حمزه فیضیپور
آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب
از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب
چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب
درخت مانچینل که به «درخت مرگ یا سیبچه ی مرگ» شهرت دارد از درختان بومی آمریکای مرکزی، مکزیک، کارائیب، باهاما و فلوریدا است. درختِ تنومندی است و ریشه دارد، مانند درختان دیگر دارای زیباییِ سبز در برگها و آراستگیِ میوهدهی در ظاهر به آویزان نمودن و رقص نمایشی میوه ای " سیب شکل " و سایه ای خنک برای استراحت و لذت بردن است.
این درخت با شباهت به درختان تظاهر مینماید و با کرشمه ای خاص، در قد و قواره ی سروگون و قد بلند، مکارانه؛ هر رهگذر خسته در راه و رنجور از گرمای آفتاب و درپیِ سایه و میوه را به زیر برگهای سبزو شاخههای سایه انداز و به ظاهر میوه دار خود دعوت مینماید. درختی که با تنه ی تنومند و برگهای سبزظاهریش اما با باطنی سمی و میوه ای کشنده نقش " دانه و دام " را برای خلقِ مرگ فریفتگانش بازی میکند. «تمامی اجزای این درخت و میوهٔ آن دارای زهرهای مختلفی است که برخی از آنها هنوز به درستی شناخته نشدهاند در شیرهٔ سفیدرنگ این درخت، مادهٔ فوربول، فیزوستیگمین و چند زهر سوزشآور وجود دارد که باعث درماتیت میگردد.
بومیان منطقه کاریب از زهر این درخت برای زهرآگین نمودن نوک پیکان تیرهای خود استفاده میکردند». در این متن هدف از ذکر نام و اوصاف «درختِ مرگ» تشبیه کارکرد و درخت بازی آن به گفتار و رفتار «اهل نفاق و ریا» و تبعات منفیِ فرهنگی - اجتماعی این نقش بازی فریبنده میباشد. ریاکارانی که در ظاهر و برون مانند درخت سبز و میوه دارِجذابِ مانچینل اما سمیِ مرگ آفرین هستند و به قولی منسوب به مولوی، بایزید (زیبایی و نیکویی) و فراتر از او را مینمایانند اما از درون و باطنِ از بس ویرانگر و سمی، یزید هم از آنها ننگ دارد!:
ظاهرش چون بوذر و سلمان بود
باطنش همچون ابوسفیان بود
ظاهرش چون گورکافرپر حُلل
باطنش قهر خدای عزو جل
از برون طعنه زنی بر بایزید
و از درونت ننگ میدارد یزید
جامعه شناسان از منظر جامعه شناسی پدیدهها و کنشهای اجتماعی به ریشههای تاریخی، اجتماعی، سیاسی (جامعه شناسی خودمانی، حسن نراقی) و عاملیت ساختارهای رسمی و غیر رسمی در رشد و گسترشِ «دوآلیسم فرهنگی – فکری(سرگردانی بین آرمانهای عرشی و زندگی فرشی) و رواج آسیب خطرناکِ اقتصاد، سیاست و دین منهای " اخلاق " که همان "ریاکاری اجتماعی" میباشد، محققانه پرداخته اند.(مقاله ی عوامل ساختاری شکل گیری تظاهر در ایران، نوشته محمد رضا انواری، فصلنامه مطالعات اجتماعی، سال پنجم، شماره چهارم: 1397).
اگر به برخی ضرب المثلها در فرهنگ خودمان نگاه کنیم و از جمله: دیگی که واسه من نجوشه، وسط دعوا نرخ تعیین میکنه، گلیم خود را ازآب بیرون بکش، چسبیدن به کلاه خود، تا تنور داغ است نان را بچسبان، آسته رفتن و آسته آمدن، زبان سرخ را در کنترل داشتن، شریک دزد و رفیق قافله، ریگ به کفش داشتن، مار خوش خط و خال، موش و گربه بازی، گندم نما و جو فروش، دیوِ «لاحول» گوی بسیار است، به مار ماهی مانی نه این تمام نه آن / منافقی چه کنی، مار باش یا ماهی (سنایی)، قالب تو رومی و دل زنگی است / رو که نه این شیوه یکرنگی است (جامی) و مثالهای دیگر؛ میتوان تایید کرد که این پدیده ی شوم تاریخی ریشه در منفعت و فرصت طلبی فردی ذیلِ ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جهت تامین منافع یا ترسِ موجود از عدم کامیابیهای حداقلی و حداکثری بوده است.
