اتفاقی که شخصیتهای داستان را گرد هم جمع میکند، جشن تولدی است برای فردی به نام «داردلو» که چارلز مقدمات آن را فراهم میکند. داردلو نشانههایی در ابتلا به سرطان مشاهده میکند اما با مراجعه به دکتر متوجه میشود خطری او را تهدید نمیکند. با این حال او قصد دارد به دوستانش خلاف این خبر را اعلام کند. پیرنگ در هیچ یک از رمانهای کوندرا تاکنون کماهمیتتر از «جشن بیمعنایی» نبوده است. اما به جای آن، میهمانیای که در کتاب توصیف میشود سکویی است برای کوندرا تا تمهای آشنای خوانندگانش، همچون پوچی تاریخ را به نمایش بگذارد.
مثل «زندگی جای دیگری است»، «بار هستی» و «جهالت»، مساله مادر بر هسته مرکزی این رمان هم سایه انداخته؛ چارلز نگران مادر بیمارش است و اَلن دائما خاطرات زنی را به یاد میآورد که در 10 سالگی او را ترک کرده. او در ابتدای داستان هم درباره ناف به عنوان نشانی از ارتباط دیرین با مادر صحبت میکند. از دیگر موضوعات اصلی که کوندرا در این رمان به آن پرداخته، پوچی روابط میان فردی است. در جدیدترین کتاب نویسنده «بار هستی» شخصیتها افرادی هستند که در روابطشان دچار مشکل هستند، اکثرشان علاقهای به ارتباط با دیگران ندارند و در واقع توان انجام این کار را ندارند.
در «جشن بیمعنایی»، کوندرا منفینگریاش نسبت به دیالوگ برقرار کردن را به سرحد ممکن رسانده؛ کالیبان برای این که ارتباطاتش را در شغل خستهکننده پیشخدمتی به حداقل برساند، وانمود میکند اهل پاکستان است و با لهجهای مندرآوردی و نامفهوم با مشتریان صحبت میکند. به گزارش گاردین، آثار داستانی میلان کوندرا را در کل میتوان بر سه بخش اصلی تقسیم کرد: دوره چک که شامل رمانهای «شوخی»، «عشقهای مضحک»، «میهمانی خداحافظی» و «زندگی جای دیگری است» میشود، زمانی است که او در چکاسلواکی زندگی میکرده و برای خوانندگان کشورش قلم میزده. دوره نویسنده اهل چک در تبعید، یعنی زمانی که کوندرا به فرانسه مهاجرت کرد اما همچنان به زبان مادریاش کتاب مینوشت. رمانهای «کتاب خنده و فراموشی»، «بار هستی» و «جاودانگی» در این دوره به نگارش درآمدند. سومین فاز، دوره فرانسویزبان است که طی آن کتابهای «آهستگی»، «هویت»، «جهالت» و اکنون «جشن بیمعنایی» منتشر شدهاند.
گذر از دورهای به دوره بعدی برای کوندرا همراه بوده با تغییری در سبک نگارش این چهره سرشناس ادبی. کوندرا بعد از این که چکاسلواکی را ترک کرد، خود را در وضعیتی دشوار دید؛ غیر از اقلیتی محدود همه کتابهایش را با واسطه مترجم میخواندند. از آن نقطه به بعد کوندرا تمام تلاشش را کرد تا تکتک جملههایش را طوری بنویسد که در فرآیند ترجمه تحت تاثیر شدید قرار نگیرند.