محمدحسین جعفریسمیع
گفته میشود سرمایه موجودترسویی است. این موجودترسو از هر حادثه و رویداد بر خود میلرزد و تحت تاثیر هر اتفاقی قرار میگیرد. البته این خصوصیت یک اقتصاد ضعیف و بیمار است و شامل هر نوع اقتصادی نمیشود.
کم نیستند کشورهایی که از چنان اقتصاد قدرتمندی برخوردارند که کمتر حادثهای موجب ایجاد لرزه در بدنه اقتصادشان میشود. با این حال ماهیت اقتصاد، یک ماهیت تاثیر پذیر است. هرچند اگر این تاثیرپذیری به میزان اندکی باشد.
در طول یک سال اخیر که سوغات شوم چین یعنی پاندمی کرونا سرتاسر عالم را فراگرفته است، خسارات زیادی بر بازارهای سرمایه بین المللی و بورسهای جهانی وارد آورد. در این میان آن ملت هایی که خرد ورزی و عقلانیت در کشور آنها حاکم بود، نسبت به کشورهای جنگ زده، آشوب زده و کشورهایی که تحت سیطره حکومتهای خودکامه قرار داشتند، آسیب کمتری دیدند.
از سوی دیگر در کشورهای توسعه یافته به دلیل ساختار دموکراتیک آنان، مساله سلامتی و جان انسانها به مراتب در اولویت بالاتری قرار داشت، و این موضوع موجب شد تا بخش هایی از جامعه به دلیل شرایط خاص اعمال محدودیت ها، دچار خسارت هایی شوند که البته باز هم به دلیل ساختار حاکم در این کشورها، این بخش خسارت دیده به انواع مختلف تحت حمایتهای دولتی قرار گرفتند.
اما همین موضوع در کشورهای بحران زده و جنگ زده، به گونهای دیگر رقم خورد. در کشورهای از این دست که مردمانشان تحت شرایط ویژه بحران، جنگ، فسادهای سیاسی و اقتصادی روزگار میگذرانند، اعمال محدودیت مترادف با گرسنگی و مرگ است. در چنین جوامعی مردم همواره با دوگانه هایی مانند جان در برابر نام مواجه هستند. در این کشورها حاکمان هیچگاه گزینههای چندانی پیش پای مردم قرار نمیدهند و همواره در چنین کشورهایی انتخاب بین بد و بدتر قرار دارد. مردم یا باید برای سلامتی خود تن به محدودیتها بدهند و گرسنه بمانند و یا باید جان خود را کف دست گرفته و برای یک لقمه نان، با جان خود معامله کنند.
در این جوامع هیچ خبری از حمایتهای دولتی و حکومتی نیست چرا که سلامتی و رفاه مردم هیچگاه اولویت اول حاکمیت نبوده و نخواهد بود. با نگاهی به تاریخ معاصر شاهد هستیم که حکومت هایی از این دست همچون رژیم کمونیستی چین در زمان مائو چگونه میلیونها نفر را فدای آرمانهای حزب کمونیست و در حقیقت جاه طلبیهای مائو تسه دون کرد. قحطی بزرگ بین ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ یکی از بزرگترین جنایتهای رهبر حزب کمونیست خلق چین به شمار میآید. در نظام سوسیالیستی شوروی نیز شاهد چنین جنایتی از سوی استالین بودیم. قحطی عمدی در جمهوری اوکراین در سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ توسط دولت اتحاد جماهیر شوروی به دستور ژوزف استالین ایجاد شد و منجر به مرگ بین ۲٫۲ تا ۱۰ میلیون شهروند اوکراینی شد یکی دیگر از پیامدهای اقتصادهای ایدئولوژیک در تاریخ معاصر است. این فجایع نشان دهنده آن است که اقتصاد به رغم آنکه در کشورهای توسعه یافته ابزاری برای ایجاد رفاه اجتماعی و پیشرفت محسوب میشود، در کشورهای استبداد زده به مثابه سلاحی برای حکومت بر ملتها است. در ساختار نظامهای سوسیالیستی و اقتدارگرا، اقتصاد همواره ابزار دست صاحبان قدرت بوده است. صاحبان قدرت در چنین ساختاری، بر تمام جوانب اقتصادی همچون صنعت، معدن، بانک، نفت، ارز، تولید، صادرات، بورس و حتی علم سیطره داشته و آن را در جهت منافع سیاسی، ایدئولوژیک و همچنین منافع شخصی و گروهی خود هدایت میکنند.
به اعتقاد اقتصادادانان، چنین ساختاری همواره درگیر انواع فساد است و هرگز قادر به رشد نخواهد بود. چرا که درخت اقتصاد در زمین استبداد زده، همچون درختی است که از انواع آفتها از ریشه تا میوه رنج میبرد. درختی که نه میتواند رشد مناسب داشته باشد، نه میوه خوبی میدهد و نه میتواند در برابر وقایع مختلف مقاومت کند. بدون شک با اولین تند باد حادثه، این درخت رنجور آفت زده از ریشه بیرون و بر زمین خواهد افتاد. این همان فروپاشی اقتصادی است که مشابه آن را تاکنون در بسیاری از کشورها دیده ایم. در نهایت اگر کشور و ملتی بخواهد رنگ توسعه، پیشرفت و رفاه را به خود ببیند، چارهای ندارد غیر از آنکه اقتصاد خود را از چنگ باندهای مافیایی نجات داده و برای شکوفایی و رشد آن تلاش کند. اقتصاد همانطور که موجودی ضعیف و تاثیرپذیری است، میتواند درختی تنومند و پر بار باشد که نسلها از میوه آن بهره مند شوند.