گروه جامعه: در این روزهایی که هرکداممان به نحوی دیگری را به امید دعوت ميکند شاید سخن گفتن از دولت سابق چندان لطفی نداشته باشد اما اگر همین چند سطر هم بتواند تلنگری برای دولت جدید باشد باید نوشت و گفت.
ليلا واحدي
دو ماه از روزهایی که آقای روحانی با شعار تدبیر و امید پیروز انتخابات حماسی ایران شد ميگذرد و چند هفتهاي است که دولت امید کارش را آغاز کرده است تا آرام آرام ملت نا امید ایران طعم آسایش را بچشند، هرچند انتظار معجزه از رئیس جمهور جدید نباید داشت؛ اما با اين همه مسئله و مشکل و درد به ارث رسيده، به جرات ميتوان گفت، آقای روحانی و وزیرانش باید دم مسيحیا داشته باشند تا بتوانند این اقتصاد و فرهنگ و سیاست رو به موت را زنده کنند. دولت نهم و دهم؛ با وجود اینکه بیشتر از همه دولت ها، سنگ ولایت مداری را به سینه زدند و ادعا کردند که ولایی ترین مسئولان تاریخ نظام بوده اند. اما در عمل، برای اجرای هیچ کدام از سخنان و خواسته های رهبری کوششی نکردند.
يکی از تاکیدات رهبر نظام؛ در مورد بیماران و هزینه های درمانی آنهاست. جملهاي از ایشان که همیشه رو جلد دفترچه های بیمه نقش بسته است؛ با این مضمون که "ما باید کاری کنیم که بیمار تنها رنج بیماری را متحمل شود و دغدغه هزینه نداشته باشد." نشانگر اهمیت این موضوع برای عالی ترین مقام نظام جمهوری اسلامی است. اما رئیس جمهور سابق و وزیران بهداشتش؛ نه تنها در مقام عمل به این توصیه رهبری کوششی نکردند؛ بلکه با بی کفایتی تمام، کاری کردند که بسیاری از مردم نازنین ایران از رنج هزینه بیش از رنج بیماری؛ رنج بردند. نزدیک دو سال است که دارو برای بیماران؛ مثال کیمیا شده است. ارز و دلار و یورو که مرجعی و غیر مرجعی شد؛ دارو یتیم ارز ماند. ارز مرجع دارو؛ نقل و نبات وارد کنندگان مازاراتی و آودی شد، تا آقازاده ها؛ غصه دار نشوند. ارز مرجع دارو به دلالان سپرده شد؛ تا گوشی چینی و کرهاي و تی شرت هندی وارد کنند.
مسئولین ما ادعای مدیریت جهان ميکردند؛ شاید درد ملت هم برایشان شوخیهايي از جنس وزیر هلو و لولو و گوجه سر کوچه بود. وگرنه کدام عقل سلیمی؛ به خود اجازه ميدهد که درد بیماران سرطانی و صعب العلاج؛ دردمان محتاج فلان داروی خارجی؛ را نبیند و هالهي نور در اطراف خود ببیند.
مسئولین دولت سابق ندانستند یا خود را به ندانستن زدند که دارو دیگر گوشت قرمز و ماهی و روغن و کره، برنج و خرما و زولبیا نیست که ماه به ماه لب نزنی و اتفاقی نیافتد.
دارو پراید و آجیل نیست که کمیاب و گران شدنش، لطیفه پیامکی بسازد و ملت را به ریش دولت بخنداند؛ که ایران یکی از بزرگترین تولید کنندگان خشکبار جهان است؛ چرا پسته باید به دست مردمش کیلویی پنجاه هزار تومان برسد؟ چرا باید ملت ایران حسرت به دل پرایدی بمانند که جز ونزولا و سوریه و عراق فلک زده، جای دیگری به عنوان وسیله حمل و نقل شناخته نمیشود.
