به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۲
تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۱ ساعت ۰۲:۱۸
کد مطلب : ۲۹۷۴۸۶
در فرودگاه ازبکستان بر غنی و همراهانش چه رفت؟ خائنان در مدفوع خود غوطه‌ور بودند!

جزییات تازه از فرار ذلت‌بار اشرف غنی خائن و همراهان خائن او

اشرف غنی, این عنصر فرومایه و دزد، با همدستی با قطر، پاکستان و طالبان افغانستان را به این روز انداخت و حالا با پول‌هایی که دزدی کرده در دوبی استراحت می‌کند!
اشرف غنی, این عنصر فرومایه و دزد، با همدستی با قطر، پاکستان و طالبان افغانستان را به این روز انداخت و حالا با پول‌هایی که دزدی کرده در دوبی استراحت می‌کند!
گروه بین‌الملل بهار:‌ این نوشته حاوی گفت‌وگوی سنجر سهیل، «صاحب‌امتیاز روزنامه ۸ صبح افغانستان»، با یکی از ۵۳ نفری است که یک‌جا با محمد اشرف غنی احمدزی از کابل فرار کرد. به گزارش بهارنیوز، در این یادداشت، همه اتفاقاتی را که این شخص از ساعت ۸صبح روز یک شنبه، بیست‌وچهارم اسد «مرداد»  تا شام روز دوشنبه، بیست‌وپنجم مرداد شاهد بود، روایت شده. طبیعی است که چشم‌دیدهای یک فرد از همه اتفاقاتی که در آن روز رخ داده است، نمی‌تواند تصویر روشن و کلی را از همه عوامل و دلایل فرار اشرف غنی ترسیم کند؛ زیرا ممکن است برخی از اطلاعاتی که در این یادداشت می‌آید، نیاز به بررسی، بازخوانی یا تایید چند تن از دیگر همراهان اشرف غنی داشته باشد.
این روزنامه‌نگار افغانستانی می‌گوید: با این ‌حال، این یادداشت بسیاری از اتفاقات نگفته رویداد فرار غنی و همراهانش را تا حدی که چشم یک شاهد عینی و دخیل در ماجرا دیده است، ترسیم می‌کند. من بنابر توافقی که با شخص راوی داشتم، از افشای هویتش خودداری می‌کنم، اما به عنوان یک روزنامه‌نگار مسوول، تعهد می‌کنم که آن‌چه را می‌خوانید، روایت همان شخص است و من تنها آن را بدون هیچ دخل و تصرفی نوشته‌ام. بخش‌های از این روایت را من با دو تن از همراهان اشرف غنی به منظور سنجش اعتبار آن در میان گذاشتم که در متن نوشته به آن اشاره شده است. بیان این نکته نیز ضروری است که این روایت بی‌تردید تصویر نهایی و کامل از کل ماجرا نیست.

* صبح روز سقوط؛ یک‌شنبه، بیست‌وچهارم اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی
طبق روال همیشه‌گی، حوالی ساعت هشت صبح از خانه بیرون شدم تا به سر کارم در ارگ ریاست جمهوری بروم. آن روز برخلاف روزهای دیگر، کابل خلوت‌تر به نظر می‌رسید. گشت‌و‌گذار مردم کم و شمار نیروهای پولیس نیز در پست‌های بازرسی سطح شهر اندک بود. این در حالی بود که به دلیل تدابیر و آمادگی‌های درجه یک امنیتی، شمار نیروهای پولیس می‌بایست بیش‌تر از قبل می‌بود. وقتی به دفتر کارم رسیدم، اوضاع آن‌جا نیز غیرعادی به نظر می‌رسید. هرچند شمار زیادی از کارمندان به وظایف‌شان حاضر شده بودند، اما بخش عمده‌ای از کارمندان ارگ، برخلاف روزهای گذشته، یا پیراهن تنبان به تن داشتند و یا لباس راحت و غیررسمی پوشیده بودند.
هر روز طبق معمول ساعت نُه صبح یک جلسه برگزار می‌شد که در آن اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی، متین بیک رییس دفتر، فضل‌محمود فضلی رییس اداره امور و شمار دیگر از مقامات حکومت پیشین حضور داشتند. در این جلسه فیصله شد که جلسه کابینه به گونه عاجل و اضطراری برگزار شود. هدف از برگزاری جلسه کابینه این بود که راهی پیدا کنند تا بر مبنای آن، برای هراس، آشفته‌گی و سراسیمه‌گی مردم پاسخی فراهم شود و آنان به آرامش و خویشتن‌داری دعوت شوند.
