منصور قنواتی
یوآو گالانت وزیر دفاع اسرائیل چند روز پیش خطاب به سربازان اسراییلی در مرز غزه گفته بود: «حماس خواستار تغییر در غزه بود، بله، ۱۸۰ درجه تغییر خواهد کرد. غزه هرگز به آنچه که بوده باز نخواهد گشت.» او روز جمعه و پس از گذشت ۲ هفته از جنگ، استراتژی سه مرحلهای برای آینده غزه و حماس را شرح داد که خلاصه آن پایان دادن به حاکمیت حماس و ایجاد یک رژیم امنیتی جدید برای اداره آن است.
هفته پیش، طیف راست و تندرو نمایندگان پارلمان اسراییل هم در نامهای به نتانیاهو خواستار تسلط کامل اسراییل بر نوار غزه شده و با اشاره به اینکه «باتوجه به ضربه هولناکی که همه ما متحمل شدیم» اهداف ۴ گانه جنگ را اینگونه شرح دادهاند: ۱- آزادسازی کامل نوار غزه از اشغال .... حماس با فروپاشی کامل آن و بازگرداندن کنترل مطلق به دولت اسرائیل ۲- حذف حماس، اخراج ده ها هزار تروریست از نوار غزه یا کشتن آنها و از بین بردن تمامی زیرساختهای سازمان ۳- قطع و گلوله باران فوری کلیه زیرساختها تا تسلیم کامل، برق، سوخت، آب، ارتباطات و اینترنت و جادهها. ۴- باز کردن دروازههای نوار غزه در مرز مصر برای خروج دسته جمعی فلسطینیان از نوار غزه.
طی این دو هفته، بنیامین نتانیاهو هم بارها و صراحتا از تغییر اساسی وضعیت سیاسی غزه پس از پایان جنگ سخن گفته است.
این موضع رسمی بالاترین مقامات نظامی و سیاسی حاکمیت اسراییل، را میتوان تفکر غالب مقامات سیاسی و تحلیلگران در رسانههای اسراییلی قلمداد کرد که گرچه همه در شوک وقوع زلزله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، قرار دارند اما برای همه آنان، یعنی سیاسیون چپ، راست، میانه، مذهبی، ملی و ... اسراییل، تغییر وضعیت حاکمیت سیاسی غزه به یک خط قرمز مشترک میدل شده است!
حماس چگونه بر غزه مسلط شد؟
از سال ۱۹۴۸ تا جنگ اول شش روزه ۱۹۶۷ اعراب و اسراییل، غزه در کنترل مصر بود اما اسراییل این شهر را در جنگ ۱۹۶۷ اشغال کرد و به مدت ۲۷ سال پس از آن تحت اشغال قرار داشت و ۷۷۰۰ اسرائیلی در چند شهرک در غزه میزیستند اما پس از عقبنشینی اسراییل در سال ۱۹۹۴ از این منطقه، این شهرکها تخلیه شدند و کنترل منطقه غزه به دولت خودگردان فلسطین سپرده شد. (پا نوشت ۱ را بخوانید) گرچه کنترل عملی (دفاکتو) غزه همواره در دست اسراییل بوده است و اسراییل حریمهای هوایی و آبی غزه را در دست دارد و حق ورود نظامی به غزه را در هر زمان دارد.
هیمنه امنیتی و نظامی اسراییل بشدت لطمه دید
شبیخون عجیب و غافلگیرانه حماس به شهرکهای یهودینشین که طی آن و در عرض فقط چند ساعت تسلط بر چند شهرک بالغ بر ۱۰۰۰ اسراییلی کشته شدند و شوک بزرگی را در جهان، بوجود آورد، به هیمنه امنیتی و نظامی اسراییل بشدت لطمه زد. چیزی شبیه ضربهای که آمریکا از ضربات ۱۱ سپتامبر متحمل شد و برای بازیابی خود ناچار شد بابتش، افغانستان و سپس عراق را به طور کامل اشغال نظامی کند.
