رضا صادقیان
با گذشته ده روز از انتشار مصاحبه موسوی خویینی همچنان شاهد موضعگیری شخصیتها و فعالان رسانهی و سیاسی هستیم. مصاحبهای که در مقایسه با سایر گفتگوها آنقدر چالش برانگیز بوده که حتی اقوام مرحوم امام موسی صدر و شهید چمران در نقد مدعای خویینی وارد میدان شده و وی را متهم به اشتباه گویی میکنند. به نظر میرسد تمام این موضعگیریها و حتی سخنان خویینی به نبود فرهنگ شفافیت و نگرش تاریخی در حوزههای مختلف و حتی زندگی روزمره سیاسیون و شهروندان ایرانی بازمیگردد.
اول: طی سالهای گذشته و حتی امروز اکثر مصاحبههای منتشر شده در نشریات کشور بازگو کننده مواضع قبلی و یا بیحاشیه بودهاند. کمتر میتوان به گفتگو و متن مصاحبهای رجوع کرد و نکتهای جدید را در آن یافت. به عنوان مثال؛ گفتگو کردن درباره تاریخ نخستین روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی، آغاز جنگ تحمیلی، بازنگری قانون اساسی و بسیاری از موارد که نیازمند بازگویی تاریخ بدون تعارف و سانسور هستیم هنوز انجام نشده و نمیشود. بسیاری از شخصیتهای سیاسیترجیح میدهند سخن نگویند، چرا که از فشارهای بعد از آن دلهره دارند. عدم برگزاری مصاحبههای چالشی از سوی برخی اهل سیاست بازگو کننده همین حکایت است. شماری دیگر نیز رسانهها را قابل اعتماد نمیدانند و به نقل حوادث تاریخی در جمعهای کوچک مشغول هستند. به عنوان نمونه میتوان از جلسات درون جریانی احزاب اصولگرا و اصلاحطلب نام برد، . جلساتی که درباره بررسی رویدادهای گذشته و امروز برگزار میشود ولی خروجی آن گفتهها به رسانه راه پیدا نمیکند. گویی مسئولان باور دارند تکرار همین حرفها در گعدههای چند نفره برای روشنگری و شفافیت تاریخ حوادث مهم و تاثیرگذار کفایت میکند.
دوم: یکی از معضلات و گرفتاری اهل سیاست، مدیران ارشد، روزنامهنگاران و حتی اکثر شهروندان به نگفتن، بازگو نکردن و شفافیت در عرصه عمومی و خصوصی آنان باز میگردد. دشوارهای که حال به صورت فرهنگ درونی شده درآمده و به دلیل نقد نشدن طی سالیان طولانی از هسته مقاوم بسیار زیادی برخوردار شده است. به عنوان مثال؛ طرح سوال از مسئولان درباره فرزندت کجاست بخش کوچکی از رفتن به سوی شفافیت بود، ولی چنین چالشی از سوی مسئولان به هیچ گرفته شد، حداقل آنکه پاسخهای آنان بیش از آنکه بازگو کننده واقعیت زیست فرزندانشان باشد به طنز و هجو نزدیک بود.
همین مسئله را میتوان به میزان حقوق دریافتی، پرسش از چگونگی یک رویداد مهم سیاسی و اجتماعی، نظر واقعی سایر مسئولان درباره همان رویداد و موضوعاتی دیگر نیز تعمیم داد. گویی هر کدام از این سخنان با همان پوسته سخت نگفتن، بازگو نکردن و بگذار دیگران درباره آن حرف بزنند روبرو خواهد شد.
سوم: موسوی خویینی هنوز به شفافیت راه پیدا نکرده است. او تنها بخش کوچکی از وقایع را گفته است. به عنوان مثال وی درباره مبنای اختلاف دیدگاه روحانیون مبارز و مرحوم هاشمی رفسنجانی مسئلهای را شفاف نکرده است، آیا این اختلاف بعد از تسخیر سفارت آمریکا بروز پیدا کرد؟ آیا فعالیت و قدرتگیری جریان اصلاحطلب در مجلس سوم زمینه موضعگیری هاشمی را فراهم کرد؟
آیا بخشی از این اختلاف به تغییر مواضع هاشمی طی سالها بعد مربوط میشود؟ خویینی حتی درباره کارنامه اجرایی خود و در دست داشتن سکان دادستانی کل کشور در دهه شصت حرفی به میان نیاورده است، شاید اجازه طرح سوال را به خبرنگار نداده است و. . . بیتردید گفتگو خویینی بخشی از تاریخ نگفته شده و اختلافات زیر خاکستر مانده شخصیتهای سیاسی را به عرصه عمومی کشاند، ولی این تمام شفافیت برای بازخوانی و بازنویسی تاریخ معاصر نیست. به عبارتی گره اصلی و معضل ما در همچنان در شفاف سخن گفتن است.