داریوش احمدیان
میرمحمود موسوی دو هفته پس از دیدار با برادرش در گفتگویی نسبت به کارنامه اصلاحطلبان انتقادات صریحی را مطرح کرده است. او معتقد است که کارنامه بیست ساله اصلاحات در ایران نشانگر آن است که این جریان نتوانسته آن طور که باید و شاید گامهای رو به جلوی ملموسی را بردارد. برخی بر این باورند آنچه «میرمحمود» گفته است علاوه بر نظر خودِ او دیدگاه «میرحسین» هم است و میتوان نتیجه گرفت که نخستوزیر دوران دهه شصت دیگر تمایلی به همراهی با آنان که نام اصلاحطلبی را با خود یدک میکشند ندارد. با نگاهی به چند نامه اخیر مهدی کروبی میتوان به این نتیجه رسید که محصور دیگر هم به توانایی اصلاحطلبان بیشتر از گذشته با دیدهتردید مینگرند. گروهی دیگر نیز بر این اعتقادند که گفتگوی میرمحمود موسوی نظر شخص اوست و منطقی نیست دیدگاه یک فرد را به برادرش هم تعمیم دهیم.
جدا از آن که کدام یک از این دو نظر درباره گفتههای موسوی را پذیرا باشیم این یک واقعیت است که جریان اصلاحطلبی با «بحران هویت» روبرو شده است؛ بحرانی که آغاز آشکار آن را باید در انتخابات92 جستجو کرد و البته ریشههای پنهان آن به گذشتههایی دورتر بازمیگردد. در آن دوره از انتخابات بزرگان جریان اصلاحاتترجیح دادند تا به جای حمایت از کاندیدای اختصاصی خود که با وجود همه ضعفهایش حداقل از نظر اسمی همواره ذیل این جریان بوده است از شخصی حمایت کنند که نه تنها هیچگاه داعیه همراهی با اصلاحطلبان را نداشته است بلکه مشخصا عضو برجسته یک تشکل قدیمی اصولگرا به نام «جامعه روحانیت مبارز» بوده و است!
نتیجه آن اقدام اصلاحطلبان در انتخابات92 سر بر آوردن دولتی به نام اعتدال بود، دولتی که با گذشت عمر آن هر روز بیشتر از قبل مرزهای هویتی جریان اصلاحطلبی خدشهدار شد. از مرزهای هویتی در حوزه اقتصادی تا اهداف و آرمانهای آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه. نتیجه ملموس خدشه وارد آمدن به مرز جریان اصلاحطلبی با دیگران فهرست موسوم به «لیست امید» بود. فهرستی که در آن نام شخصیتهای شناخته شده اصولگرا برای انتخابات مجلس در کنار نام چهرههای ناشناس اصلاحطلب (که با گذشت زمان هم مشخص شد بیشتر آنان منفعتطلبانی هستند که به رنگ اصلاحطلبی در آمدهاند) قرار گرفت و در کمال تعجب با تایید کامل سیدمحمد خاتمی به عنوان راس هرم اصلاحات نیز همراه شد.
اکنون کارنامه مجلس و دولتی که چه بخواهیم، چه نه به نام اصلاحطلبان است پیشِ روی ما قرار دارد. تقریبا در هیچ حوزهای نیست که بتوان مردم را نسبت به نتایج اقدامات این افراد رضایتمند مشاهده کرد و در یک کلام پروژه همراهی اصلاحات و اعتدال نه توانست فضایی مناسبتر را برای مردم ایجاد کند و نه کمکی به پیش رفتن اهداف اصلاحات کرد و در نتیجه در عمل پروژهای کاملا شکستخورده تلقی میشود. تنها اتفاقی که از چنان ائتلافهایی رخ داد آن بود که اصلاحطلبان بیشتر از گذشته از جامعه فاصله گرفتند و به جای کنشگری از جایگاه نماینده خواست و اراده ملت به توجیهگر اقدامات دولت و مجلس تبدیل شدند. حال در چنین شرایطی میباید به آنچه میرمحمود موسوی میگوید و احتمالا حرف دل محصوران هم باشد نگاهی دوباره داشت؛ آنجا که او به صراحت خطاب به اصلاحطلبان گفته است: دیگر نمیتوان در ماشین آنان نشست؛ از آنها کاری بیشتر از آنچه در این دو دهه انجام دادهاند بر نمیآید.