کارمندان ریاست دفتر رییس جمهور و اداره امور به گونه فوری به دعوت وزیران برای شرکت در نشست اضطراری کابینه اقدام کردند. اندکی بعد خبر رسید که حدود۵۰ درصد از اعضای کابینه یا خارج از کابل هستند (عده‌ای در ولایت‌ها بودند) یا هم در خارج از کشور به سر می‌برند. در همین لحظات خبر آوردند که امرالله صالح، معاون اول ریاست جمهوری نیز دو روز قبل از کابل به پنجشیر رفته و تاکنون برنگشته است. سرور دانش، معاون دوم ریاست جمهوری نیز همان لحظه در یک جلسه مردمی که از قبل برنامه‌ریزی شده بود، در غرب کابل حضور داشت.
زمانی‌که همه به نتیجه رسیدند که برگزاری جلسه کابینه مقدور نیست، اشرف غنی تصمیم گرفت به مرکز سوق و اداره وزارت دفاع ملی که در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری قرار داشت، برود. به همین منظور، سربازان قطعه محافظت ریاست جمهوری «PPS» به سمت وزارت دفاع رفتند تا برای ورود اشرف غنی آماده‌گی بگیرند.در همین گیرودار، خبر رسید که بسم‌الله محمدی، وزیر دفاع نیز در مقر وزارت حضور ندارد و برای بازدید از قوای هوایی، به میدان هوایی کابل رفته است. این در حالی بود که هیبت‌الله علی‌زی، لوی درستیز ارتش نیز مصروف جلسه با شماری از مقام‌های امریکایی بود بنابراین، تصمیم گرفته شد که به دلیل حضور نداشتن وزیر دفاع و مصروفیت رییس ستاد مشترک ارتش، رفتن اشرف غنی به وزارت دفاع معطل شود
ساعت از ۱۲ پس از چاشت گذشته بود که کارمندان ارگ و برخی اداره‌های دیگر دسته دسته از دفاتر خود خارج شدند و به خانه‌های‌شان رفتند. در همین گیرودار، با تکیه بر ضرب‌المثل معروف که «با شکم گرسنه جنگ نمی‌شود»، تصمیم گرفته شد تا غذای چاشت را صرف کنیم.مشکل اما این بود که وقتی به آشپزخانه سر زدیم دیگ‌های غذا همه آماده و دست‌نخورده روی اجاق‌ها بود، در حالی‌که از کارمندان خدماتی آشپزخانه ارگ خبری نبود. آنان نیز در همین گیرودار فرار کرده بودند. در همین دقایق صدای شلیک گلوله از اطراف ارگ به گوش آمد و سبب سراسیمه‌گی بیش‌تر شد. برخی می‌گفتند که صدای شلیک گلوله بخاطر متفرق کردن مردمی است که در اطراف بانک‌ها به منظور بیرون کشیدن پول‌های‌شان تجمع کرده بودند.
