محمدآزاد جلالی زاده
الف» ذهنیت مدرن و به تبع علم مدرن، انسان را به سمت و سویی برده که اولاً باور کرده که همه چیز قابل شناخت علمی ست و دیگر بحث نومن و فنومن کانتی تقریباً محلی از اعراب ندارد و ثانیاً انسان توانایی شناخت پدیده ها را دارد و اساساً شک سوفسطایی دوران یونان باستان و زیرمجموعه هایش در دوران های بعد که منکر قابلیت شناخت انسانی بود به نوعی به زیر سوال رفته ست.
انسان مدرن آنقدر اعتماد به نفس پیدا کرده که تنها «گذر زمان» و «تلاش انسانی» را برای شناخت همه امور لازم می داند و دیگر هیچ مانعی را پیش روی خود نمی بیند، پدیده ها را تعریف و طبقه بندی می کند و میانشان مرز می کشد و می شناسدشان و به تصرف درمی آورد و از آنها استفاده می کند، البته نقدهای جدی به این طرز تفکر علی الخصوص از جانب نحله های پسامدرن وارد شده و می شود که ذکرش در این مجال و مقال نیست.
ب» سیاست در حوزه های «داخلی و خارجی اش » یا به تعبیر قدما سیاست منزل و مُدُن هم از حوزه هایی ست که در دوران جدید دچار تغییرات بنیادینی شده است و اساساً در «جهان ریاضیاتی شده»ی کنونی، سیاست هم به جدّ با حوزه عدد و رقم و آمار و سود و زیان آمیخته شده و خود را در دامان «عقل حسابگر مدرن» انداخته و قوانین بازی اش را پذیرفته است. در این زمین بازی دو دو تا چهار می شود و لاغیر و هر فرد و گروهی باید بتواند منافع خود را به هر نحوی که بتواند جذب کند و در این راه کمترین هزینه ای را متحمل شود و این لب لباب همان دکترین ماکیاولی ست که الحق و الانصاف پارادایم سیاست ورزی عصر مدرن را خوب شناخته بود و به همین دلیل سرسلسله جنبان چنین گفتمانی را از آن خود ساخته ست.
ج» به نظر می رسد که میموه ممنوعه ای که انسان از آن خورد و دچار هبوط شد، «پیش بینی ناپذیری»اش باشد و چنین است که هیچ مکتبی که نام و نشانی از تحصل گرایی و پوزیتیویسم دارد نتوانست انسان را چنان که باید و شاید است، بشناسد و حتی این امر علوم انسانی مدرن را به جد دچار آسیب کرده است و حوزه های پژوهشی چون روانشناسی و انسانشناسی و جامعه شناسی را نیز به نوعی دچار بحران کرده است چرا که علی الاصول شاید بتوان بعضی از اوصاف و خصایص وکارکردهای انسانی را تبدیل به «عدد» و «رقم» کرد، اما انسان موجودی اعم از خصایص قابل اندازه گیری و ویژگیهای غیرقابل اندازه گیری ست و عملکردهای غیرقابل پیشی بینی انسانی و بروز اتفاقات غیرمعمول در حوزه های گوناگون زندگی فردی و جمعی انسانی، حتی علم مدرن و بانیان آن را متحیر کرده است.
د» «آزادگی» و «حریّت» از آن دست خصایص بشری ست که رهبران ادیان و معارف و فلاسفه اخلاق بسیار بر آن تاکید داشته و یکی از ویژگی های اساسی انسان های وارسته و متعالی و نیک در این زمین فسون زده را همین ویژگی دانسته اند، پیامبران و خلفا و ائمه و مومنان و همه خوبان متخلق به این عنصر بنیادین اخلاقی شناخته شده و می شوند و جالب آنکه پدیده «حریّت» خود از آن دست اموری ست که «تعاریف» پوزیتیویستی را برنمی تابد و قابل اندازه گیری و تبدیل به عدد نیست، اما نفحه خوش «آزادگی» و «حریّت» در طول تاریخ از هر کجا و هر آن کس به مشام رسیده، بویایی آدمیان را نوازش کرده و ذهنشان را تسکین داده است.
ه» در عالم سیاست ورزی معاصر ایران، «علی مطهری» پدیده نامتعارف و عجیبی را در خود پرورده ست، نٙسب به عالمان دین می برد، اهل دودوتا چهار تا کردن ها نیست و در عالم مدرن سیاست فارغ از سودها و زیان ها و آفرین ها یا نفرین ها نثار شدنش، هر آنچه که درست بپندارد، صادقانه بازش می گوید، به یاری مظلومان از طیف موافق یا مخالف می شتابد و پروایی از بیان حق ندارد و در برابر بالادستان لکنتی برای بیان آنچه در ذهن دارد، او را دربر نمی گیرد، مطهری جزء آن پدیده هایی ست که اساساً در تعاریف قالبی نمی گنجد و به کار بردن تقسیم بندی ها وطبقه بندی های اصلاح طلبی و اصولگرایی و چپی و راستی و اپوزیسیون و پوزیسیون بودن در قامت وی نمی نشیند و علی الاصول او و کسانی چونان او، فارغ و فزون تر از اینگونه دسته بندی هستند.
و » عالم کنشگری سیاست در همه جهان و به تبع در ایران محشون از آدمهای دقیق و سود و زیان بین و زد و بند کننده و اینطرفی و یا آنطرفی ست، امّا این عرصه صلب و سخت گهگاه کسانی چون مطهری و مطهری ها را می خواهد که اندکی نامتعارف و خودمانی و واضح و بدون ابهام و ایهام در آن بازی کنند و صادقانه دست از حسابگری ها بشویند و آنچه در دل دارند، بگویند تا در این عرصه هم اندکی نفحات انسانی جریان یابد و بهتر آن است که دیگر تصمیم گیران و صاحبان نفوذ در نظم مستقر سیاسی موجود باور کنند که امثال مطهری نه تنها باعث ضعف سیستم نخواهند شد بلکه به نظر می رسد که بیشتر و بیشتر بر استحکام آن بیفزایند.