز منتظر دیدن پزشک در بیمارستان است، میگوید از یک نفر 37 میلیون تومان طلب دارد و دوباره میگوید که به شخص دیگری 20 میلیون بدهکار است، اما برای یکی از نظافتچیهای بیمارستان که مینشیند روی صندلی کنار دستش میگوید که نمیتواند یکی از دو آپارتمانی را که در مهرشهر دارد فقط برای 20 میلیون بدهی بفروشد.
با تلفن که حرف میزند، قسم و آیه میآورد که دیگر راهی برایش نمانده است و آمده است که کلیهاش را حراج کند و در نهایت وقتی دوباره از مطب دکتر درمیآید از پرستاری که پشت پیشخوان ایستاده میپرسد هیچ راهی وجود دارد که گواهی یا نامهای برای اینکه میخواهد کلیهاش را بفروشد از بیمارستان بگیرد یا نه. جواب بیمارستان لبافینژاد البته همان «نه»یی است که هم از بیمارستان هاشمینژاد شنیده است و هم از انجمن حمایت از بیماران کلیوی؛ حتی اگر مرد اصرار کند که چنین نامهای شاید دلِ طلبکارش را به رحم بیاورد و بدهکارش را به صرافت پرداخت بدهی بیاندازد، ظاهراً برای کسی فرقی نمیکند.
مسئولان انجمن البته در مورد اینکه اگر واقعاً بنا بر ادعای آنها بدون وجود پرونده در این انجمن امکان اهدای عضو وجود ندارد، پس این همه آگهی برای فروش کلیه چه معنی میتواند داشته باشد؟ حاضر به مصاحبه نیستند. آگهیهای فروش کلیه، حتی اگر در عمل منجر به اهدای کلیه هم نشود، هر روز روی دیوارها نوشته میشوند و مردمی هم هستند که حتی با وجود شبهه کلاهبرداریها، جلوی این دیوارها توقف میکنند و شماره برمیدارند.
همان مرجع رسمی هماهنگی برای واگذاری کلیه، یعنی انجمن حمایت از بیمارن کلیوی، هر روز شاهد آدمهایی است که برای همان 9 میلیون تومانی که میشود با فروش کلیه بدست آورد در صف اینگونه از تَنفروشی میایستند. میشود به اولین کسی که سر راه آدم سبز میشود، فحش داد، میشود سر اولین کسی که از راه میرسد فریاد زد؛ حتی میشود آنطور که بیمارستانها عمل میکنند، هر چند وقت یک بار با اسپری سیاه و رنگ سپید آگهیهای فروش کلیه را پوشاند، اما زنی که آگهی فروش کلیهاش را با ماژیک روی بریدههای کاغذ دفتر نوشته و با چسب کاغذی به پست برق جلوی بیمارستان میچسباند میگوید:
چه کار کنم؟ وقتی ندارم، ندارم دیگر؛ حالا این هم تیری در تاریکی، شاید شد.