محمد توکلی
«اینجا پایان است»؛ این جمله کارلوس کیروش نقطه پایانی بر حضور ایران در جام ملتهای آسیا بود. بسیاری بر این عقیدهاند که فوتبال، این ورزش سرگرمیساز چیزی فراتر از ورزش و سرگرمی هم میتواند باشد و از همین رو میتوان به بهانه یک بازی فوتبال به نکاتی سیاسی و اجتماعی هم پرداخت. در ادامه با همین رویکرد چند درس از شکست ایران برابر ژاپن را مرور میکنیم:
۱. در دو هفته اخیر همچون هشت ماه پیش از آن بیشتر از آن که شاهد تمرکز بر رقیب باشیم شاهد جنگ داخلی اهالی فوتبال با یکدیگر بودیم. این جنگ داخلی فوتبالیها آنقدر جدی شده بود که برخی یادشان رفته بود که شکست تیم ملی شکست همه کسانی است که ذیل مفهومی به نام فوتبال ایران فعالیت میکنند و دیگر اینجا تفاوتی نمیکند که چه کسی دوست سرمربی تیم ملی است یا دشمن او. بی توجهی مطلق مدیران ارشد به حداقلی از وظایف خود و قرار گرفتن آنان در یک سوی دعوا سبب وضعیتی شد که توجه همه بیشتر از حریفان به درگیریهای خودمان با خودمان بود!
۲. تصویر صحنه گل اول ژاپن بارها منتشر شده است. تصویری که در آن شاهد اعتراض بازیکنان به داور هستیم و بازیکن تیم ملی ژاپن نیز با استفاده از همین حواسپرتی کودکانه ملیپوشان ایران کار را تمام میکند توهم توطئه بازیکنان و کادر فنی تیم ملی و همچنین رسانههای ایرانی آنقدر شدید و اثرگذار بود که هر سوت داور را نشانهای از طراحی دشمنانه او برای شکست ایران قلمداد میکردند و به جای تمرکز کافی بر جریان بازی به دنبال نشانههایی بودند تا توطئه را اثبات کنند. اعتراض بی موقع و بی هدف به اتفاقی که اساسا جایی برای اعتراض نداشت حاصل توهمی است که بر مبنای آن تمامی جهان علیه ما هستند و باید حواسمان به توطئه دیگران باشد نه بازی خودمان!
۳. کادر فنی تیم ملی و بسیاری دیگر از اهل فن با توجه به تخصصشان و شناختی که از ظرفیتها و امکانات ایران دارند بر این عقیده بودند که قهرمانی ایران در آسیایی که تیمی همچون ژاپن در آن است احتمالی اندک خواهد بود و میبایست انتظارات را بر اساس توانمندیهای واقعی تعدیل کرد اما در سوی دیگر مدیران وزارت ورزش، فدراسیون فوتبال و ویژه برنامههای صداوسیما برای جام ملتهای آسیا بود که ایران را یگانه قدرت آسیا معرفی میکرد که در این دوره قهرمانی مقتدرانه را تجربه خواهد کرد.
نکته طنزآمیز ماجرا آن جا بود که این ایرانِ مقتدر که در توهم مدیران نقش بسته است چهل و سه سال است که قهرمان نشده! این شکاف عمیق میان دیدگاه کارشناسی و دیدگاه سیاسی مدیران را میتوان در حوزههای مختلف نیز مشاهده کرد. مدیران با بلندپروازیها و خیالپردازیهایی بر اساس توهمات خود نظر کارشناسی مبتنی بر واقعیات را ذبح میکنند!