باید پذیرفت که این پدیده اجتماعی، در شکلی الگومند، آگاهانه (تبدیل شدن به مهارت اجتماعی در جهت تحقق اغراض) و با باوری جمعی از سوی افراد، گروهها و اصناف مختلف که حافظِ لسان الغیب نیز تیپ آنها را در میان صوفیان (دلم زصومعه بگرفت و خرقه سالوس...)، واعظان (واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند ان کار دگر میکنند.....) و زاهدان (آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو) وصف و نقد میکند؛ با هدف دستیابی به منابع قدرت، ثروت و منزلت و البته با تحریک شرایط و بسترهای موجود در زمانه ی ما با ظاهری زیبا ولی با باطنی آلوده گسترش پیدا کرده است که شاید هم همان زمانه ای باشد که امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر دین و رحمت صل الله علیه آن را مورد اشاره قرار داده است: «زمانی بر مردم فرا میرسد که باطن آنها آلوده و ظاهرشان زیباست و این به خاطر طمع در دنیا میباشد، هرگز آنچه را نزد پروردگارشان است اراده نمیکنند....».
اگر چه این تیپ افرادِ متظاهرِ ریاکارِ در پی منزلتها؛ فقط به جامعه ی ما اختصاص ندارند و با ویژگی" نسیبی بودن" جهان شمول است و یا به قول حافظ «چو نیک بنگری همه تزویر میکنند....» و نیز آنطور که برخی اندیشمندان و از جمله نوام چامسکی به این قضیه اشاره کرده اند: «ریاکاری یکی از مصائب جامعه بشری است که منشاء نابرابری اجتماعی، بی عدالتی و جنگ به شمار میآید» اما در یک جامعه ی دینی و با ساختار و بافتی اعتقادی مانند جامعه ما؛ چه در گذشتههای دور و چه در حال حاضر پذیرش فراگیری این مصیبتِ مرگ آفرین برای " اخلاقیات " که مهمترین ثمره شوربختی و تلخی آفرین آن تضییع اصول و مرگ اعتماد اجتماعی به عنوان مهمترین شاخص سرمایه ی اجتماعی در پیوندها و مشارکتهای ملی و از همه مهمتر زشتی و پیامدهای مخرب شکل و شیوه رسوخ یافته ی این رفتار " الگویافته ی جمعی " میباشد که سخت خطرناک و آسیب زا بوده است و با آن خونِ شایستگانِ مومن بسیاری ریخته میشود (بس منافق کاندرین ظاهر گریخت / خون صد مومن به پنهانی بریخت / مولوی) و سخت تر به این دلیل که همواره این آسیبِ اخلاقی مانع از کشف حقایق میشود و به سختی میتوان تشخیص داد که سره کدام است و ناسره کدام؟!
اگر چه مثال زیر مربوط به دهههای پیشین میباشد اما در دوران ما هم قابل لمس هست: «یکی از مستشاران خارجی که مدتی در ایران بوده است اینگونه اشاره میکند که در ایران پیشرفت کارهای دسته جمعی بدین جهت مشکل است که نمیتوان فهمید افراد در چه موضوعاتی و به چه هنگامی با شما مخالف اند یا موافق ؟!، آنانکه در کمیسیونها و جلسات به ظاهر سرهای خود را به علامت توافق تکان میدهند ولی بعدها هریک راه خود را میپیمایند!». این اهالی همیشه موافق نظر در همه شرایط (کثرة الوفاق..) اما با پیشینه ی بیشینه رفتار و کردارِ ملون، منافقانِ بی نظر همیشه فرصت طلبی هستند که به تعبیر ارویک گافمن: «همیشه میان خودهای کاملا انسانی و خودهای اجتماعی شده آنان مغایرت وجود دارد» و با بهره گیری عملی از توصیههای " نیکلاو ماکیاول " در کتاب شهریار که شاید هم آن را نخوانده باشند برای رسیدن به اغراض و اهدافِ جمعی و فردیِ منفعت محور(قدرت، ثروت و منزلت) بکار بردن هر ابزاری و از جمله: " ازبین بردن حسن و قبح ارزشها، بازی با ارزش ها، رشوه دان و رشوه خوردن، خرید پُست و مقام، ظاهر گرایی، حسادت، پوست موز و خربزه زیر پای دیگران انداختن، جعل سازی، وارونه سازی، نخبه کشی، تفکر خرچنگی، قلب و دغل، دروغ گفتن، تهمت زدن، آرایش صورت به نیکو خصالی و آلایش سیرت به آلودگی و..... " را مجاز میشمارند که میتوان در این زمینه تعبیر گافمن را تحت عنوان" مدیریت اثرگذاری " برای آنها در جهت تحقق اغراضشان بکار برد.
اشاره به برخی واژهها و مضامین خطبه 194 حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه که اهل نفاق را وصف کرده اند بیشتر به ما کمک میکند که مطلع عنوان متن (آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب و...) و تشبیه تیپ شخصیتی این افراد به درخت مرگِ " مانچینل " بر ما روشن شود که با کارکرد ظاهرسازیهایِ ملون و در خم رنگها فرو رفتن و جامه ی رنگی روز بر تن کردن، اسباب مرگ اخلاق درنهادهای نظام اجتماعی (سیاست، فرهنگ، اقتصاد و دین) میشوند و در نتیجه نه تنها نمیتوان در پیشبرد اهداف معقول جامعه و تامین منافع عمومی مردم به آنها دل بست بلکه باید حضور آنان را مخل نظم اجتماعی و مانع تاریخی " پیشرفتها " به حساب آورد.
از جمله ی اوصاف این گروه از افراد که ما را نسبت به رفتار و گفتارشان برحذر داشته است میتوان به موارد زیر اشاره نمود: أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ، وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ، یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً، وَ یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَاد، وَ یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَاد. قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ، وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ. یَمْشُونَ الْخَفَاءَ، وِ یَدِبُّونَ الضَّرَاءَ. وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ، وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ، وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ. حَسَدَةُ الرَّخَاءِ، وَ مُؤَکِّدُو الْبَلاَءِ
با ظاهری زیبا و میوه ی نمایشی جامعه را میمیرانند و از ارزشهای واقعی تهی میکنند زیرا:
- گمراه اند و گمراه میکنند (الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ) و میلغزند و میلغزانند (الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ)
- رنگارنگ هستند (یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً) واعمال خود را زینت میبخشند، خود را به صفات نیکومی آرایند تا بفریبند (َ یَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً)
- ازهرابزاری برضد خوبان استفاده میکنند(یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَاد) وبرای این کارهمیشه در کمین هستند (یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَاد)
- درونشان آلوده، زهرآگین و ناپاک است (قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ) و برون و ظاهرشان " نما گونه " و " پاک " هست (َ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ)
- پنهان کارند، آهسته و بی سر و صدا میآیند " با پنبه سر میبرند "(یَمْشُونَ الْخَفَاءَ، وِ یَدِبُّونَ الضَّرَاءَ)
- توصیف آنان در ظاهر درمان، سخنانشان شفا بخش و اما عملشان درد بی درمان است! (وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ)
- حسودند و خواستار بلا برای دیگران (حَسَدَةُ الرَّخَاءِ، وَ مُؤَکِّدُو الْبَلاَءِ)
با این اوصاف آمده در خطبه 194 بیجا نیست که ریاکاران اجتماعی و روش الگومند آنان در همین جا و همه جا به درخت مرگ (مانچینلِ دارای برگ و شاخه ی سبزو سایه، تنه و میوه ی فریبنده اما بسیار سمی و کشنده) تشبیه شوند که با ظاهری زیبا «میفریبند» و با باطنی سرشار از آلودگی و سم زهرآگین، انسانیت و زندگیِ اخلاقی را در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی آن «میمیرانند»!
چاره ای نیست جز آنکه برای کاستن از آمار و ارقام رفتار سمی منافقانه در جامعه و جلوگیری از نشر دانه و دامِ این درخت میراننده تا آنجا که میتوانیم باید مسوولیتپذیر باشیم و به طور خاص اهل میز و اهل منبر، اهل قلم و اهل سخن، اهل ملک و اهل فرهنگ، اهل سیاست و اهل قدرت این درخت سمی را به خود نزدیک نکنند و یا خود به آن نزدیک نشوند!
.......وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ (بقره / 35)