[یکی از همراهان دیگر اشرف غنی به من گفت که شلیک در اطراف ارگ حوالی ساعت ۱۱ یا ۱۱:۳۰ شنیده شد. این صداها سبب دستپاچه‌گی کارمندان ارگ شد و همان لحظه بیش‌تر کارمندان با شنیدن صدای شلیک گلوله دسته دسته از ارگ ریاست جمهوری بیرون شدند
عبدالسلام رحیمی، مشاور ارشد اشرف غنی در امور صلح با نماینده‌گان طالبان و همکاران زلمی خلیل‌زاد در دوحه قطر تماس گرفت و از آنان خواست تا نگذارند نیروهای‌ طالبان وارد کابل شوند. سلام رحیمی بعد از یک گفت‌وگوی چند دقیقه‌ای، برگشت و گفت، طالبان می‌گویند که داخل شهر کابل نمی‌شوند. پیش از این برای افراد وابسته به ارگ ریاست جمهوری اطلاع رسیده بود که نیروهای طالبان به سمت کابل حرکت کرده‌اند. طالبان اما گفت که ممکن این افراد نیروهای‌شان نباشند و کسانی دیگری زیر نام‌شان می‌خواهند وارد کابل شوند تا شاید دست به غارت و چپاول بزنند. در واقع توافق میان عبدالسلام رحیمی، طالبان و نماینده‌گان خلیل‌زاد این بود که به دلیل تراکم جمعیت در کابل،حضور دیپلماتیک کشورهای جهان و موجودیت سرمایه‌های مردم، اگر هرج‌و‌مرج در کابل اتفاق بیفتد، وضعیت خیلی خراب می‌شود. بعد از این گفت‌وگو، طالبان اعلامیه‌ای نشر کردند و بر مبنای آن، گفته شده بود که نیروهای‌شان قرار نیست وارد شهر کابل شوند. همان لحظه متین بیک، رییس دفتر ریاست جمهوری با روحیه قوی و عالی برگشت و در کنار حمدالله محب، مشاور امنیت ملی نشست

* درگیری فیزیکی میان محافظان ریاست جمهوری هنگام پرواز
زمانی‌که آن موتر معمولی سفیدرنگ به هواپیمای اولی که چند دقیقه پیش حمدالله محب و رییس قطعه محافظت رییس جمهوری را با خود برده بود، برگشت، من دیدم که اشرف غنی نیز در جمع‌شان اضافه شده است. آنان با عجله سوار چرخ‌بالی شدند که آماده پرواز بود. در همین دقایق، شمار زیادی از محافظان رییس جمهور با عجله به سمت چرخ‌بال‌ها نزدیک شدند. من از پنجره چرخ‌بالی که در آن حضور داشتم، نگاه می کردم که میان محافظین رییس جمهور مشاجره فزیکی آغاز شد و هر یک تلاش می‌کردند تا با کنار زدن دیگران، در چرخ‌بال سوار شوند. این در‌ حالی بود که چرخ‌بال‌ها با وجود آنکه ماشین‌های خود را از هفت دقیقه قبل روشن کرده بودند، شروع به برخاستن کردند. من دیدم که محافظین رییس جمهور، با مشت و لگد به جان هم افتادند و هرکدام تلاش داشتند که دیگری را از راه خود کنار بزند و در چرخ‌بال‌ها سوار شود. در حالی که چرخ‌بال‌ها ارتفاع می‌گرفتند، چندین محافظ رییس جمهور با وجود تلاش و تقلای زیاد قادر نشدند که سوار شوند و همانجا در محوطه ارگ جا ماندند.
[یک همراه دیگر اشرف غنی به من گفت که شمار محافظان رییس جمهور زیاد بود و چرخ‌بال‌ها ظرفیت آنان را نداشت. به همین دلیل از میان حدود ۳۰ محافظ، حدود نصف آنان قادر شدند که در چرخ‌بال سوار شوند. این منبع نیز تایید کرد که ساعت‌ها قبل و بعد از شنیده شدن صدای شلیک گلوله در اطراف ارگ، بیش‌تر محافظان رییس جمهور لباس‌های خود را عوض کرده بودند و شمار دیگر نیز از ارگ خارج شده بودند. به گفته منبع، قطعه محافظت رییس جمهور در واقع در همان لحظه‌ها فروپاشیده بود و هیچ‌ کدام‌شان به سلسله مراتب نظامی و اوامر بالادستش وقعی نمی‌گذاشت.
پرواز به سمت شمال و درخواست نشست اضطراری در قلمرو تاجیکستان
در نخستین دقایق متوجه شدم که برخلاف تصورم، چرخ‌بال‌های حامل ما به سمت مقر وزارت دفاع نمی‌روند. من که هنوز از شوک آمدن رییس جمهور با یک موتر معمولی، دیدن صحنه برخورد و مشاجره محافظان رییس جمهور و جا ماندن عده‌ای از آن در محوطه ارگ، بیرون نشده بودم، دیدم که چرخ‌بال‌‌ حامل ما و سه چرخ‌بال دیگری که با ما پرواز می‌کنند، به سمت کوه‌‌های هندوکش می‌روند. این مساله مرا بیش‌تر آشفته کرد و نمی‌دانستم که چرا به سمت شمال کشور می‌رویم.
