محمد توکلی
نزدیک به یک هفته از پیشنهاد دونالد ترامپ برای دیدار بدون پیششرط با روحانی گذشته است و همچنان رییسجمهور سکوت را به سخنترجیح میدهد. از فرمانده سپاه تا امامان جمعه، از وزیر کشور تا رییس شورای روابط خارجی، از مشاوران رییسجمهور تا وزیر خارجه دیدگاه خود در این ارتباط را به تدریج در این روزها مطرح کردهاند اما رییسجمهور همچنان از پاسخ به همتای آمریکایی خود خودداری میکند.
اگر در گذشته تنها علیاکبر ولایتی به مداخله و اظهارنظر در موضوعات مرتبط با سیاست خارجی میپرداخت امروز و در سایه سکوت و انفعال مسئولان حوزه سیاست خارجی در دولت همه افراد با ربط و بی ربط به موضوع بیش و پیش از وزیر امور خارجه و رییسجمهور نظر خود را اعلام میکنند! با کنار هم قرار دادن موارد مطرح شده در موضوع پیشنهادترامپ برای ملاقات با روحانی میتوان دو رویکرد متفاوت به این مسئله را مشاهده کرد.
در یک نگاه هر گونه مذاکره با دولت آمریکا منتفی است و برجام نیز نمادی از شکست مذاکره با آمریکا است. این نگاه که از سوی مقامات نظامی، ائمه جمعه، صداوسیما و رسانههای جناح اصولگرا مطرح میشود معتقد است اساسا مذاکره با آمریکا در هیچ زمان و هیچ موضوعی نباید تکرار شود. رویکرد دوم در مواجهه با پیشنهادترامپ از سوی وزیر خارجه و مسئولان دولتی مطرح شده است و آن اینکه آمریکا باید بین دو گزینه مذاکره و یا بازگرداندن تحریمها یکی را انتخاب کند.
صدای سومی نیز از سوی برخی تحلیلگران خارج از ساختار تصمیمگیری شنیده میشود که معتقدند ایران نیز باید مانند سایر کشورها از فرصتهایی همچون مذاکره با آمریکا استفاده لازم را ببرد و رفع تحریم نتیجه مذاکره بود نه پیششرط آن! حال در چنین شرایطی سرنوشت مذاکره ایران و آمریکا چه خواهد شد؟! آیا به زودی شاهد تغییراتی در رابطه با تصمیم نظام در این باره خواهیم بود؟ !
برای پاسخ به چنین سئوالاتی ابتدا بایستی ساختار تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجی را به خاطر بیاوریم. واقعیت آن است که تصمیماتی در این سطح از سوی دیپلماتها و در مرکز تصمیمگیری «دیپلماسی»، یعنی وزارت امور خارجه گرفته نمیشود و محل اتخاذ آن در عالیترین نهاد «امنیتی» کشور، یعنی شورای عالی امنیت ملی و از سوی مردان امنیتی، سیاسی، نظامی و دیپلماتها است. نتیجه چنین ساختاری آن است که فضای غالب هنگام اتخاذ این تصمیمات بیشتر از آنکه مبتنی بر فن و علم دیپلماسی باشد بر چارچوب فکری و نظری چهرههای سیاسی و امنیتی استوار است و اساسا در بافت متنی غیر از فهم دیپلماتیک از مسائل تصمیمگیری میشود.
هنگامی که تصمیمگیران در موضوعی مثل مذاکره با آمریکا بیشتر از اتکا به نظر کارشناسی دیپلماتها به دیدگاه سیاسی خود اتکا کنند وضعیتی را شاهد خواهیم بود که در آن فرصت حضور باراک اوباما در کاخ سفید به سادگی از دست میرود، از فضای پسابرجام برای حلوفصل سایر تنشها استفاده نمیشود و از اهرمهای در اختیار برای معامله باترامپ و یا حداقل کاستن از فشارها هم استفاده نخواهد شد.