گروه سیاسی: چند روزی است که مستندی تحت عنوان «سرنخ» از شبکه خبر پخش می شود که در بخشی از آن از یکی از شهروندان در مورد عروسک های ایرانی پرسیده می شود نکته قابل توجه اینکه معلوم نیست به چه علتی دستان این شهروند مات شده است! دو ماه پیش هم حادثه تاسفبار ورزشگاه مشهد و حمله به دختران و زنانی که با خرید بلیط قصد داشتند دیدار تیم ملی فوتبال ایران با لبنان را تماشا کنند و همچنین اجرای تفکیک جنسیتی و زنانه - مردانه کردن پارکهای پایتخت، تارهترین موج اجرای سیاستهای مشابه طالبان در افغانستان در جمهوری اسلامی ارزیابی شده است. مدتی پیش جلیل روشندل «جامعهشناس ایرانی مقیم خارج از کشور» در مقالهای نوشت: در شرایطی که افکارعمومی در ایران روزبهروز بیشتر به منازعه فرسایشی نظام سیاسی ایران و غرب بر سر توافق اتمی توجه دارد، در ابعاد اجتماعی و سیاست داخلی نیز تحولات و رویدادهایی در شرف وقوعاند که میتوانند نگرانکننده باشند. تردیدی نیست که بخش عمده شرایط اقتصادی فعلی حاصل بیخردی دولتمردان در حلوفصل بحران اتمی و مدیریت بهینه روابط خارجی با منطقه و جهان است. نتیجه این عملکرد فشار بیشتر بر جامعه است؛ به نحوی که بخش وسیعی از مردم در تامین معیشت روزمره خود در ماندهاند و برای بهبود آن در کوتاهمدت راهی به چشم نمیخورد.
.....
نمایش دستان زنان در صداوسیما ممنوع شد؟!
عمر دولت حسن روحانی در شرایطی به پایان رسید که حتی بر مبنای آمارهای مهندسی شده «مرکز پژوهشهای اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران» (تابستان ۱۴۰۰) هم بیش از ۵۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکردند. در چند ماهی که از عمر دولت ابراهیم رئیسی گذشته است، از بهبود این شرایط هیچ نشانهای دیده نمیشود و همه علائم از وخیمتر شدن اوضاع حکایت دارند. رسیدن به توافق بر سر برنامه اتمی ایران میتواند دستکم در حد «وسمه بر ابروی کور»، برخی مشکلات اقتصادی را در جامعهای که بهشدت به فساد اقتصادی نهادینه و مدیریت ناکارامد دچار شده است، ولو موقتا، حلوفصل کند.
طبعا این توافق بهتنهایی نمیتواند به مسائل و اختلافهای ایران و سایر کشورهای منطقه خاتمه بدهد. تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران نتواند با جهان دایره وسیعتری از حُسن روابط سیاسی ترسیم کند، مشکلات اقتصادی حلوفصل نخواهند شد و در نتیجه مملکت در دام یک دور باطل خواهد افتاد. یکی از عوارض جانبی چنین دور باطلی قدرت گرفتن عناصر، گرایشها و گروههای مذهبمحور است که سعی میکنند با درگیر کردن مردم در مسائل فرعی، به جامعه مدنی آسیب بزنند و از شکلگیری جامعه حول محور آزادیهای فردی که معمولا بهعنوان کفه موازنه در برابر انحصارطلبی عمل میکنند، مانع شوند.
لازمه این نگرش -که حامیان آن اکنون خود را مدافعان حاکمیت یکپارچه دینی میدانند و ایران را برای دوران ظهور آماده میکنند- نهادینه و ریشهدار کردن این تفکر است که رهبران جامعه اسلامی نمایندگان مستقیم خداوند و در نتیجه صاحب اختیارهای تام و تمام و نامحدودند.
این رهیافت، اجرای قوانین برگرفته از شریعت را تنها راه رستگاری میداند و مردم آن مانند نمازگزاران در صف نماز جماعتاند که باید یک سری حرکات قراردادی را تکرار و واژگانی را که میشنوند، تقلید کنند. جامعه را معدودی افراد مورداعتماد مذهبی اداره میکنند و هرگونه فاجعه اجتماعی، طبیعی، اقتصادی... به عملکرد غلط عامه مردم نسبت داده میشود....
بنابراین راه رستگاری تکرار سخنان فرد یا افرادی است که در حلقه مرکزی قدرت قرار دارند و اداره مملکت را حق شرعی خود میدانند. به لحاظ فلسفه سیاسی، این نگرش با فلسفه حکومت اسلامی طالبان در افغانستان تفاوتی ندارد. تنها فرق این است که مدعیان حکومت یکپارچه اسلامی در تهران شیعهمذهب و طالبان سنیمذهباند. اگرچه این باور از پایه و اساس غلط است که در ایران هم میتوان به شیوه طالبان حکومت کرد و موفق شد. این باور تاریخ ایران و جامعه مدنی را انکار میکند. با این همه مقایسه بخشی از عملکرد طالبان در چند ماهی که از قبضه کردن قدرت در کابل میگذرد با رویکردها و مواضع فعلی جمهوری اسلامی ایران، وجود گرایشهای همسو و همسان و موقت را نشان میدهد.
زنان؛ مقوله و دغدغه اصلی!
