گروه جامعه: در چند روز اخیر اعلام تصمیمی مبنی بر ممنوعیت آنچه "سگگردانی" خوانده شده است سبب واکنشهایی در فضای مجازی شد. ماجرا به بیشتر از سی روز پیش بازمیگردد که شاهد اعلام شکایت خانوادهای از حمله سگی در پارک لواسان بودیم.
دختر کوچک خانواده در این حادثه مجروح شده بود و خانوادهای که شاکی بودند بر این نکته تاکید داشتند که صاحب سگ، آن را بدون داشتن قلاده به پارک آورده بود و همین امر سبب این حادثه تلخ شد. مسئولان نیز مثل همیشه راه پایانی که گزینه قهرآمیز است را در گام نخست انتخاب کردهاند و به این بهانه دستور «ممنوعیت سگگردانی» را صادر کردهاند.
ممکن است برخی بر این باور باشند که چنین موضوعی اساسا مسئله درصد زیادی از جامعه نیست و در نتیجه دلیلی برای توجه و بررسی چنین موضوعی در رسانهها وجود ندارد. در پاسخ باید گفت حتی اگر فرض کنیم این پدیده نسبتا تازه اجتماعی در ایران مسئلهای مرتبط با درصد اندکی از مردم در جامعه ایرانی است از این نکته نباید غفلت کرد که مسئله مهمی که در بطن این ماجرا وجود دارد به موضوعی اساسیتر بازمیگردد که اتفاقا درصد قابل توجهی از جامعه را با خود درگیر کرده است؛ تضاد و تقابل ارزشهای عرفی با ارزشهای تبلیغی. این شکاف که در حوزه سیاسی ذیل مفهوم «دولت - ملت» قابل تحلیل است یکی از مهمترین موضوعاتی است که حداقل در دو دهه اخیر در ایران مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفته است.
به بیان دیگر موضوع «ممنوعیت سگگردان» حتی اگر به خودی خود اهمیتی برای اکثریتی از مردمی نداشته باشد هنگامی که ذیل مفهوم شکاف مردم و قدرت رسمی مورد توجه قرار بگیرد میتوان به اهمیت آن پی برد. واقعیت آن است که کتمان شکافی که اندک اندک تبدیل به درهای عمیق شده است یگانه سیاستی بوده که تا امروز از سوی مسئولان پی گرفته شده است. همین امر سبب آن میشود که با نگاهی به سیاستگذاریهای ارکان تصمیمگیری هیچ اثری از تغییر مسیر جهت حلوفصل این بحران اجتماعی دیده نشود.
هنگامی که شکاف و گاه تناقض موجود میان ارزشهای عرفی موجود در جامعه و ارزشهای تبلیغشده از سوی قدرت رسمی کتمان شده و یا تکذیب میشود طبیعی است که هیچ عزمی نیز برای بررسی علمی و مواجهه منطقی با آن نیز وجود نداشته باشد. ریشه و اساس تصمیماتی همچون «ممنوعیت سگگردانی» و برخوردهایی قهری از قبیل گشت ارشاد و یا سانسورهایی بعضاً مضحک در حوزه فرهنگ و هنر، همه و همه به این نکته بازمیگردد که تصمیمگیران تمایلی به روبرو شدن با واقعیت عریان جامعه ایرانی ندارند و یا شجاعتی برای تماشای واقعیت جامعه در آنها باقی نمانده است!