گروه ورزشی: شعارهای طنزگونه هواداران پدیده علیه سرمربی پرسپولیس،اتفاق تازهای نیست. این حیا کن، رها کنها سالهاست در فوتبال ایران به گوش میرسد.
اما همين سوژه خنده و شعارهاي طنزگونه بهانهاي است براي ما تا تاريخ فوتبال ايران را شخم بزنيم و ببينيم كدام مربيان حيا كردند و رها كردند و كدامها زبانمان لال و دور از جان «بيحيا» بودند. آنچه ميخوانيد فقط مشت نمونه خروار است و ميتوان حداقل 10 نمونه ديگر هم پيدا كرد... شما به بزرگي خودتان ببخشيد... يادتان باشد «حيا كن، رها كن» شتري است كه دم در خانه هر مربي و مديري ميخوابد، دير و زود دارد، سوخت و سوز ندارد.
شوخي هواداران پديده با سرمربي پرسپوليس
درخشان بلد نيست حيا كند و رها كند!
روزي كه حميد درخشان دربي سرخابي را برد، برداشت اهالي فوتبال اين بود كه همين 3 امتياز او را تا پايان فصل بيمه ميكند اما حذف پرسپوليس از گردونه جام حذفي و شكستهاي متوالي اين تيم در دو بازي ابتدايي نيمفصل دوم مقابل نفت تهران و فولاد (هر دو در تهران) درخشان را در موقعيت كاملاً متزلزل قرار داد.
بعد از تعطيلات، پرسپوليس در فولادشهر به ميدان رفت و همين كه از ذوبآهن عقب افتاد، شعار «حيا كن، رها كن» به گوش رسيد... درخشان به جاي آن كه بيتفاوت از كنار اين شعار رد شود، يك اشتباه استراتژيك مرتكب شد و گفت: «اين شعارها خستگي را به تن آدم باقي ميگذارد!»
با همين حرف، نقطه ضعف درخشان دست مخالفان او آمد و اين بار در جريان بازي با ملوان «حيا كن، رها كن»ها شدت گرفت. پرسپوليس با شكست مقابل ملوان دست هواداران شاكياش را باز گذاشت تا با شور و حرارت بيشتري درخشان را به حيا كردن و رها كردن دعوت كنند. در مشهد اما «حيا كن، رها كن» شبيه لطيفه بود... هنوز بازي پديده و پرسپوليس شروع نشده بود كه هواداران پديده شروع كردند به شعار دادن؛ «درخشان حيا كن، پرسپوليسُ رها كن» و با همين شعار روي اعصاب سرمربي پرسپوليس رژه ميرفتند.
البته درخشان كه ثابت كرده بلد نيست حيا كند و رها كند (!) براي اين هواداران دست زد و با پيروزي مقابل پديده براي چند هفتهاي از شر اين شعارها در امان خواهد بود، به شرطي كه فيل پرسپوليس هوس هندوستان نكند و دوباره پرسپوليس روي دور باخت گام برندارد.
نقش سكوها در رفت و آمد مربيان
حنجرههايي که قبلاً سرمربي عوض ميكرد
مديونيد اگر تصور كنيد شعارهاي «حيا كن، رها كن» تماشاگران معترض ذرهاي در رفت و آمد مربيان ليگ برتري تأثير دارد... گذشت آن زمان كه امروز تماشاگر عليه سرمربي شعار ميداد و فردا یا نهايتاً هفته بعد سرمربي تيم عوض ميشد. الان هوادار اگر حنجره خودش را پاره كند، ذرهاي در تصميم مديرعامل اثر ندارد ... قواعد بازي عوض شده است. در برخي باشگاهها، مديرعامل تابع سرمربي است و اصلاً اين اختيار، وجود و جرأت را ندارد كه دست به تركيب كادر فني بزند. در چند باشگاه هم مديرعامل رسماً كارهاي نيست و تابع تصميم قدرتهاي پنهاني و نيروهاي بيروني است و آنها هستند كه ميگويند چه كسي سرمربي باشد و چه وقت سرمربي عوض شود. حكايت برخي باشگاهها از اين دو حالت هم جالبتر است. مديرعامل و سرمربي دست در يك كاسه مشترك دارند و فعاليتشان چنان به هم گره خورده كه نميتوانند به قطع همكاري فكر كنند. اين گونه ميشود كه شعارهاي هواداران و سكونشينان هيچ تأثيري در رفت و آمد مربيان ندارد و هوادار هر قدر هم شاكي و عصبی باشد، فقط بيدليل به حنجره خود آسيب ميزند ... يكي، دو دهه پيش همين حنجرهها مثل آب خوردن سرمربي عوض ميكرد و فاصله «حيا كن، رها كن» تا تغيير سرمربي از چند هفته بيشتر نميشد. البته آن زمان سكوها خالي از تماشاگر نبود و شعارها را 70، 80 هزار تماشاگر سر ميدادند نه جمعيتي كه به زور هزار نفر ميشوند.
