گروه فرهنگی: سیدعلی صالحی گفت: باید توقعها را از ادبیات پایین بیاوریم.
این شاعر درباره نقش ادبیات در تعالی و تکامل انسان اظهار کرد: باید از این کلاننگریهای عاری از مصداقهای عینی و ناممکن فاصله بگیریم. این مبالغه معنایی به چه کار ما میآید که بگوییم ادبیات مثلا در تعالی و تکامل انسان نقش دارد؟ آیا بهتر نیست به ریز صورت بعضی انواع ادبی اشاره کنیم و بگوییم این دستاوردها (مثلا شعر یا داستان) هم میتواند در بعضی امور حیاتی، انسان را مهیای درک درستتری از جهان و از خویشتن کند؟ وگرنه کلماتی مثل تعالی و تکامل آن قدر کلان و بیباور و هیولاوارند که نمیتوانند مولود ادبیات باشند یا ادبیات والده این خوشباوریها شود.
صالحی خاطرنشان کرد: بنا به شواهد مستدل و بودههای مستند ادبیات دو ملت ایران و یونان سرآمدند؛ پر و پیمان از زمان منظوم شاهنامه تا میراث مولانا یا حضور حافظ، تا امروز. از هومر تا یانیس ریتسوس. هر دو ملت میراثی عظیم را تا امروز حمل کردهاند. اگر ادبیات واقعا موتور محرکه تکامل و توسعه و تعالی و این نوع شعارهای شریف بوده که امروز ما و یونانیها همهکاره خانوار مشترک بشری بودیم. ادبیات عزیز است و البته در پر کردن بعضی خلأها بینقش نیست و در کنار دیگر علوم عینی، ذهنی، عملی و نظری حتما موثر است.
شاعر «یوماآنادا» با بیان این که علم و علوم عینی شکلی از کار است که اولاد آدمی را خسته میکند اظهار کرد: ادبیات همان دست و رو شستن است. فرصت عبور از خستگیهای تاریخ است. ساعت تنفس هستی و انسان است. میراثی معنوی است که خرسندی خود را تضمین میکند. ما با علم، جهان را میشناسیم و با ادبیات خود را. در همین حد و نه بیش و نه مبالغه، خاصه از طریق سالار ادبیات در زبان فارسی یعنی شعر. از این حیث، پارهای از جهانواره ادبیات به آرامش از آن یاری میرساند؛ تعبیر درد از طریق شفای کلمات، دردشناسی در مطب معنا به ویژه در نسخته شعر. این عین همان یاری و یاوری است. آیا چنین باوری در طول تاریخ چه بلایی بر سر شاعران ما آورده است؟ چرا از میان همه عالمان عین و ذهن، شاعران بیشترین شهدا را رقم زدهاند؛ قربانیان قصه تعالی!؟
او یادآوری کرد: مردم ما در طول تاریخ از طریق ادبیات پا به میدان قیام گذاشته است. عجیب است خیلی! این یعنی شکلی خاص و منحصر به فرد در نگرش به بقا، امید و آزادی! در ایران ما ادبیات، عامل تعالی نیست. عامل تحریک برای رفتن به سوی درک تعالی است. از تکامل نام نمیبرم زیرا در بحث ما جایی ندارد. فعلا شعر، همان علم ذهن است.
صالحی درباره این که ادبیات چگونه میتواند نگرش ما را نسبت به حیات و زندگی تغییر دهد پاسخ داد: این تلقی اغراقآمیز باید کنار زده شود. ادبیات معجزه نیست که بتواند این همه خروجی خاص داشته باشد. ادبیات نیز مثل دیگر علوم انسانی یقیناً یک امکان است؛ امکان آگاهیدهندگی! اگر به جستوجوی کشف نقش ادبیات میگردیم باید وارد مبحث زبان شویم. زبان، خود زبان، پدافند فرهنگ است. ادبیات، اقلیمی برای زایش واژهها و گسترش و عمقبخشی به زبان است. البته در همکاری با تولید، کار، تجربه، نیاز و زندگی.
سراینده «سمفونی سپیدهدم» با اشاره به ادبیات به مثابه محمل فلسفه و دین و سیاست تصریح کرد: همه چیز در این جهان به ادبیات نیازمند است. با این حال نباید مبالغه کرد. ادبیات نقشی اندک در سرنوشت بشری دارد. مثل نقش عطر گل یاس در بازخوانی حس انسان، مثل عطر دامن مادر به اعصار کودکی، مثل یک تلفن ناگهانی از سوی کسی که دوستش میداری وگرنه ادبیات داروی ضدسرطان نیست. توقعها را پایین بیاوریم!