گروه سیاسی: احمد زیدآبادی در كانال تلگرامی خود نوشت: محمد باقر قالیباف در تمام پستهای مدیریتی خود، کوشیده است تا از خود چهرهای کارآمد، مبتکر، مدرن و مقتدر نشان دهد.
گرچه برخی مخالفان و منتقدان قالیباف در جناح اصلاحطلب، کوششهای او را عمدتاً نمایشی، پرهزینه و همراه با بریز و بپاشهای بیمورد و زیانآور میدانند، اما در عین حال، توان اجرایی شهردار سابق را انکار نمیکنند و او را از سایر همتایانش در جناح اصولگرا از این جهت متمایز میشمرند.
تلاش قالیباف برای نشان دادن چهرهای مدرن از خود، البته به مذاق یک طیف آتشین مزاج از اصولگرایان نیز خوش نمیآید. در واقع حامیان همین طیف، در انتخابات سال 84 به طورخودانگیخته و نامرئی علیه قالیباف شوریدند و با حمایت از محمود احمدینژاد، سردار سابق را در دستیابی به کرسی ریاست جمهوری ناکام گذاشتند. گویا سخن این بخش از پایگاه اصولگرایان در آن مقطع این بود که قالیباف در شعارهای انتخاباتی خود چندان متفاوت از کاندیداهای اصلاحطلب ظاهر نشده و با "وعدههای لیبرالی" میخواهد دل طبقۀ متوسط و اقشار حامی اصلاحطلبان را به دست آورد در حالی که محمود احمدینژاد، عملاً حرفِ دلِ نیروهای اصطلاحاً ارزشی را میزند!
قالیباف در پی این ناکامی، در مقام شهردار تهران ظاهراً کوشید تا با ارائۀ امکانات و خدماتی به این نوع نیروها، آنها را به سمت خود متمایل کند تا در روزگار پسا احمدینژادی، در انتخابات ریاست جمهوری به کارش آیند. این نیروها اما در دو دورۀ پی در پی به کارش نیامدند چرا که قالیباف با گرایش به سمت آنها، قادر به جلب اعتماد دیگر اقشار اجتماعی به سمت خود نشد و بخصوص از ضربههای حسن روحانی در مناظرات تلویزیونی، جان به در نبرد و امکان هرگونه پیروزی را از دست داد.
با این همه، او اکنون در مقام سر لیست غیر رسمی اصولگرایان به مجلس راه یافته است و بعید به نظر میرسد که به موقعیتی جز ریاست مجلس یازدهم نظر داشته باشد. در حقیقت، روند شکلگیری فهرست متحد اصولگرایان و نوع تغییرات و چینش نهایی آن، نشان داد که اصولگرایان از جمله طیفی از تندروترین آنها خارج از چارچوب جبهۀ پایداری، به قالیباف به عنوان مهمترین سرمایۀ مدیریتی خود مینگرند و از همین رو، میتوان گفت شهردار سابق، نقشی محوری در جناح اصولگرا به دست آورده و به احتمال زیاد، رفتار سیاسی این جناح، حول عملکرد و برنامههای حلقۀ یاران نزدیک او خواهد چرخید.
قالیباف در مقام نمایندۀ طیفهای عمدۀ اصولگرا اما در شرایط بینهایت دشواری برای قبضۀ مدیریت کشور خیز برداشته است. علاوه بر فشارهای فزایندۀ بینالمللی و منطقهای، خالی شدن خزانۀ دولت و انباشت کوهی از مشکلات رنگارنگ اقتصادی و اجتماعی، اصولگرایان اگر نگاهی نیز به نرخ مشارکتِ مردمِ مراکز استانها و شهرهای بزرگ در انتخابات اخیر بیاندازد؛ میزان محبوبیت و مقبولیت خود را در آینۀ جامعۀ سیاسی ایران به عینه خواهند دید.
واقعیت این است که حکومتداری درایران به دلایل گوناگون برای هر نیروی سیاسی، بسیار دشوار شده است و برای اصولگرایان از جهات بسیاری، حتی دشوارتر از دیگران است. بنابراین امیدوارم آنان پیشاپیش برنامهای متفاوت از اظهارات علنی خود، برای ادارۀ کشور تدوین کرده باشند چرا که اولاً برنامههای اعلامی آنها فارغ از ارزشداوری، در جامعۀ ایران اصولاً غیرقابل اجراست و به کارگیری قوۀ قهریه در این جهت، فقط میتواند به فاجعهای تمام عیار برای ایران و تمام ایرانیان از جمله خودِ اصولگرایان منجر شود. ثانیاً، تجربه ثابت کرده است که در هنگامۀ حکومتداری در ایران، امکان برنامهریزی صحیح و یا حتی تغییر برنامه بسیار ضعیف است زیرا مشکلات روزمره و فشارهای سیاسی رقبا که گریزی از آن نیست، جای هیچگونه حلاوت و فراغتی برای تصمیمگیری درست باقی نمیگذارد و خشم و غضب ناشی از این وضعیت، صرفاً به سمت انتقامجویی و پرخاشگری و وسوسۀ اعمال زور بیشتر سوق پیدا میکند و بر دامنۀ خرابی اوضاع میافزاید!
به هر حال، فعلاً ریش و قیچی به دست قالیباف و نیروهای حامیاش در سطوح بالای قدرت افتاده است. آنها ممکن است طبق معمول گذشته، اوضاع را تفسیر به رأی و مصادرۀ به مطلوب کنند و چشم خود را به روی واقعیات عریان شده در انتخابات اخیر ببندند و خر خود را به سمت ناکجاآباد برانند. در عین حال این امکان هم منتفی نیست که آنان از طریق لمس عینی معضلات و حتی به منظور حفظ جایگاه خود، جهتی متفاوت را در پیش گیرند که ایران از این گذرگاه صعب و هولناک به سلامت عبور کند!
آیا چنین چرخشی آسان است؟ نه! بسیار بسیار مشکل است! آیا تصورِ چنین چرخشی بیش از اندازه خوشبینانه نیست؟ چرا! بسیار بسیار خوشبینانه است! اما به نظرم در این وانفسا تشبث به هر حشیشی مجاز باشد!