در حالی‌که از ساعت‌ها قبل عبدالسلام رحیمی، مشاور ارشد رییس جمهور در امور صلح و متین‌بیک، رییس دفتر رییس جمهور تلاش می‌کردند که اوضاع را سروسامان بدهند و از دست‌پاچه‌گی جلوگیری کنند، رییس قطعه محافظت از رییس جمهور به سرعت تصمیم گرفت که همه به سمت چرخ‌بال‌ها بروند. به همین دلیل، حتا فرصت نشد یا نخواستند که رحیمی و متین بیک را از این تصمیم آگاه کنند و سرانجام آنان در ارگ باقی می‌مانند.
چرخ‌بال‌های «M17» که ساخت روسیه است، به طور معمول سه خدمه پرواز دارد که عبارت از خلبان، کمک خلبان و کارمند فنی «تخنیکر» است. از کارمند فنی چرخ‌بال که بر آن سوار هستم، پرسیدم که کجا می‌رویم. او اما از مقصد پرواز چیزی نگفت. تنها همین قدر گفت که قلمرو هوایی افغانستان در اختیار نیروهای امریکایی است و برای آنان زمینه پرواز کردن بدون هماهنگی با امریکایی‌ها هنوز فراهم نشده است. به همین دلیل نمی‌دانست که مقصد کجاست. این مساله بالای روحیه کارمند فنی چرخ‌بال اثر کرد و من به وضاحت ترس را در چهره‌اش می‌خواندم. او در ادامه گفت که پرواز کردن بدون هماهنگی با نظامیان امریکایی که کنترل قلمرو فضایی افغاستان را در اختیار دارند، حتا می‌تواند کشنده باشد. کارمند فنی چرخ‌بال گفت که حتا هواپیمای حامل رییس جمهوری افغانستان نیز قادر نیست بدون هماهنگی با آنان [امریکایی‌ها] در قلمرو هوایی افغانستان پرواز کند.
دقایقی پس از ارتفاع‌گیری، همان تخنیکر به سمت ما آمد و گفت که وزن چرخ‌بال زیاد است و باید مقداری از وزن خود را کم کنیم. شماری از محافظان رییس جمهور به سمت یکدیگر نگریستند و بعد تصمیم گرفتند که واسکت‌‌های محافظتی زره‌شان را از داخل هواپیما به بیرون بیندازند تا اندکی از وزن چرخ‌بال کم شود. واسکت‌های محافظتی‌ آنها هرکدام پنج تا شش کیلو وزن داشت. من از پنجره چرخ‌بال لحظاتی بعدتر متوجه شدم که از دو چرخ‌بال دیگر نیز شماری از واسکت‌های زره، اسلحه و چیزهای دیگری را از داخل چرخ‌بال‌ها  به بیرون پرتاب کردند. حدس می‌زنم پرتاب‌ این وسایل هنگامی صورت گرفت که ما از دامنه‌های هندوکش فرود آمدیم و در فضایی از دشت‌های ولایت کندز قرار داشتیم.
این نکته نیز گفتنی است که به دلیل عدم هماهنگی با مسوولان امریکایی [که قلمرو فضایی افغانستان را کنترول می‌کردند]، اضافه‌بار بودن چرخ‌بال و کمبود مواد کافی برای سوخت، چرخ‌بال‌ها در ارتفاع بسیار پایینی پرواز کردند. خلبان‌ها از طریق دستگاه‌های ارتباطی خودشان با مسوولان تاجیکستان تماس گرفتند؛ زیرا می‌خواستند در قلمرو آن کشور نشست اضطراری کنند. طرف تاجیک پاسخ نداد و این همان دقایقی است که اندکی از وزن چرخ‌بال‌ها کم شده بود. چرخ‌بال‌ها در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودند. با وجود چندین تماس دیگر، ارتباط با طرف تاجیکستان برقرار نشد. در همین لحظه‌ها تصمیم گرفته شد که به سمت میدان هوایی ترمز در ازبکستان برویم.
همان‌طور که در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودیم، خلبان‌ها با مقامات و مسوولان اوزبیکستان تماس گرفتند و از آن کشور تقاضای نشست اضطراری در میدان هوایی ترمز [که در مرز با افغانستان قرار دارد] را کردند. طرف اوزبیکستان نیز پاسخ نداد. با وجود تلاش مکرر، هیچ گونه ارتباطی ایجاد نشد. خلبان‌ها در مخابره اعلان کردند که چرخ‌بال‌ها حامل شخص اول افغانستان است و نیاز به نشست اضطراری دارد. باز هم پاسخ نیامد. خلبان هواپیمای حامل اشرف غنی، بی‌توجه به برقرار نشدن رابطه با مقام‌های اوزبیک، چرخ‌بال‌های دیگر را تماس گرفت و گفت که بی‌توجه به هرچه اتفاق می‌افتد، در ترمز فرود آیند، چرا که سوخت چرخ‌بال‌ها تمام شده است. با همین تصمیم، هر چهار چرخ‌بال یکی پی دیگر در یکی از گوشه‌های میدان هوایی ترمز، در قلمرو ازبکستان فرود آمدند.
