مهدی نورمحمدزاده
شاید برای بسیاری از ما سئوال باشد که چرا جمهوری اسلامی به رغم گرفتاری در انبوهی از مشکلات و معضلات، همچنان در برابر نقادی دلسوزانه و منطقی مقاومت نشان میدهد و ذرهای حاضر به تغییر و اصلاح جدی در سیاستهای خود نیست؟!
در پاسخ باید گفت معارف بشری مخصوصا پس از شکل گیری علم مدرن، به شکل ذاتی ابطال پذیر، قابل نقد و تشکیک و اغلب مبتنی بر تجربه و آزمایش هستند، افراد و ساختارهای حکمرانی شکل گرفته بر اساس آن نیز معمولا چنین وضعیتی دارند. در مقابل، گزارههای الهیاتی حسب نظر باورمندان خود مطلق، غیرقابل نقد و ابطال ناپذیر هستند و اگر مبنای شکل گیری یک شخصیت یا ساختار سیاسی قرار بگیرند، معمولا طبق قاعده وراثت به همه شئون جزئی و کلی تسری پیدا میکنند.
نقدگریزی جمهوری اسلامی در کنار علل سیاسی، ریشه الهیاتی هم دارد. مطلقاندیشی حاصل باور به گزارههای همیشه درست و غیرقابل نقد است و عموم ادیان سرشار از چنین گزاره هایی که هرگز نباید محل چون و چرا و اما و اگر قرار گیرد. اتصال حکومت با الهیات اصولا امکان نقد را سلب میکند نه فقط اراده پذیرش آن را! در چنین فضای مطلق انگارانه و تک صدایی، آرمانها و سیاستهای حکمرانی تبدیل به امر مقدس و نقدناپذیر شده و تحت تاثیر آن معنای واژگان نیز به تدریج عوض میشود؛ معنای گفتگو به سمت ارشاد و هدایت میل میکند، منتقد خود به خود تبدیل به خائن یا جاهل میشود، آزادی معادل برهنگی و ولنگاری میشود، رسانه عامل نفوذ خوانده میشود، خبرنگار نقش جاسوس پیدا میکند و هر نوع اعتراض مترادف ایستادگی در برابر حکم خدا! کافی است فقط یک هفته خطبههای ائمه جمعه را ملاحظه فرمایید تا انبوهی از این معادل سازیهای برآمده از مطلقاندیشی را بیابید!
علاج درد مطلق اندیشی جز بسط آگاهی و مطالعه نیست. ویژگی مشترک اغلب هواداران متعصب و نقدگریز، فقدان مطالعه، گفتگو و تعمق برون دینی است. واقعا بر این باورند در دنیای امروز جز جمهوری اسلامی و طرفدارانش هیچ احدی به فکر تعالی و معنویت نیست و کسی جز خودشان دغدغه عدالت و اخلاق ندارد، غرب را غرق کفر و فساد میدانند و ما را قوم برگزیدهای که باید جهانیان را هدایت کنیم!
معمولا اطلاع درستی از عقاید نواندیشان دینی و ایدههای جهانی فیلسوفان اخلاق ندارند، نمیدانند جور دیگری هم میشود به دین و معنویت نگاه کرد که اینقدر تولید نفرت و کینه و عناد نکند! جهان فکری شان تکبعدی و تک صدایی است، هنر کنند و منابر رائفیپور و پناهیان را پاس کنند، شاید چند کتاب از مطهری و شریعتی هم بخوانند! اما هرگز باورشان نمیشود تاثیر عملی کتابی از «پیتر سینگر» در گرایش مخاطب به نیکوکاری و ساده زیستی، کمتر از مطالعه چند کتاب حدیث و دهها منبر و نماز جمعه نباشد!
در چنین شرایط عجیب، بسط آگاهی برآمده از خرد جمعی و رونق آراء و نظرات فرهیختگان جهان، وظیفه مهم ما و تنها مسیر نجات از دایره مطلق اندیشی است، که درست گفتهاند: «از کسی نترس که کتابخانه دارد و زیاد کتاب میخواند؛ از کسی بترس که فقط یک کتاب دارد و آن را مقدس میداند!».