ناجوانمردانهترين حيا كن، رها كن
با استيلي بد تا كردند
حميد استيلي يكي از بااخلاقترين و محجوبترين چهرههاي فوتبال ايران است كه دوست و دشمن اخلاقمداري او را باور دارند. همين مربي فصلي كه سرمربي پرسپوليس شد، از دقيقه 22 اولين بازي فصل سرخپوشان مقابل ملوان، «حيا كن، رها كن» شنيد. جرم او اين بود كه قبول كرد سرمربي پرسپوليس باشد. استيلي آن فصل يكبار ديگر به بيرحمي فوتبال پي برد. فوتبالي كه حتي شأن و منزلت زننده گل قرن را حفظ نميكند. مردي كه يك روز دواي درد پرسپوليس ناميده ميشد، هفتهها كملطفي ديد و رفت!
خندهدارترين حيا كن، رها كن
بيانيه علي دايي
كاري كه ليدرهاي پرسپوليس در ورزشگاه تختي با علي دايي كردند، واقعاً «جوك» بود. در روزهايي كه «پرسپوليس دايي» تحت تأثير شيطنتها و كارشكنيهاي چند بازيكن خاص، چپ و راست ميباخت، علي دايي در ورزشگاه تختي حيا كن، رها كن شنيد و در حركتي غيرقابل باور، ليدرها و تماشاگران عليه او بيانيه خواندند. ليدرها ميگفتند ما هواداران پرسپوليس ... و تماشاگران هم همين جملات را با صداي بلند تكرار ميكردند تا شهريار مات و مبهوت بپرسد كجاي دنيا عليه سرمربي بيانيه ميخوانند.
مؤثرترين حيا كن، رها كن
سناريويي كه حجازي را وادار به قطع همكاري كرد
خدا بيامرزد زندهياد ناصر حجازي را كه بركنارياش از استقلال يك سناريوي دقيق بود. غروبي كه استقلال بازي برده مقابل سايپا را باخت، عده اندكي از هواداران استقلال كه معلوم بود آمادگي اين چرخش نتيجه را داشتند، شعار حيا كن، رها كن سر دادند و بلافاصله هم با اعتراض ساير سكونشينان مواجه شدند اما شعارهاي كوتاه آنها به شدت نتيجهبخش بود و چند ساعت پس از بازي، ناصر حجازي با تيتر تاريخي «دلايل قطع همكاري باشگاه استقلال با ناصر حجازي» از مجموعه آبي كنار گذاشته شد.
دنبالهدارترين حيا كن، رها كن
سلطان قلبها سلطان قبلها شد!
هيچ كس باور نميكرد يك روز هواداران پرسپوليس عليه علي پروين شعار حيا كن، رها كن سر بدهند اما وقتي سلطان قلبها به سلطان قبلها تبديل شد و ديگر آن اقتدار و اعتبار گذشته را نداشت، 3 هفته پي در پي گروهي از هواداران پرسپوليس اين شعار را دم گوش پروين خواندند تا سلطان سرخها بعد از ناكامي مقابل فجرسپاسي، ملوان و ذوبآهن، با صداي بلند بگويد خداحافظ فوتبال و عطاي پرسپوليس را به لقايش ببخشد و برود.