دارو که دیگر، مسکن نیست که مهرش کنی؛ برای مردمان درماندهاي که آرزو دارند؛ تا زنده اند؛ چند صباحی اجاره نشین نباشند.دارو بعد از مقام حق متعال؛ حیات بخش و گاهی معجزه گر؛ افراد صاحب درد است. این بدیهی ترین اصلی است که همه جای دنیا؛ از هر دین و نژاد و قومی قبولش دارند اما اینکه آیا وزیران هلوی دولت سابق، به چنین اصلی اعتقاد داشتند یا نه جای سوال است؟
مگر میشود؛ اعتبار واردات دارو گم شود؟ بله ميشود؛ در کشوری که سه هزار میلیارد دلارش دست جوانکهای نوزده ساله است. مملکتی که رئیس یکی از بزرگترین بانکهایش دو ملیتی است. در کشوری که تنها مرتضی حیدری هشت سال ميتواند مقابل رئیسجمهورش بنشیند و بله بله بگوید! در کشوری که خیرانش دارند پنج میلیاردی که کمک کنند و خلعتبری وارد کنند و گل بزند! ميشود اعتبار ارزی دارو هم گم شود؟
دارو برای یک خانواده یعنی پدری که بتواند سر پا بایستد؛ تا در این آشفته بازار زندگی، برای خانواده اش معیشت از زیر سنگ تامین کند. و این پدر وقتی ميبیند، حق وتوی جان شهروند ایرانی در کشاکش قطعنامه و قطعنامه دان؛ تقدیم افراطیون تل آویو ميشود تا یکی پس از دیگری شاه راههای حیات ایران بسته شود؛ از هرچه هست و نیست؛ نا امید ميشود.
دارو برای یک دختر یعنی مادرش؛ و وقتی این دارو آنقدر نایاب و کم یاب و گران ميشود که برای خریدنش باید سر چهار راه ناصر خسرو آبرو فروخت؛ دیگر برای دختر چه فرقی ميکند که چندمین سانتریفیوژ به چرخه سوخت هستهاي پیوسته است؟ دارو برای یک مادر، یعنی قلب تپنده فرزندش؛ و باید مادر باشی تا بفهمی نبودنش؛ وارد نشدنش، در گمرک ماندنش، چه بلایی ميتواند سرت بیاورد.
مادر باشی و فرزند بیمار هم داشته باشی با تمام وجودت ميفهمی که، چاوز و کاسترو؛ فیلیپین و گابو؛ هر قدر هم عزیز باشند؛ انحصار تولید داروی فلان سرطان در دست، فرانسه و آمریکاست.
آنقدر سر کلاف بهداشت و درمان در کشورمان درهم و پیچیده است که دارو و وارد نشدنش تنها یکی از هزاران درد بیماران است. دفترچه های بی اعتبار بیمه، که به اعتبار آنها قدم در بیمارستان میگذارند، مردم بیچاره؛ اما در کمال بهت ميفهمند که بیمهاي که آنقدر برایش هزینه کرده اند، اعتباری ندارد.
دولت هم با این دفترچهها بی اعتبار ميشود؛ وقتی که فرانشیز بیمه، شوخی میشود. وقتی دفترچه بیمه برای خرید فلان دارو؛ برای ویزیت فلان فوق تخصص، برای بستری شدن در فلان بیمارستان خصوصی؛ کارایی ندارد. باید هم خانه و یخچال و فرش فروخت تا هزینه بیماری را داد.
وقتی رئیس سازمان تامین اجتماعی سعید مرتضوی ميشود که حتی از عهده تامین جان چند جوان معترض هم عاجز است. وقتی لق لقه زبان هر وزیر بهداشت؛ کلمات دهن پرکنی چون؛ بیمه طلایی، بیمه تکمیلی و پزشک خانواده است.
