گروه جامعه: قیچی، شانه ، ناخن گیر، مسواک، دستمال آشپزخانه، دونات و ساندویچ های گرم و سرد، مانتو و شلوار و روسری، انواع اسباب بازی،لوازم آرایشی، داروهای گیاهی، زعفران، بدلیجات، کلاه گیس همه و همه....تنها بخشی از اجناسی است که می شود در متروی تهران و واگن هایش دید و خرید.
بازار مترو امروز به قدری رسمیت پیدا کرده است که دیگر برخی محصولات، همچون ریمل سرطلایی و دونات برند مترو دارند و فقط در این فروشگاه بزرگ پیدا می شود.بعد از چند سال از ظهور پدیده دستفروشی در مترو، هنوز هم که وارد مترو میشوی صدای درهم و برهمی از فروشندگان با تنهای زیر و بم بلند و آرام شنیده می شود که در هر شرایطی، حی شلوغ ترین ساعات مترو هم از تبلیغ و فروش صرف نظر نمی کنند. پیرزنی رنجور و رنگ پریده با دستهای لرزان اسکاچهای رنگی که به اجناس مشابه در قطار شباهتی ندارند را در دستانش میچرخاند و انگار زیر لب چیزهایی میگوید که صدایش در فضا گم میشود؛ پنج شنبه شب است و ...، خود رابه در یکی از آخرین قطارهایی که به کرج میرود رسانده تا آخرین فروشش را داشته باشد.
پاهایش را دراز میکند و با دستها ماساژ میدهد. میگوید خیلی وقت نیست که به مترو میآید و خیلی هم روزی سراغش نمی آید. اعتقاد دارد برخورد ماموران مترو در دو سه ماهی که مشغول به کار شده است بد نبوده است و البته فروشی ندارد که با او برخورد کنند. از پسر بیمارش می گوید که مجبور است کارش را از او پنهان کند و وای به روزی که بداند برای دستفروشی به مترو میاید...
"آمنه" دختری جوان است که به نظر بیمار میرسد. جوراب و ساق میفروشد اما اجناسش خریداری ندارد. متروسواران همیشگی او را میشناسند و با او خوش و بش میکنند. به سختی حرف میزند اما معمولا با صدای بلند حرفهایی جز تبلیغات اجناسش دارد که برای مسافران خسته و خواب آلود بگوید. از وضعیت خانوادگی و مالیاش میگوید. اجناسش کم نمیشود اما پول هایش بیش تر می شود. آن روز دختری پاکت پولی به او داد و به زن کنار دستی خود گفت: من هم در ابتدا فکرد نمی کردم که نیازمند باشد؛ اما وقتی تحقیق کردم و فهمیدم مستحق است؛ تمام تلاشم را برای کمک به آمنه می کنم حتی از همکارانم کمک می گیرم و پول ها را هر چند هفته یک بار به او می دهم.
مردی که از ناحیه دست دچار معلولیت است داخل واگنهای بانوان میشود و از طرف فروشندگان زن به دلیل ورودش مورد انتقاد قرار میگیرد اما مسافران همچنان در مقابل فروشندگان سکوت میکنند. یکی از مسافران به زنی که اعتراض کرده است میگوید: مترو فروشگاه نیست اگر قرار بر نقض این اصل باشد زن و مردش فرقی ئنمیکند. مرد اما نانهای خانگی خود را تبلیغ میکرد و زنان با دلسوزی خرید میکردند.
ابوالفضل معلول دیگری است که نانش را از واگنهای قطار و بین ایستگاهها برای اهل خانهاش میبرد؛ اول تا اخر خط مترو مینشیند و کارت شارژهایش را میفروشد. فروش خوبی دارد چون هم مسافران از سر دلسوزی حتی اگر به شارژ نیاز نداشته باشند میخرند برای بعد و هم اینکه فروشندگان زن مترو دوستش دارند و برای کارت شارژهایش تبلیغ می کنند.
