محمد توکلی
سفر علیاکبر ولایتی به روسیه فضای تقریباً تازهای را در حوزه رسانهای و سیاسی کشور فراهم آورد. فضایی که در آن و به بهانه این سفر رسانهها و سیاسیون نسبت به نوع رابطه ایران و روسیه ابراز نگرانی کرده و حتی برخی پا را فراتر گذاشته و از امکان شکلگیری رابطه مستعمره و استعمارگر در رابطه میان ایران و روسیه سخن گفتهاند. در مقابل این ابراز دلواپسیها جناح اصولگرا از آن سوی بام افتاده است و از روابط استراتژیک میان ایران و روسیه میگوید و چهرههای سیاسی این جریان وتریبونهای رسمی نظام بر این نظر اصرار دارند که روسها شریک قابل اعتمادی برای ایران در دوران تحریم و سختی خواهند بود.
بیاییم کمی به عقبتر بازگردیم؛ به دوران مذاکرات هستهای و تلاش دولت میانهرو حسن روحانی برای به پیش بردن پروژه تنشزدایی با غرب. در آن روزها همین سیاسیون جناح اصولگرا که امروز از اعتماد به روسیه و چین میگویند دلواپس بوده و از هیچ تلاشی برای به شکست کشاندن پروژه تعامل سازنده دولت در عرصه سیاست خارجی فروگذار نکردند. این دو تصویر در یک موضوع مشترک است و آن اینکه برخی حوزه سیاست خارجی و فن دیپلماسی را با روابط خانوادگی/رفاقتی اشتباه گرفتهاند و تصور میکنند در این حوزه نیز همچون روابط انسانی میان مردم میتوان رفتارهایی مبتنی بر کینه، ستیز، دلدادگی، شیفتگی و. . . را نسبت به طرفهای مذاکره که طیفی متنوع از دوست تا دشمن را شامل میشوند از خود نشان داد.
غربستیزانی که در دوران مذاکرات هستهای از ابتدا تا انتها در این فکر بودند که چنین گفتگوها و مذاکراتی با غرب و به ویژه آمریکا به معنای سازش است ستیز با غرب را جزیی لاینفک از حیات سیاسی خود فرض کردهاند و از همین رو اصلاً برایشان قابل درک نبود که ممکن است یک «دیپلمات» ایرانی با همتای آمریکایی خود دست بدهد، شوخی کند و پشت میز مذاکره بنشیند اما به مرحله سازش هم نرسد. آنان در این تصور بوده و هستند که ستیز با آمریکا «باید» بخشی از دیپلماسی باشد و حذف این ستیز به معنای کرنش و سازش در برابر غرب است. شرقگریزان نیز وضعیت بهتری ندارند؛ آنها هم تصور میکنند کینه داشتن از خیانتهای روسها در تاریخ سیاسی ایران در دویست سال اخیر قطعاً باید بخشی از دیپلماسی ایران باشد و هر نوع نزدیک شدن، قرارداد بستن و گفتگو با طرفهای روسی به معنای بی توجهی به تجارب تلخ گذشته در روابط میان ایرانیان و روسها است.
علاوه بر این کینه از شرق و آن ستیز با غرب که شرح آن رفت و ظاهراً بخش بزرگی از سیاسیون این مملکت به آن گرفتار هستند اخیراً با پدیده جالب توجهی هم روبرو شدهایم و آن دلدادگی بی معنا و بی مبنا نسبت به شرق است. این شیفتگی نسبت به برقراری «رابطه استراتژیک» با روسیه آنقدر از حد متعارفش فراتر رفته است که برخی سیاسیون از طرف مقامات روسی آرزوهای خود را مطرح میکنند؛ آرزوهایی که البته خیلی زود هم تکذیب میشود! این پدیده عجیب که در گذشتههای دورتر شبیه به آن را در الگوی تمایل بی حساب و کتاب به برقراری هر نوع رابطهای با غرب شاهد بودیم یقیناً به نتیجه نامطلوب ذبح منافع ملی ختم خواهد شد.
کوتاه سخن آنکه دیپلماسی نه جای ستیز است، نه جای دلدادگی. مذاکره نه سازش است و نه کنار گذاشتن آرمانها و حقوق یک ملت. دیپلماسی یک فن و علم است و مذاکره تنها ابزار آن. ابزاری که امروز تنها راهی است که میتوان با استفاده صحیح از آن از حقوق ملت در عرصه جهانی محافظت کرد. کنار گذاشتن این ابزار و یا آلودن آن به ستیز و شیفتگی نسبت به طرفهای دیگر مذاکره ممکن است سبب به وجود آمدن خسارتهای بسیار بزرگ و جبران ناپذیری برای همه ایرانیان شود.