رضا صادقیان
وضعیت دولت دوم روحانی در نوع خود کمنظیر است، وزارت اقتصاد بیوزیر، وزارت کار و رفاه اجتماعی بیوزیر، دولت در شرایطی که نیاز به شخصیتی توانمند و اهل سخن با رسانهها و شهروندان دارد فعلا بیسخنگو است، وزیر صنعت معدن تجارت نیز تکلیفش روشن نیست، سر کارش هست و گاهی خبر عزل و نصبهایش در دقیقه نود منتشر و بعد تکذیب میَشود، ولی گویی این بودن گرهای از مشکلات متعدد دولت نمیگشاید. وضعیت مدیران شرکتهای خودروسازی نیز چندان روشن نیست، از سویی خبر برکناری مدیران عامل گروه خودروسازی منتشر میشود، شب هنگام نیز تلویزیون با همین افراد مصاحبه و عبارتهایی را از زبان این افراد میشنویم که با رویکرد مدیریت خودشان در تضاد است.
اختلاف وزیر راه و شهرسازی به دلیل انتخابات سازمان نظام مهندسی با اکبرترکان نقل محافل عمومی است، پاسخ تند رییس نظام مهندسی تهران به آخوندی نیز از این روست که نویسنده نامه گمانش بر بیثباتی در دولت و عدم انسجام میان دولتیها است در غیر اینصورت بعید به نظر میرسید که رییس یک سازمان با لحنی کوبنده خبر از رفتن وزیر را به خودش بدهد! از طرف دیگر صدا و سیما دائم در حال تریبون دادن به یکی از وزرا است، یک روز به بهانه سرکشی به بیمارستانها و شنیدن دغدغههای شهروندان و روزی دیگر به اسم مصاحبه و شنیدن پاسخهای وزیر درباره سخنان چند روز قبل.
با تمام این سخنان و چنانچه در یادداشتی دیگر و یک روز بعد از استیضاح وزیر اقتصاد اشاره شد، امید چندانی به رفتن و آمدن وزیران و مدیران کل تا مادامی که تیغ تیز بر تن سیاستهای دولت و بخشنامههای لحظهای گذاشته نشود، نیست. گمان کنیم شریعتمداری از وزارت صمت برود به وزارت رفاه، آیا فکر و برنامهای برای جلوگیری از رانتهای شکل گرفته و فعلی صندوق بازنشستگی و شرکتهای آن وجود دارد؟ آیا قرار است دولت در این بخش شماری از شرکتها را به بخش خصوصی واقعی واگذار کند؟ آیا پتروشیمیهای وابسته به صندوق بازنشستگی قرار است ارز حاصل از فروش محصولات خود را وارد بازار ارز کنند؟
دیگر آنکه، هنوز مشخص نیست شخصیتی که در دوره مدیریت خویش در وزارت صمت موفق عمل نکرده چرا و براساس کدامین شاخصهای مورد سنجش برای مدیران ارشد و وزرا میبایست در جایی دیگر و حساستر مورد استفاده قرار بگیرد؟ به نظر میرسد مهمتر از اشخاص، ساختار دولت در کشورمان است. از دولت غولواره و بزرگ توقعی بیش از این نیز نمیتوان داشت، دولتی که آنقدر بزرگ و فربه است که همانند دیواری بلند مرتبه مقابل توانایی کاربلدها ایستادگی میکند ولی همین دولت در برابر کسانی که راههای رانت را به خوبی بشناسند کرنش میکند و صدها هزار خطای سازمانی را نمیبیند.
برگریزان دولت در چنین فضایی شکل میگیرد، وضعیتی که شخصیتهای کارنابلد در صدر مینشینند و با داشتن کارنامهای هزینهساز و غیرقابل دفاع در دوران مدیریت برای مرتبهای دیگر به خدمت گرفته و از سویی دیگر افراد بیرانت و متخصصان امر و باسابقههای حرفهای به حاشیه رانده میشوند و یا در نهایت به عنوان کارشناس ارشد، مشاور مدیریت و عنوانهای مشابه که از داشتن قدرت اجرایی دور باشند به کار گرفته میشوند و این همه نتیجهای به غیر از تعویضهای پی در پی مدیران و همیشه در فصل پاییز در جا زدن دستاوردی برای دولت نخواهد داشت. برگریزان پاییز در دولت از راه میرسد و ما همچنان شاهد شکوفه و سبز شدن برگها نخواهیم بود، اگر دولت با همین دست فرمان به راه خود ادامه دهد و از اصلاح ناراستیها به هر نام و نشانی برکنار بماند.