[همراه دیگر اشرف غنی به من گفت که آنان قصد فرود آمدن در تاجیکستان را نداشتند. به گفته وی، آنان با عبور از قلمرو ولایت کندز، در امتداد دریای آمو پرواز کردند و حتا بدون مطلع کردن مقام‌های مرزی و امنیتی اوزبیکستان، در میدان هوایی ترمز فرود آمدند]
با وجود این، سربازان اوزبیک هم‌چنان ما را احاطه کرده بودند و اجازه دور شدن از چرخ‌بال‌ها را نمی‌دادند. ما که تازه می‌دانستیم فرار کرده‌ایم و ساعاتی بعد از خروج ما، ارگ به دست طالبان سقوط کرده است، رفتار نظامیان اوزبیک را بیش‌تر درک می‌کردم. آنان در آن لحظات از یک طرف با فرود غیرقانونی و بدون اجازه ما در قلمرو خوشان واکنش نشان می‌دادند و از سوی دیگر، با شماری از کارمندان یک دولت شکست خورده سروکار داشتند که چند ساعت قبل نظام‌شان با ورود طالبان به ارگ به پایان رسیده بود. شاید ما در نظر آنان یک مشت فراری و ترسو به نظر می‌آمدیم که یک مملکت و اداره را که ۲۰ سال مورد حمایت جهان و مردم افغانستان بود، رها کرده بودیم. کشنده‌تر این‌که هیچ‌یک از سربازان و مقام‌های نظامی اوزبیک نه زبان ما را می‌دانستند و نه ما قادر به سخن گفتن به زبان‌شان بودیم.

* فرود یک هواپیمای سفیدرنگ بدون نام‌و‌نشان و پرواز به سمت ابوظبی
شب را در همان‌جا کنار چرخ‌بال‌ها و در فضای باز گذراندیم.، نیمه‌های شب هوا خیلی سرد شد. سردی به حدی غیرتحمل شد که مجبور شدیم برای گرم نگه‌داشتن‌مان در همان‌جایی که ایستاده بودیم، دست‌و‌پا‌های مان را تکان بدهیم. خنکی تحمل‌ناپذیر بود. حس می‌کردم آن شب زنده نخواهم ماند. شب با همه سردی، بلاتکلیفی، گرسنه‌گی، تشنه‌گی، بی‌خوابی، بی‌ارتباطی، بی‌خبری و از همه بدتر بوی متعفن مدفوع‌مان پس از آن ۳۱ ساعت نحس، همه را به مرز جنون و بیچاره‌گی کشانیده بود. از سوی دیگر، آفتاب نیم‌روزی ماه اسد که داغ و سوزنده‌ بود، نه تنها ما را کلافه کرده؛ بلکه سربازان اوزبیک را نیز ناراحت کرده بود. سوزنده‌گی آفتاب بر بوی تعفن مدفوعی که در اطراف چرخ‌بال‌ها انبار شده بود، افزوده بود. هرچند سربازان اوزبیک پس از هر چند ساعتی جابه‌جا می‌شدند، اما آنان نیز اندک خشمگین به نظر می‌رسیدند. معلوم بود که وضعیت فلاکت‌بار ما و گرمای طاقت فرسایی که به دلیل محیط باز و کانکریت خط رنوی میدان، دو چندان احساس می‌شد،‌ آنان را نیز در شرایط غیرقابل انتظار و بدی قرار داده بود.

