داریوش احمدیان
میتوان مهمترین خبر هفتههای اخیر در حوزه سیاست خارجی را بحران بین کره شمالی و ایالات متحده دانست. بحرانی که ابتدا در حد لفاظیهای معمول کیم جونگ اون، رهبر غیرقابل پیش بینی کره شمالی قلمداد میشد اما به تدریج شاهد آن بودیم که حتی کار به جایی رسید که برخی از وقوع جنگ اتمی سخن به میان آوردند. پایان این بحران چه خواهد شد؟
شاید یکی از دلایلی که پاسخ به این پرسش را سخت میکند این است که در هر دو طرف این میدان با افرادی سروکار داریم که آن چنان قابل پیش بینی نیستند ودر اقدامات و اظهاراتشان مطابق قواعد بین المللی عمل نمیکنند. نه دونالدترامپ، رییس جمهور ایالات متحده پیش بینی پذیر است و نه رهبر کره شمالی قابل پیش بینی نشان میدهد. همین امر کار پیش بینی در این موضوع را سخت کرده است و از همین رو احتمال وقوع هر اتفاقی بین این دو کشور وجود دارد. اتفاقاتی که میتواند تاثیرات قابل ملاحظهای بر شرق آسیا و همین طور دیگر کشورهای جهان بگذارد.
برخی تحلیل گران بر این عقیدهاند که با وجود تفاوتهای مشخصی که بین برنامههای هستهای ایران و کره شمالی وجود دارد مدل مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 میتواند در یک فرآیند زمانی مشخص این بحران را تا حدودی حل و فصل کند. برای محقق شدن این ایده که مبنای آن مدلی شبیه برجام است توجه به سه پیش نیاز اهمیتی فراوان دارد.
1ـ آن طور که از برخی نشانهها مشخص است ساختار سیاسی کره شمالی برخلاف نظام سیاسی مستقر در ایران هنوز به این نتیجه نرسیده است که راه حل پرونده هستهای این کشور مذاکره است. مسئولان کره شمالی همچنان تصور میکنند که میتوانند با دیوار کشیدن به دور کشور خود و بی توجه به قواعد حاکم بر نظامات بین الملل به اهدافشان برسند.
2ـ دونالدترامپ در ایالات متحده هم بر خلاف رییس جمهور سابق این کشور تا به امروز نشان داده است که چندان تمایلی به آغاز فرآیندهای مبتنی بر مذاکره ندارد و خطاب به رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا، آن را «تلف کردن وقت» مینامد.
3ـ و ضلع سوم این موضوع به کشورهای همسایه کره شمالی در جنوب شرق آسیا به خصوص چین بازمی گردد. نقش آفرینی چین که به نوعی میتواند نقش واسطه بین کره شمالی و همسایگانش را ایفا کند میتواند تا حدودی فضا را برای حل و فصل این پرونده مهیا سازد.