بگذریم که تبعات و اثرات درازمدت این دو لشکرکشی بزرگ، آیا وفق مراد آمریکا بود یا نه؟ میتوان پاسخ «نه» به سووال پیشگفته داد اما موضوع اول و کلیدی برای یک قدرت بزرگ، اصلا تبعات و اثرات درازمدت اقداماتش در شرایط «اضطرار» نیست. اصل موضوع، تخلیه و آزاد کردن انرژی خشم ناشی از آن «تحقیر» بود. ۷ اکتبر هم برای اسراییل، یک تحقیر بزرگ بود و حتی به جرات میتوان گفت تبعات و پسلرزههای آن نه در این دو هفته بلکه طی ماههای آتی هویدا خواهد شد.
اشتباه محاسباتی بزرگی که حماس مرتکب شد
بسیاری از تحلیلگران امور بینالملل حتی در جهان عرب، معتقدند که حماس در اجرای این شبیخون، قمار و اشتباه محاسباتی بزرگی مرتکب شد. خالد مشعل از رهبران حماس گفته است ما این تعداد اسیری (بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر) که از اسراییلیها داریم را با همه ۶ هزار زندانی خود در اسراییل معاوضه میکنیم.
در واقع، سران حماس رویکردی کاملا مشابه با چند جنگ گذشته با اسراییل دارند؛ معاوضه اسیران و سپس آتشبس. با فرض وقوع این ارزیابی، «که البته با توجه به ضربه حیثیتی که به اسراییل وارد آمده احتمالش بسیار بعید است»، اما تحلیلگران مستقل معتقدند حماس با عملیات اخیرش بسیاری از دستاوردهای حیثیتی و روانی مردم زجرکشیده غزه و فلسطین را مخدوش کرد.
به اعتقاد آنان، در هیچ برههای از تاریخ ۷۵ ساله موجودیت اسراییل، اینگونه و با این شدت و حدت «حربه مظلومیت» که همواره در هر جنگی مختص به فلسطینیان بود در بین افکار عمومی جهانیان و رسانههای بینالمللی، به کمک اسراییل نیامده بود. زیرا حجم ویدئوهای منتشره از خشونت عجیب بکار رفته آن هم عموما با غیرنظامیان «بویژه آن جشنواره موسیقی» در ساعات اولیه حمله، نه تنها ضربهای روانی به حماس «بعنوان یک جریان حاکمیتی سیاسی و نظامی» بلکه فراتر از آن به آرمانهای فلسطینیان «نگاه جهانی به ملت فلسطین» وارد آورد.
به موازات آن یک هدیه بزرگی بود که حماس و جهاد اسلامی، به طرف مقابل اهدا کردند؛ تا جاییکه حتی برخی تحلیلگران معتقد به «تئوری توطئه»، با اشاره به هشدارهایی که توسط مصر از چند روز قبل از هفتم اکتبر به سرویسهای امنیتی اسراییلی داده بودند، میگویند خود اسراییلیها نیز اگر طراح اصلی و صحنهگردان این عملیات نباشند اما از ته دل از وقوع آن هم در جهت تسویه حساب با حماس و جهاد اسلامی و جذب حمایت داخلی و بینالمللی، چندان مخالف نبودهاند! آنان به حمایتهای آشکار اسراییلیها در ابتدای شکلگیری حماس از این گروه، برای تضعیف گروه سکولار سازمان آزادیبخش فلسطین نیز اشاره و استناد میکنند.
به گفته این تحلیلگران، این اشتباه مهلک حماس که معلوم نیست از چه آبشخوری فکری و تحلیلی نشات گرفت عملا پرونده سیاسی و نظامی این گروه را در نوار غزه خواهد بست زیرا هر چیزی غیر از این، برای حاکمیت اسراییل مساوی است با پذیرش شکست خفتبار. به گونهای که حتی رقبای سیاسی نتانیاهو که مشی سیاسی معتدلتری نسبت به او دارند شرط حضور در دولت اضطراری را اتحاد بر سر حذف کامل حماس از سپهر سیاسی غزه اعلام کردهاند!