* حوالی شام روز دوشنبه پس از ۳۱ ساعت بلاتکلیفی، یک هواپیما کوچک سفیدرنگ که هیچ‌گونه نشان تجاری و دولتی نداشت، در میدان هوایی ترمز فرود آمد و در گوشه‌ای از میدان و دورتر از ما توقف کرد. دقایق بعد، اشرف غنی، حمدالله محب، فضل محمود فضلی و رولا غنی با همان موتری که روز قبل از میدان منتقل شده بودند، برگشتند. آنان نخست به این هواپیمای کوچک که به صورت مجموعی ۶۰ چوکی داشت، بالا شدند و پس از آن، ما یکی بعد دیگری با همان شکم گرسنه، دهن‌ تشنه، وضعیت آشفته و موهای ژولیده سوار شدیم. تنها وسایل شخصی‌مان را به ما برگردانند و  وسایل و تجهیزات نظامی را که از ما گرفته بودند، تحویل ندادند.
وضعیت داخل هواپیما بسیار معمولی بود و از بخش ویژه برای رییس جمهوری و دیگر مقامات خبری نبود. آنان در چوکی‌ها نزدیک به کابین هواپیما نشستند و ما در چوکی‌های عقب جابه‌جا شدیم. هیچ‌کس با هم حرف نمی‌زد و ما نمی‌دانستیم کجا می‌رویم. دقایق بعد هواپیما حرکت کرد و بعد از ارتفاع‌گیری از طریق بلند‌گوی خبر دادند که قرار است به سمت شهر اوظبی در امارات متحده عربی برویم. در داخل هواپیما برای نخستین بار بعد از ۲۸ ساعت، اندکی غذا و آب صرف کردیم.
[روزنامه ۸صبح دریافته است که پرواز شماره «FJK۱۲۵۵» براساس گزارش «فلایت رادار»، در همان روز از میدان هوایی ترمز به سمت ابوظبی پرواز کرده است، یک هواپیمای متعلق به شرکت «FlyJet» از کشور قزاقستان است. این شرکت در پنج قاره دنیا دفتر دارد و یک شرکت هواپیمایی مسافری برای پروازهای چارترشده است.  این هواپیمایی بود که اشرف غنی و ۵۳ تن از همراهانش بعد از ۳۱ ساعت توقف در ترمز، ساعت ۱۱ شب روز بیست‌وپنجم اسد به واسطه آن به ابوظبی رفتند. پرداختن به جزییات و چگونه‌گی به کرایه گرفتن این هواپیما یک بحث جداگانه است که نیاز به تحقیقات بیش‌تر دارد]
بعد از سه‌ونیم ساعت پرواز، هواپیما در میدان هوایی ابوظبی فرود آمد. به مجرد بازشدن دروازه هواپیما، چند مرد عرب داخل هواپیما شدند و پس از احوال‌پرسی با اشرف غنی و حمدالله محب، آنان را به شمول فضل‌محمود فضلی، رولا‌ غنی و شماری از دستیاران نزدیک‌شان با خود بردند. برخورد عرب‌ها برخلاف اوزبیک‌ها خیلی محترمانه بود. ، آنان اشرف‌ غنی و همراهان‌شان را با موتر‌های لوکس و ویژه از داخل میدان بیرون کشیدند. من و حدود چهل تن دیگر سوار موترهای که منتظر ما بودند، شدیم و به سمت هتل رفتیم.
من از همان لحظه فرود که اشرف غنی از میدان هوایی خارج شد، دیگر او و دیگرانی که همراهش بودند را ندیدم. پس از جابه‌جایی در هوتل، آن شب را خوابیدیم. صبح روز سه‌شنبه شماری از ماموران دولت امارات متحده عربی به دیدار ما آمدند و از ما پرسیدند که کجا می‌خواهیم برویم. آنان گفتند که هیچ‌گونه زمینه اقامت در آن کشور برای ما وجود ندارد. شماری از همراهان به شمول خلبان‌ها،‌ کمک‌ خلبان‌ها و تخنیکران چرخ‌بال‌ها به جز کارت هویت نظامی خویش، هیچ‌گونه سندی دیگری نداشتند. قرار شد آنان را به یکی از کمپ‌هایی که به تازگی برای آن‌عده از شهروندان افغانستان که از سوی نیروهای امریکایی در ابوظبی ایجاد شده بود،‌ منتقل کنند. بقیه نیز به مرور زمان به جاهای دیگری رفتند.
برچسب ها: محمد اشرف غنی

۱۴۰۰/۰۷/۱۱ ۰۸:۴۸
مسئولین کشور ما زرنگن . در کشورهای خوب و درجه یک دنیا واسه خودشون همه چیز رو ردیف کردن واسه روز موعود (377603)
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها