داریوش احمدیان
ناصر ملکمطیعی، یکی دیگر از شمایلهای سینمای ایران هم رفت. او به همان میزان که مغضوب جریان رسمی بود در میان مردم کوچه و بازار محبوب بود و همانقدر که از چهل سال پیش به این سو برای ورود به سینما با تابلوی «ورود ممنوع» مواجه میشد در قلبهای مردم با مُهر «خروج ممنوع» باقی مانده بود و همچنان هست. هنوز دقایقی از خبر درگذشت این اسطوره سینمای ایران نگذشته بود که واکنشهای مردمی در فضای مجازی آغاز شد. واکنشهایی که نشان میداد سیاست حذفی چهل ساله نتوانسته است ذرهای از محبوبیت او بکاهد.
ناصر خان سینمای ایران مانند همنامش «ناصر خان حجازی» در ورزش برای چیزهایی فراتر از هنر و حرفهاش در قلب مردم جای گرفته است و با هزاران حذف و ممنوعیت هم این علاقه شدید قلبی نه تنها کم نشده بلکه روز به روز بیشتر و بیشتر شد. بیاییم به بهانه درگذشت او به موضوعی کلانتر توجه کنیم. واقعیت آن است که در سالهای ابتدایی انقلاب اصل و اساس موجودیت سینما و دیگر شاخههای فرهنگی و هنری زیر سوال رفته بود و جنگ بر سر بقای آن بود.
در آن روزگاران و بر اثر جوّ حاصل از انقلاب رفتارهای تندروانهای در سطوحی از جامعه شکل میگرفت و در سطح مدیریتی نیز با تصمیماتی چون حذف بزرگان سینمای ایران در پیش از انقلاب همراه بود. شاید با تسامح بتوان چنان برخوردهایی را به این بهانه که سالهای ابتدایی انقلاب بوده است توجیه کرد اما مشکل از آن جایی شروع میشود که همان نگاه دوقطبیساز همچنان و با گذشت بیش از چهار دهه ادامه دارد. آنچه ناصر ملکمطیعی را در همه این سالها از عشقش، سینما جدا کرد ادامه همان رویکرد نادرست ابتدای انقلاب در روزگار ثبات بود. آن چه باعث شد که دو گفتگوی این ستاره مردمی سینما که با اصرار و دعوت برنامهسازان صداوسیما ضبط شده بود از این رسانه منعکس نشود و سبب بغض و ناراحتی او شود همان نگاه نادرست و تنگنظرانهای است که با وجود گذشت چهل سال از روزهای ابتدای انقلاب ادامه دارد!
مسئله اساسی که پس از فوت ناصر ملکمطیعی سبب واکنشهای منفی بسیاری به تصمیمگیران شده است تنها به دلیل علاقه مردم به این ستاره سینما نیست بلکه این اعتراضات، اعتراض به رویههای نادرست و خسارتباری است که همین امروز هم در حوزههای فرهنگی و اجتماعی به شدت رواج دارد و حتی مورد تشویق قرار میگیرد.