اسراییلیها اما با غزه چه خواهند کرد؟
فهرستوار به دو احتمال در پاسخ این سئوال مهم میپردازیم:
۱- با وجود همه تبعاتی که در بر داشت، اگر تئوری «جمعیت اعراب مسلمان» وجود نداشت، اسراییل در الحاق مجدد غزه به خاک فعلی خود لحظهای تردید نمیکرد. به یاد داشته باشیم، منطقه غزه همواره برای اسراییل یک استخوان در گلو تعبیر شده به نحوی که از یکی از رهبران اسراییل نقل است که در اظهارنظری گفته بود: «آرزو داشتم شبی بخوابم و صبح که از خواب بیدار شدم، به من بگویند غزه کاملا ریز آب رفته است!» طبق آخرین آمار در سال ۲۰۲۲ میلادی از جمعیت ۹/۵ میلیونی اسراییل، ۷۳.۹٪ اسرائیلیها یهودیاند؛ ۲۱.۱٪ عرب و «عمدتا مسلمان و اندکی مسیحی»، و ۵٪ به ادیان دیگر عمدتا مسیحی متعلقاند. این رقم شامل ۷.۰۲ میلیون یهودی؛ ۲ میلیون عرب؛ و ۴۷۸۰۰۰ نفر که پیروان ادیان دیگرند می شود. اتاق فکرهای اسراییلی دهههاست که معتقدند آمار «جمعیت اعراب مسلمان» در اسراییل هنوز زیاد است، لذا این گزینه را فعلا در دستور کار ندارند. یکی از دلایل اصلی خروج اسراییل از غزه با ۱/۵ تا ۲ میلیون جمعیتش هم همین نکته بود: اینکه یک بافت متمرکز عربی در یک محدوده ۵۰۰ کیلومترمربعی به چه کار اسراییل میآید؟
بر این اساس از خیر منافع بندری بودن طول ۴۰ کیلومتری غزه گذشتند تا جمعیت اعراب از ۳۰ درصد به حدود ۲۰ درصد جمعیت کل اسراییل کاهش یابد. آنان به این نکته همواره اعتراف دارند که میانگین رشد جمعیت «فرزندآوری» اعراب چند برابر یهودیان است، امری که به اعتقاد آنها در درازمدت برای اسراییل به یک بحران و معضل لاینحل تبدیل میشود.
۲- حال با وقوع حادثه خونین ۷ اکتبر و جنگی که به تبع آن آغاز شده، و با فرض عدم الحاق مجدد غزه به اسراییل، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
همه قرائن حاکیست که هدف اسراییل از تصرف مجدد نوار غزه، قبل از هر چیز پاسخگویی و ایجاد رضایتمندی افکار عمومی خشمگین خود در همان موضوع پیشگفته «تخلیه و آزاد کردن انرژی خشم» است. پس از آن، و بر طبق همه اظهارات روزهای اخیر به نظر میرسد خروجی تصمیمگیری کلان کابینه امنیتی و از آن مهمتر نهادهای مذهبی یهود صاحبنفوذ در بیتالمقدس که نقش اتاق فکر جریانات سیاسی اسراییل را ایفا میکنند، حذف کامل حماس و جریان جهاد اسلامی و دیگر گروههای شبه نظامی فعال در غزه، در دستور کار قرار گرفته است تا یک حاکمیت کاملا فرمانبردار، با قوانین و شرایط مد نظر خود بر غزه مسلط نماید.
نگاه به دو میلیون نفر عرب مسلمان ساکن اسراییل
حاکمیت سیاسی آینده غزه احتمالا ترکیبی از نیروهای تشکیلات خودگردان سازمان آزادیبخش فلسطین «محمود عباس» و نیروهای هرچند بومی «عرب و مسلمان اهل غزه» هستند، مشابه همان اعراب مسلمان «حل شده» و ساکن شهرهای عربنشین اسراییل که معتقدند «زندگی» را به «جنگ» ترجیح میدهند لذا با «زندگی» در کنار یهودیان در اسراییل کنار آمدهاند. آنان در مسجدالاقصی نماز میخوانند، به زبان عربی حرف میزنند و در حوزه سیاست، نمایندههای خود را به «کنست» میفرستند. البته شاید در هنگامههای جنگ در غزه و کرانه باختری، بخاطر تعلقات زبانی و دینی، تجمعات اعتراضی محدودی هم بر پا کنند! دو میلیون فلسطینی (عرب و عموما مسلمان) خصوصا نسلهای جوان آنها عموما در فرهنگ سیاسی و اجتماعی اسراییلی، «سنخیت» گرفتهاند، به گونهای که حالا در پارلمان اسراییل یک فراکسیون هم دارند که آرای آنها در هنگامه رایزنیها برای انتخاب نخستوزیر، برای احزاب و فراکسیونهای یهودی «اعم از سکولار و یا ملی و مذهبی» بسیار با اهمیت میشود. از آن مهمتر شرایط اقتصادی و معیشتی مناسبی دارند و یقینا حاضر نیستند این شرایط را با وضعیت بحرانی هم زبانان و همدینان خود در نوار غزه یا کرانه باختری تعویض کنند.