خشمگينترين حيا كن، رها كن
گلولههاي برفي عليه معلم اخلاق
پرويز دهداري كه خدايش بيامرزد، معلم اخلاق بود و معمار نوين اين فوتبال اما براي تماشاگر خشمگين، معلم و دلال يا معمار و عمله فرقي ندارد و تماشاچي گاهي اوقات حتي حرمت معلم اخلاق را هم نگه نميدارد. روز بازي دوستانه ايران و ژاپن در ورزشگاه آزادي كه با نتيجه مساوي 2-2 تمام شد، گروهي از تماشاگران عليه پرويز دهداري شعار دادند و در اقدامي ناپسند پيرمرد را كه چشم و چراغ فوتبال ما بود، با برف زدند تا گلولههاي برفي، دهداري را وادار به استعفا كند.
برداشت مربيان هميشه طلبكار از شعار سكوها
تشويقها خودجوش است توهينها خطي!
«... حيا كن ... رها كن»؛ كمتر مربي و مديري را ميتوان در فوتبال ايران مثال زد كه اين شعار را از روي سكوها نشنيده باشد. اين شعار براي مديراني كه در استقلال، پرسپوليس و تيمهاي پرطرفدار كار كردهاند، مثل نقل و نبات است.
وقتي تيم محبوبي ميبازد، تماشاگر عصبي كه ميبيند دستش به جايي بند نيست، شروع به شعار دادن ميكند و دم دستترين شعار هم همين «حيا كن، رها كن» است. بعضيها با شنيدن اين شعار حيا ميكنند و رها ميكنند، بعضيها پوستكلفتتر از اين حرفها هستند كه تحت تأثير «شعار، معار!» قرار بگيرند و بعضيها هم كه هميشه طلبكارند و قيافه حق به جانب ميگيرند، هر زمان به نفعشان شعار سر داده ميشود، ميگويند خودجوش بوده و هواداران چون فهم و درك دارند، من را تشويق ميكنند و هر زمان شعار عليهشان باشد، مدعي ميشوند تماشاگر خط گرفته و شعارها خطي است!
يك نفر هم محض رضاي خدا پيدا نميشود به اين «خان خلهها» بگويد مگر اين هواداري كه خواهان حيا كردن و رها كردن شماست، همان نيست كه به وقت برد تشويق ميكرد؟! چرا آن زمان كه تشويق ميكرد، درك و شعور داشت و حالا كه شاكي است، خط ميگيرد؟!
درد دل يك سرمربي ليگ برتري
به خدا ما هم خانواده داريم!
«آنهايي كه در ورزشگاهها عليه مربيان شعار حيا كن، رها كن سر ميدهند، كاش خودشان را يك بار جاي سرمربي بگذارند و ببينند چه حالي به آنها دست ميدهد اگر چنين شعاري را از روي سكوها بشنوند؟!»
اين درد دل يكي از مربيان ليگ برتري است و سؤال بيجواب او را هيچكس پاسخ نداده است! اين مربي ميگويد: «ما هم خانواده داريم. پدر داريم، مادر داريم، پسر داريم، همسر و دختر داريم. خودمان به دَرَك، خانوادهمان چه گناهي كردهاند؟... اولين باري كه اين شعار را عليه من دادند، پدرم تماس گرفت و گفت ديگر مربيگري نكن. به او گفتم گوشم از اين حرفها پر است و همين آدمها 4 روز بعد تشويقم ميكنند. پدرم هم گفت اين تشويقها چه ارزشي دارد وقتي تا آخر عمر شعارها و توهينها يادت ميماند؟!»
قصه پرغصهاي است. تماشاگر خودش را محق ميداند، او ميخواهد حرص خود را سر يك نفر خالي كند و چه گزينهاي بهتر از مربي بازنده... چه ميشود كرد؟ تا بوده، همين بوده و تا هست همين است!