تمام این وقتی ها، یعنی بی اعتبار شدن دولت نزد مردم. یعنی آنچه نظریه پردازان سیاست، آن را فاجعه ميدانند. چند روز پخش مستقیم و زنده از مجلس؛ در جریان رای اعتماد به کابینه؛ نکات عجیب و درد آوری را برای مردم عیان ساخت. یکی از نمایندگان خطه شمال، از تریبون مجلس اعلام کرد که جنازه بیماری در بیمارستان به گرو نگه داشته شده بود تا هزینه دوا درمانش؛ توسط خانواده اش پرداخت شود که ظاهرا هم نشده و با وساطت نمایند محترم؛ غائله ختم شده است. این تنها یکی از هزاران شاهکاری است که در ایران عزیز شاهدش هستیم و متاسفانه برخی نمایندگان خانه ملت به جای آنکه به فکر این قبیل مسائل درد آور باشند؛ جبهه پایداری در مقابل خواست مردم ایران تشکیل دادند و به سیاق مجلات زرد، عکس و فیلم رو کردند و بگم بگم راه انداختند و به صاحبان انقلاب تهمت زدند. و ندانستند که فتنه اصلی زمانی شروع ميشود که مردم را از امیدشان نا امید کنند.
در کنار تقدیر از این کار امیدوار کننده صدا و سیما، باید گفت که رسانه ملی در جهت آگاه سازی مسئولین از وضیعت دارو و درمان کشور؛ جز؛ سرزده بیست و سی و گزارشات خانم دکتر سیدی؛ چه کار ویژهاي انجام داده است؟
ای کاش احسان علی خانی در ماه عسل؛ به جای صحنه های اعدام و صورت های مضطرب کودکانی که مورد خطابش بودند؛ رنج بیماران در به در، دارو را نشان ميداد. و کاش اسماعیل فلاح، به جای گزارش از سواحل خالی شهرهای انگلیس، از بیمارستان ها؛ از بیمهها و از هزینه ها؛ و یا حتی از نحوه برخورد پرسنل بیمارستان با بیمار گزارش تهیه ميکرد. تا بدانیم که قیمت جان انسان در انگلیس و ایران چقدر باهم تفاوت دارد!
مطمئنیم که در دولت تدبیر؛ وزیر محترم بهداشت و درمانش؛ متوجه این مسئله خواهد بود که افتتاح بیمارستان؛ نیمه کاره؛ یا فاقد تخت و تجهیزات پزشکی، نه در شان ایشان است نه کار شایستهاي است. وزیر جدید ميداند که پزشک خانواده برای اجرایی شدنش؛ باید زیرساخت هایش مهیا باشد، و برای همین تا این زیر ساختها آماده نیست وعده نميدهد و ادعا ندارد.
وزیر جدید ميفهمد که برخی از بیماری ها؛ حتما باید با داروهای خارجی درمان شوند و با احترام به تمام داروهای ایرانی، نميشود در قبال جان انسانی؛ احساساتی و وطن پرست شد. وزیر جدید ميداند که برای سیستم مدیریتی بهداشت و درمان مایه شرم است که پزشک متخصص هم زیر میزی بگیرد و هم رومیزی. یا فوق تخصصی پیدا شود که هر شش ماه یکبار وقت ویزیت ميدهد؛ و اعتقادی هم به دفترچه بیمه ندارد و تمام هزینه سرسامآور درمان را از بیمار نگون بخت ميگیرد.
وزیر محترم بهداشت قطعا ميداند که نحوه برخورد پرسنل بیمارستان با بیماران باید اصلاح شود و تعداد پرستاران باید چند ده برابر تعداد امروزی باشد؛ تا بیمار صاحب درد؛ تقاص شب بیداری های و اعصاب نداشتن های پرستاران عزیز را ندهد. و در انتها مردمان نجیب ایران زمین لیاقت بهترین خدمات را دارند؛ مسئولان فراموش نکنند باید با تدبیر؛ این کورسوی امید به آینده را، هر روز قوت بخشید؛ و کاری کرد که دارو برای خانواده بیماران؛ به نوشداروی بعد از مرگ سهراب تبدیل نشود.