گروه سیاسی-رسانه ها: برخي از ما عادت داريم كه بعضي نكات و امور را به عنوان يك ارزش مسلم و قطعي معرفي كنيم، بدون آنكه ترديدي درباره ارزشمند بودن آنها به خود راه دهيم. حتي اگر آن رفتار ارزشمند هم باشد، بايد ديد در سلسله مراتب ارزشي چه جايگاهي دارد؟ اجازه دهيد مثالي بزنم. اگر يكي از ما دچار يك بيماري شود، براي درمان نزد چه كسي ميرود؟ بدون ترديد نزد كسي كه متخصصتر است يا حداقل اينكه اگر متخصصترين هم نباشد، بتواند بيماري ما را شناسايي و تجويز مناسب را صادر كند.
اگر چندين پزشك بودند كه واجد اين ويژگيها بودند، در اين صورت نگاه ميكنيم كه كدام يك از آنان هزينه يا دستمزد كمتري دريافت ميكند. اگر برخي از آنان از اين حيث هم مشابه بودند، پزشكي را انتخاب ميكنيم كه به لحاظ اخلاقي و اعتقادي به ما نزديكتر است و حسن شهرت دارد. و هيچگاه از ابتدا دنبال پزشكي كه فقط همفكر و خوشخلق باشد ولي توانايي درمان ما را نداشته باشد نميرويم.
اگر مالك و مربي تيم فوتبال باشيم، بازيكني را ميخريم كه بهتر بازي كند و به لحاظ قيمت مقرون به صرفه باشد و اگر دو يا چند بازيكن از اين جهات مساوي بودند، كسي را به تيم دعوت ميكنيم كه به لحاظ رفتاري و اخلاقي نيز مطلوب ما باشد. بهطور كلي به دليل همين منطق است كه بسياري از افرادي كه خود را متولي ارزشها ميدانند، وقتي بيمار ميشوند، به حاذقترين پزشكان و مجهزترين بيمارستانها چه در داخل و چه در خارج كشور مراجعه ميكنند و اصولا پرسشي هم از دين و ايمان و اخلاقيات و رفتار پزشكان آنجا نميكنند، زيرا هدف آنان درمان شدن است و انتخاب پزشك و بيمارستان بايد با اين هدف تطابق داشته باشد.
ارزيابي يك پزشك يا فوتباليست خوب هم دقيقا مربوط به انجام همان وظيفهيي ميشود كه آنان در آن ايفاي نقش ميكنند. پزشك خوب ممكن است لزوما انسان خوبي نباشد. يا بهترين فوتباليست لزوما بهترين انسان نيست. چه بسا نمره انساني او بسيار پايين باشد. صد البته كه ما دوست داريم پزشك يا فوتباليست خوب، انسانهاي خوب هم باشند، ولي به دليل انساني خوب بودن، نمره بالايي به طبابت يا فوتبال آنها نميدهيم. بلكه درصد موفقيت در درمان بيماران از سوي يك پزشك يا موفقيت در گلزني و ساير وظايف يك فوتباليست است كه ملاك ارزيابي او قرار ميگيرد.
با اين مقدمه، از نظر شما يك وزير يا رييسجمهور موفق چه كسي است؟ آيا كسي كه پس از پايان دوران مسووليتش بر ثروت او افزوده نشده يا كم شده باشد يا در همان خانه قبل از رياستجمهوري خود زندگي كند؟ در اين صورت آيا او وزير يا رييسجمهور خوبي است؟ اين ويژگيها حداكثر يك فضيلت است و نه چيز ديگر. چند روز پيش يكي از معاونان رييسجمهور سابق در دفاع از وي گفت: «باعث افتخار است كه احمدينژاد بعد از هشتسال حضور در قدرت هنوز در همان خانهيي نشسته كه آنجا بوده، او هنوز در نارمك ساكن است.» اين استدلال مثل آن ميماند كه براي تعريف از يك پزشك، به جاي آنكه درصد موفقيتهاي او در درمان را شرح دهيم، بگوييم او همچنان در فلان محلهيي كه قبلا بوده، زندگي ميكند و حق ويزيت دريافت نميكند. ولي در عمل بيمارانش را به جاي درمان، راهي آخرت كرده است!!
حالا بياييد فرض كنيد كه نه تنها آقاي احمدينژاد، بلكه ١٠ نفر از دوستان و همكارانش سالانه هر كدام ١٠٠ ميليون تومان حقوق ميگرفتند. در يك دوره هشت ساله ميشد ١٠٠ ميليارد تومان و اگر ١٠ نفر هم به آنان اضافه كنيم، ميشود ٢٠٠ ميليارد تومان. ١٠برابر اين را هم قبول كنيم، ميشود ٢٠٠٠ ميليارد تومان. ولي به جاي اين وضعي كه الان داريم، فقط ميتوانستند با كارآيي لازم سالانه فقط يك درصد بر رشد اقتصادي اضافه كنند، در اين صورت حداقل ١٥٠ هزار ميليارد تومان به مردم خدمت كرده بودند. در واقع اگر آنان به جاي به رخ كشيدن كفش پاره يا كاپشن گمركي يا اندازه كوچك آپارتمان يا خوردن نان و پنير، بهترين كفشها را ميپوشيدند و بهترين مارك لباس را به تن ميكردند و در آپارتمان پنتهاوس زعفرانيه زندگي ميكردند و هر روز صبحانه و ناهار و شام خاويار ميخوردند، براي مردم بهتر بود از اينكه ٨٠٠ ميليارد دلار درآمد نفتي را اتلاف نميكردند و آن را صرف توسعه و رفاه مردم ميكردند.
كار رييسجمهور، مديريت و توسعه كشور است و ارزيابي موفقيت و شكست او از طريق سنجش اين موارد به دست ميآيد و نه اندازه يا محل آپارتمانش. اين تعبير از رييسجمهور خوب يعني انبارداري كه نگهبان انبار باشد و فقط خودش دزدي نكند يا دزدي او را نبينيم ولي اگر به هر دليلي انبار آتش گرفت ايرادي ندارد. وقتي كه او نتوانسته يا نخواسته جلوي فسادهاي هزار ميلياردي را بگيرد، براي من چه فرقي دارد كه او در آپارتمان ١٠٠ متري ساكن است يا هزار متري؟ اتفاقا اين نوع جانماز آب كشيدنها، نوعي نعل وارونه زدن است تا مردم متوجه اصل ماجرا نشوند.