محمد رهبری
انسان موجودی اجتماعی است و بهطور طبیعی ترس از شرمساری، طردشدگی و انزوای اجتماعی دارد. بههمین جهت آدمی همواره تلاش میکند تا اعمال و رفتارش را طوری تنظیم کند که در جامعه مورد پذیرش قرار بگیرد و برای این که «رسوا» نشود «همرنگ جماعت» باشد.
در دهه اخیر، «فرهنگ کنسل» یا «کنسل کالچر» بر همین مبنا شکل گرفته و فراگیر شده است؛ بر این اساس، با فردی که مشهور یا شناختهشده ست به خاطر اینکه یک حرف و عمل سؤالبرانگیز یا بحثبرانگیز انجام داده برخورد میشود. افرادی با فرهنگ کنسل مواجه میشوند، ممکن است اعتبار و درآمدشان را از دست دهند و به سختی میتوانند آن را بازیابی کنند. فرهنگ کنسل را میتواند نوعی از خوارسازی عمومی دانست. چیزی شبیه به «بایکوت» کردن که مدتهاست در جوامع گوناگون وجود دارد اما حالا علاوه بر فضای واقعی، در محیطهای آنلاین نیز دیده میشود.
رفتاری که این روزها در نسبت با ایرج طهماسب دیده میشود از همین جنس است. ظاهرا او در برنامه تلویزیونی «مهمونی» پایش را کج گذاشته و بههمین خاطر در شبکههای اجتماعی «کنسل» شده است. موضوع این یادداشت این نیست که چنین رفتارهایی روادارانه است یا نه و آیا واقعا طهماسب پایش را کج گذاشته و آیا بخاطر یکبار اشتباه در طول چهل سال زندگی حرفهای مستحق چنین برخوردی است یا نه؛ بلکه در ادامه این مطلب در رابطه با اثرگذاری این قبیل رفتارها و بازدارندگی آن بحث خواهد شد.
رسواسازی، کنسل کردن یا بایکوت کردن دیگران چه زمانی اثرگذار خواهد بود؟ زمانی که علاوه بر همراهی عمومی، محدود به افرادی خاص باشد و همگان را شامل نشود. اما در موقعیت و شرایطی که همگان یا تعداد زیادی افراد «رسوا» باشند، این شرمسازیها از کارکرد میفتند. اگر شما محیطی ایجاد کنید که هر کسی که با شما همراه نباشد «کنسل» شود آن وقت پس از مدتی این کار اثرش را از دست میدهد. بهعنوان مثال گروهی ۱۰۰ نفره را تصور کنید که در آن ۴۰ نفر «بایکوت» شده باشند؛ عملا در آنجا این بایکوت کردن دیگر کارکردش را از دست میدهد.
حالا موضوع در رابطه با هنرمندان هم همین است؛ در طول ۶ ماه اخیر هنرمندان زیادی «کنسل» شدهاند. لیلا حاتمی، شهاب حسینی، نوید محمدزاده، اصغر فرهادی و دهها هنرمند دیگر تاکنون در شبکههای اجتماعی طرد شدهاند. این موج حالا به ایرج طهماسب، چهرهای که سالها در جامعه ایران محبوب بوده رسیده است. ادامه این روند در طرد کردن دیگرانی که ممکن است دیدگاهشان کمی با ما متفاوت باشد یا صورت مسأله را طور دیگری ببینند، باعث میشود که بهمرور اثرگذاری آن کم شود.
علاوه بر این، چنین رفتارهایی هنرمندان را به سمتی سوق میدهد که دیگر از گروهی که آنها را طرد کرده حمایت نکنند. در واقع وقتی هر چهره مطرحی که دیدگاهی متفاوت با ما داشته باشد کنسل شود، نتیجه چندپاره شدن جامعه میشود و جریانی که زمانی میتوانست صدای اکثریت جامعه باشد تبدیل به گروهی میشود که تنها صدای افراد خاصی را پژواک میکند.
این رفتار نوعی ریاکاری در شبکههای اجتماعی را هم ترویج میدهد. جایی که افراد برای آن که همرنگ جماعت باشند، طرد نشوند و حتی تحسین بشوند، عقاید خودشان را مخفی میکنند و در نتیجه نوعی تصور «اکثریت» بودن ایجاد میشود چون صداهای متفاوت کمتر شنیده میشوند. اما در زمانهای بحرانی که این «اکثریت» باید به میدان عمل بیایند و روی آنها حساب میشود، خبری از آنها نیست.
ایرج طهماسب «کنسل» شد. اما این پرسش بهقوت خود باقی است که این رویه چقدر روادارانه است و چقدر اثرگذار است. آیا هر کس را بخاطر یکبار لغزش باید برای همیشه طرد کرد؟ و اگر این رفتاری که این روزها در شبکههای اجتماعی فراگیر شده درست باشد، آیا معترضان را به خواستههایشان نزدیکتر میکند؟