هماهنگترين حياكن، رها كن
حاجيمايلي بدشانس
محمد مايليكهن واقعاً بدشانس بود. او با تيم ملي بهترين نتايج را ميگرفت اما باز هم عدهاي از تماشاگران دوستش نداشتند و تندترين شعارها را عليه او سر ميدادند. حاجيمايلي بختبرگشته وقتي در رقابتهاي انتخابي جام جهاني 98 فرانسه با كويت در تهران مساوي كرد، شعارهاي تندي از هواداران حاضر در ورزشگاه آزادي شنيد و نكته اينجاست كه قبل از بازي برخي دوستان آن زمان مايليكهن به او هشدار داده بودند كه اگر نتيجه نگيرد، حيا كن، رها كن ميشنود.
متغيرترين حيا كن، رها كن
از اهانت تا سالاري
منصور پورحيدري در استقلال براي خودش حكومتي داشت. او سالهاي سال مالك نيمكت آبي بود و اغلب از سوي هواداران حمايت ميشد چرا كه بوقچيها از او حمايت ميكردند اما براي پورحيدري يك بار در ورزشگاه اتفاق عجيبي افتاد. نيمه اول كه استقلال مقابل حريفي ضعيف گل نزده بود، استقلاليها يكصدا فرياد ميزدند حيا كن، رها كن و شعارهايي ميدادند كه قابل نوشتن نيست اما همين كه نيمه دوم استقلال گل زد، ورزشگاه فرياد ميزد پورحيدري دوسِت داريم، تو سرور، تو سالار، تو قهرماني!
غيرقابل پيشبينيترين
كابوس شهريار
بازي ايران و عربستان و شكست خانگي تيم ملي مقابل اين رقيب ديرينه، كابوس مربيگري علي دايي شد. او كه تا قبل از همين بازي به شدت از سوي هواداران فوتبال حمايت ميشد، وقتي نوروز 88 بازي برده را به عربستان باخت، شعارهاي تند حيا كن، رها كن را شنيد. دايي فرداي همان شكست با حكم مقامات بالاتر از فدراسيون فوتبال بركنار شد. دايي يك بار هم در پرسپوليس همين فريادها را شنيد اما بازي ايران و عربستان واقعاً براي شهريار كابوس بود.
پراكندهترين حيا كن، رها كن
امير ليست رو كجا داد؟!
سرمربي فعلي استقلال در همين فصل وقتي به پرسپوليس باخت، حيا كن، رها كن را از روي سكوها شنيد اما بار اولش نبود. اولين بار در چهارمين دوره ليگ برتر وقتي استقلال نيمه اول 2 گل از برق شيراز عقب افتاد، فرياد «حيا كن، رها كن» به گوش رسيد اما عنايتي با گلزنيهايش ورق را برگرداند و با علامت دست براي هواداران استقلال ابراز تأسف كرد. قلعهنويي يك بار هم وقتي ليست استقلال دير به كنفدراسيون رسيد و آبيها از آسيا حذف شدند، وسط شعار «امير ليست رو كجا داد؟!...» حيا كن، رها كن شنيد.
با برنامهريزيترين حيا كن، رها كن
بلايي كه سر افشين نازل شد
افشين پيرواني وقتي جاي افشين قطبي سرمربي پرسپوليس شد، نتايج خوبي همراه اين تيم گرفت اما از همان بازي اول فحش شنيد. برخي بوقچيها عليه او متحد شده بودند و با وجود پيروزيهاي پرسپوليس، كاري كردند كه مديرعامل جديد باشگاه، وينگادا را به خدمت گرفت و افشين را به جايگاه دستيار اول برگرداند. اين حيا كنهاي بابرنامه بلايي بود كه سر صمد مرفاوي در استقلال، نصرت ايراندوست در ملوان، مجيد جلالي در تراكتور، كرانچار و فركي در سپاهان، مجتبي تقوي و بيژن طاهري در مس كرمان و... هم نازل شد.