فروش در مترو
میگوید: لوازم آرایشی که او دارد تک است و خودشان از بانه می اورند. از سر تا به پا مارک دار پوشیده و ظاهر اراسته ای دارد. اجناس پر زرق و برق و گران قیمتی دارند. وارد واگن میشود از همان ابتدا با لحنی که سعی می کند متفاوت از دیگران باشد از اجناسش تعریف میکند اجناسی که هیچ کدام برچسب شبنم و اصالت ندارند که حاکی از قاچاق اجناس است. دخترک می خواهد چند قلم از اجناسش را برای مسافران نمایش دهد و دنبال مدل آرایشی میگردد. یکی از مسافران تشکر میکند و میگوید ترجیح میدهد از موادی که مطمئن نیست استفاده نکند. دختر دیگری را آرایش میکند و در سالن میچرخاند. فروشش بیشتر میشود؛ کمی بعد وسیلههایش را جمع و جور میکند، پولهایش را مرتب میکند. کولهاش را میبندد و در ایستگاه بعد از قطار پیاده میشود.
"سمیرا" بدلیجات میفروشد میگوید که من هم مثل بقیه میخواهم کار کنم و استقلال داشته باشم. 16 سال درس خواندم و نتوانستم کار خوبی پیدا کنم. پدرم هم کارمند ساده ایست که نمیتواند سرمایه ای برایم فراهم کند بنابراین مجبورم دستفروشی کنم. برایم مهم نیست فامیل و آشنا مرا ببنند یا ماموران مترو بخواهند با من برخورد کنند. به هرکس که انتقاد میکند میگویم کار مورد تاییدتان را نشانم دهید بر روی چشم دیگر به مترو نمیآیم و دستفروشی نمیکنم.
او میگوید: اجناسش برای ماموران پرطرفدار است برای همین است که بیشتر از او وسایلش را میگیرند. سمیرا میگوید که یک بار بحث اجاره غرفه مطرح شد اما آنقدر که اجاره بالا بوده جرات نکردم که حتی به آن فکر کند. میگوید اگر بخواهیم اجاره آن غرفهها را بپردازیم باید بر قیمت جنس اضافه کنیم که بازهم مشتری نخواهیم داشت. بعد هم مکان این غرفه ها مانند مناطق خالی از سکنه است.
وقتی صدای "کیفم را دزدیدن" شنیده می شود، سمیرا می گوید از وسایل ما هم دزدی می شود اما الان بین جمعیت مسافران بروید می شنوید که می گوید کار ما فروشندگان است. نمیگویم ما همه کاسبانی پاک هستیم اما با باقی مسافران فرقی نداریم. همان قدر در بین فروشندگان دزد پیدا می شود که در بین مسافران غیر فروشنده.
" مریم" زن دیگری که لوازم آرایشی بهداشتی با نام فارسی را تبلیغ میکند و پس از ادای کلمات آهنگینی از خواص و خدمات اجناس می گوید که بدون سود می فروشد تا فقط تبلیغ شرکت خودشان باشد. او در جواب این که چرا برای معرفی محصولات، مترو و آن هم دستفروشی را انتخاب کرده اند، گفت: مردم به تبلیغات بنرها و تبلیغات محیطی بی توجه هستند اما وقتی فروشندگان مدام نام و کاربرد انواع محصولات را فریاد بزنند مجبورند که بشنوند و در ذهنشان می ماند. او ادامه می دهد که هنوز محصولات این شرکت به بازار نیامده است اما چند فروشنده در مترو داخل شهری این محصولات را باقیمت مناسب می فروشد تا مشتری و بازار پیدا کند.
زیرزمین مترو حالا مامن کسانی شده است که قصد کاسبی دارند اما روی زمین و در رقابت با دستفروشان مرد نخواستند و نمی توانند حضور داشته باشند. زنانی که شاید سرپرست خانواده باشند اما شرایط کسب در آمد ندارند و از طرفی برخورد سلیقه ای ماموران مترو از بد روزگار دامن آنها را می گیرد. شاید ایجاد بانک اطلاعاتی از وضعیت متقاضیان دستفروشی در مترو بتواند نسخه ای مشخص برای برخورد درست و اصولی و بدون مقاومت مسافران در اختیار شهرداری قرار دهد اما ادامه این وضعیت با توجیهاتی نظیر این که مسافران در مقابل برخورد قانونی با خاطیان مقاومت می کنند درست به نظر نمی آید.