«ترجیح زندگی» در کرانه باختری؛ «جنگ و مقاومت» در غزه
ریشه این همزیستی تقریبا مسالمتآمیز «اعراب مسلمان ساکن اسراییل» با اسراییل، این واقعیت ملموس است که فقر و فلاکت حاکم بر جغرافیای غزه و حتی کرانه باختری که عمدتا ناشی از سومدیریتها، فساد رهبران سیاسی فلسطینی و همچنین تبعات جنگهای متوالی بینتیجه اما پر هزینه «انسانی و مادی» که هر از چند سال زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی آنها را از بین میبرد، همه دست به دست هم داده که ساکنان غزه و کرانه باختری از تداوم این وضعیت به تنگ بیایند و به جز اسراییل، رهبران خود را نیز مسئول رنج و دردهایشان بدانند.
با این تفاوت که در کرانه باختری، «رهبران فلسطینی» با همگرایی با نظریه غالب در بین «شهروندان فلسطینی»، سالهاست «از اواخر دوران زمامداری یاسر عرفات» به این نتیجه رسیدند که «جنگ با اسراییل» دیگر اولویت اول آنها نیست تا جاییکه به تئوری ایجاد دو کشوری هم بله گفتند. بگذریم از اینکه با اتفاق اخیر عملا تئوری ۲ کشوری هم از نگاه بسیاری از اسراییلیها، کاملا منتفی و تمام شده است! اما در غزه، «جنگ و مقاومت برای پایان اشغالگری» به استراتژی اول حماس و جهاد اسلامی تبدیل شد.
آینده محتمل حاکمیت سیاسی آینده در غزه
با این تفاصیل، آینده ساختار و حاکمیت سیاسی در غزه را میتوان اینگونه ترسیم کرد: حاکمیتی همچنان و در ظاهر مستقل از اسراییل «بخاطر موضوع پپشگفته جمعیتی» اما تحت قیمومیت و اشراف کامل اطلاعاتی، نظامی و مدیریتی اسراییل، با مدیریتی بومی اما کاملا نزدیک، مطیع، پایبند و معتقد به زندگی در کنار اسراییل. مشابه همان ۲ میلیون عرب مسلمانی که سالهاست شناسنامه، ملیت و حتی هویت اسراییلی پیدا کردهاند؛ اعراب اسراییلی. زمزمههایی هم به گوش میرسد که پس از جنگ، غزه مجددا به کشور مصر ملحق شود. غزه، قبل از حنگ ۱۹۶۷ اسراییل و اعراب جزیی از خاک مصر بود که اسراییل آن را اشغال کرد اما در سال ۱۹۹۴ آن را به سازمان آزادیبخش فلسطین تحویل داد که البته حماس در سال ۲۰۰۷، نیروهای دولت خودگردان فلسطینی را از این منطقه اخراج کرد و کنترل این منطقه را به دست گرفت.
زمزمه دیگر، بحث ایجاد یک قیمومیت بینالمللی برای حاکمیت بر نوار غزه است که احتمال وقوع آن به دلایل متعدد (که در حوصله این تحلیل نیست) بسیار ضعیف و ناممکن به نظر میرسد.
