✍️مهدی یزدانی خرم
دخترِ گریانِ خلبانِ جوانمرد، جانبخش و پروازکرده صادق فلاحی در مراسمِ بدرقهی تنِ پدرش. پدری که همراه یک خلبانِ جوانِ فداکارِ دیگر یعنی سروان حنیفهزاد «ایجکت» نکردند تا هواپیمای جنگنده نقصیافتهشان به مجتمع مسکونی نخورد و صدها نفر نسوزند. آنها فارغ از هر تمجیدی که سزاوارِ آن هستند مصداقِ انسانهایی بودند که از جانِ آدمهایی که نمیشناختندشان «صیانت» کردند.
واژهای که این روزها بهشدت مهوع، زشتمعنا و بویناک شده در گفتمانِ سیاستِ داخلی. اشکهای این دختر که فارغ از کسانی که با غم او عکسِ یادگاری انداختهاند باید زندهگی خود را تنها و البته با اتکا به جانبخشی نمادینِ پدرش ادامه دهد همان حسیست که قلبهای یک ملت را به هم پیوند میزند... اما اینسو مشتی مصون از هر جنس عقل و شناخت و دانشی پیِ صیانت از اذهانِ مردمان هستند.
هجده ...(نماینده) که حتا قدرت ترساندن هم ندارند. آنها نه اهمیتی به هزاران نفر میدهند که از این فضا ارتزاق میکنند، نه کسانی که درش دمی حتا وقت میگذرانند. آنها «دشمنِ مردم» هستند. و به گمانِشان میتوانند اذهانِ عمومیِ خسته از تورم، گرانی، بیعدالتی، اختلاسها، بیکاری، کرونا و در یک کلام «غم» را منکوب یا مدیریت کنند. تاریخ هم نخواندهاند طبعن. یکیشان هم همان لاتِ کوچهخلوتیست که به صورتِ مامور قانون سیلی زد و شد مضحکهی خاص و عام. ایجادِ تنِش و ساختنِ مشغله و نگرانی ذهنی برای مردم کسبوکار اینان است. چون توهم زدهاند که با بخشنامه میتوان دیوار ساخت که من یقین دارم اینبار دست روی چیزی گذاشتهاند که تحملناپذیر است. چون مردمان بسیاری از این فضا درآمد دارند و «نان» شوخیبردار نیست. از سویی شکوهِ صیانت از جان مردم را در رفتارِ دو خلبان ارتش ایران میبینیم و درمییابیم که هنوز میتوان به «دیگری» بهعنوان جان نگریست و حتا برایاش شجاعت به خرج داد و از سویی این تراواشاتِ جامد را درک میکنیم که توهینی هستند به هویتِ بسیاری از مردم و تاریخ این کشور.
نشان اینها را همیشه میتوان در سالهای قبل و در شکلهای مختلف دید. دقیقن «دشمنِ مردم» و تحتِلوای نمایندهی مردم! این سیرکی که راه افتاده و مدام حقوق ابتدایی ما را میکاهد در همهی زمینهها در حالِ نابودی خود است. از تحریک برای جماعِ فرزندآور تا دفاع وقیحانه از زن و کودککُشهای ناموسپرست! اما این گربهرقصانی آن هجدهنفر باید بایگانی شود چه تکنولوژی نمرده دفنشان میکند. کاش خردک خردی وجود داشت در آن «خانهی!! ملت» که ملت در اشکهای دختر آن خلبان شجاعیست که از مردمِ خود «صیانت» کرد. به احترام آنها.