همه اینها البته پس از وقوع یک جنگ خونین و تلفات سنگین از هر دو طرف خصوصا در بُرهه ورود زمینی محتمل سربازان اسراییلی به نوار غزه رقم خواهد خورد که در هر مرحله، باید شاهد بسیاری از حوادث غیرمترقبه و غیرقابل پیشبینی هم بود اما در هر حالتی، به نظر میرسد حماس در آینده غزه، حداکثر بتواند فعالیتهای مخفی خود را از سر بگیرد که آن نیز با توجه به محاصره تقریبا کامل این منطقه و اشراف بسیار بیشتری که اسراییل پس از جنگ کنونی، روی آن خواهد داشت از یک سو و نارضایتی بدنه ساکنان غزه از ناپایداری اوضاع زندگیشان از سوی دیگر بسیار دشوار به نظر میرسد.
ورود زمینی نیروهای اسراییل؛ آغاز پایان حاکمیت ۱۶ساله حماس بر غزه؟
در عین حال سران حماس و جهاد اسلامی و چند کشور اصلی حامیشان، امیدوارند با اهرم گروگانها و اسرای فراوانی که در عملیات هفتم اکتبر به دست آوردهاند و آزادی قطره چکانی آنها، بتوانند غرب و خصوصا آمریکاییها را وادار کنند تا به ارتش اسراییل فشار بیاورند که از عملیات زمینی خودداری نماید زیر آنان نیز بخوبی دریافتهاند ورود زمینی نیروهای اسراییل، آغاز پایان حاکمیت ۱۶ساله حماس بر غزه خواهد بود.
*************************************
پی نوشت:
1- در پی جنگ جهانی اول، غزه به بخشی از قیمومیت بریتانیا بر فلسطین تبدیل شد. پس از شروع جنگ اول اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، مصر کنترل غزه را به دست گرفت و نواحی اطراف آن را تسخیر نمود. مصریها هرگز ساکنان آن را به عنوان شهروندان مصری نپذیرفتند و و خروج آنها را از نوار غزه ممنوع کردند. اسرائیل طی جنگ شش روزه ۱۹۶۷، این شهر را تسخیر کرد و نوار غزه به مدت ۲۷ سال پس از آن تحت اشغال اسرائیل قرار گرفت. غزه و ناحیه کوچکتری از بخش بزرگ این سرزمین توسط اسرائیل غصب شدهاست. این موضوع باعث تراکم زیاد جمعیت و فقر در نوار غزه شد. در آغاز قیام فلسطینی در سال ۱۹۸۷، که تحت عنوان انتفاضه اول شناخته میشود، غزه مرکز ناآرامی سیاسی و رویارویی بین اسرائیلیها و فلسطینیها شد و اوضاع اقتصادی در این شهر رو به وخامت گذاشت.
در سپتامبر ۱۹۹۳، رهبران اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین توافقنامه اسلو را امضا کردند که خواستار اداره فلسطینی نوار غزه، و شهر اریحا در کرانه غربی میشد که در می ۱۹۹۴ به مرحله اجرا درآمد. دولت فلسطینی به رهبری یاسر عرفات، غزه را به عنوان اولین مقر ایالتی خود برگزید و در سپتامبر ۱۹۹۵، اسرائیل و ساف یک توافقنامه صلح ثانویه امضا کردند که حکومت فلسطینی را تا برخی شهرهای کرانه غربی گسترش میداد. حماس در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶ توانست اکثریت کرسیهای پارلمان فلسطین را از آن خود کند. پس از آن اسماعیل هنیه عضو ارشد حماس توسط محمود عباس رئیس دولت خودگردان فلسطین به عنوان نخستوزیر منصوب شد اما اختلافات میان دو طرف بالا گرفت و عباس، هنیه را از نخستوزیری برکنار و کابینه موقت تشکیل داد. به دنبال این حادثه، حماس در سال ۲۰۰۷، نیروهای دولت خودگردان را از این منطقه اخراج کرد و کنترل این منطقه را به دست گرفت. از آن زمان تاکنون اسرائیل، گذرگاههای مرزی با غزه را بست و حمل و نقل کالا و افراد به غزه را به حداقل کاهش داد. طی این سالها منطقه غزه توسط کابینه حماس به ریاست اسماعیل هنیه اداره میشود. هر چند او و دیگر سران اصلی حماس، در خارج غزه و در قطر، ترکیه، لبنان و ... ساکن هستند.