سیاستهای آلمان نازی در قبال زنان پیوسته با سه حرف K.K.K برگرفته از Kinder ،Küche ،Kirche توصیف میشد که بر نقش و تعلق زن به بچهداری، آشپزخانه و کلیسا تکیه میکرد. نگرش طالبان هم کموبیش همین است؛ با این تفاوت که زنان در بیرون از خانه در پوششی همچون گونی پیچیده شوند و در هیچ جا بهتنهایی و بدون یک مرد که با آنان رابطه شرعی دارد، حضور ندارند. فضای باز سیاسی و آزادیهایی که زنان افغان توانسته بودند در دو دهه اخیر از طریق مبارزه و اثبات شایستگی در زمینههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کسب کنند، جملگی در طول یک هفته از دست رفتند و با یورش طالبان، نیمی از جمعیت افغانستان برای حفظ جان خود مجبور شدند به کنج خانهها پناه ببرند.
در جمهوری اسلامی ایران هم دولت ابراهیم رئیسی نتوانست حتی یک زن را در کابینه خود و همسطح با سایر وزیران برگزیند. تنها انسیه خزعلی با تحصیلات حوزوی سطح ۳ و دکترای زبان و ادبیات عرب به سمت معاون امور زنان و خانواده منصوب شد. اظهارات خانم خزعلی در مورد زنان و مسائل جاری آنان در جامعه بیشتر شبیه «یکی به نعل و یکی میخ» زدن بود که آن هم چند روزی بیشتر در تیتر رسانهها باقی نماند. درعینحال، برخی از سخنان او به تصمیمگیری برای دورکاری خانمها انجامید که با نیت محدودیت حضور زنان در جامعه صورت گرفت. در اواسط آذر ۱۴۰۰، بخشنامهای منتشر شد که کار در شیفت شب کارخانهها برای زنان را منع و تاکید میکرد: «باید رعایت حال آنان بشود تا در این ساعات کنار فرزندان و همسرشان باشند.» قبلا هم انسیه خزعلی دورکاری برای زنان را خواستار شده بود. ابراهیم رئیسی پیشتر در مقابل دوربین تلویزیونی گفته بود: «شان و منزلت خانمها باید رعایت شود، اینکه بالاخره خانمها خانم هستند... و حفظ نهاد خانواده ایجاب میکند خانمها در شیفتهای شب کار نکنند....» ممکن است ادعا شود که این اقدامها در جهت تامین رفاه برای خانوادهها است ولی خوب میدانیم که تفکر پنهان در ورای این سخنان که گاهی هم در زرورق پیچیده میشوند، دور کردن زنان از فعالیتهای روزانه و محبوس کردن آنان در محیط خانه است.
در افغانستان، علیرغم وعده طالبان در مورد صدور اجازه تحصیل و کار برای زنان، این مجوز در حد چند کلاس دبستانی محدود ماند و تنها از زنان عضو کادر بهداشت و درمان خواسته شد که به محل کار خود بازگردند. در شرایطی که در بسیاری از بخشهای افغانستان، خروج زن از خانه یا محل کار بدون همراهی مرد محرم ممنوع است، معلوم نیست نیاز به کادر پزشکی و درمان با این دستورها چگونه هماهنگ میشود. در میان دستاندرکاران دولتی و مجلس یکدست و بنیادگرای جمهوری اسلامی ایران هم همهچیز حاکی از حرکت بهسوی نوعی طالبانیسم است. صرفنظر از برخی جملات کلیشهای که بر زبان افراد شاخص نظام جاری شده است و در این یادداشت جایی ندارند، موارد زیر قابل ذکرند:
... اینها نشان میدهد که قشر طالبانی حاکمیت زنانی را ترجیح میدهند که بدون هرگونه علم و اطلاعی از بدن خود به دستگاه تولیدمثل تبدیل شوند و آن را تبلیغ کنند. در همین راستا است که مهدی متقیفر که یک روحانی و سرپرست دفتر برنامهریزی و توسعه اجتماعی است، بر ازدواج حین تحصیل تاکید میکند و «ترویج ازدواج و پایین آمدن سن آن» را موجه میداند.
پیاده کردن سیاستهای طالبانی در افغانستان ادامه دارد. شهرداری کابل که زیر نظر طالبان اداره میشود، حذف عکس زنان از تابلوهای شهری، تابلو فروشگاهها، دانشگاهها و خیابانهای کابل را آغاز کرد. در بسیاری موارد، بر چهره زنان در این تابلوها رنگ سیاه پاشیده شد. در جمهوری اسلامی ایران هم گزارش تلویزیونی مسابقات فوتبال و هندبال زنان، علیرغم پیروزیها، یا اصلا پخش نشد یا گزینشی و با تصاویر ساکن نشان داده شد. علاوه بر حذف محتوای مفید کتب درسی که در یکی دو سال اخیر بهشدت دنبال شده، در آخرین مورد، سخنان رئیس کمیسیون آموزش مجلس، در یک برنامه زنده تلویزیونی را شاهد بودیم که از «حذف عکس دختران از کتابهای درسی» حمایت میکرد. طبیعی است با وجود چنین تفکری در کمیسیون آموزش مجلس، سیاستهای طالبانی بهراحتی میتوانند از تصویب مجلس بگذرد و به قانون تبدیل شوند.
در شرایطی که به گزارش رسانهها از جمله روزنامه خراسان (۳۰ آذر سال قبل ۱۴۰۰)، زنان و دختران به دلیل فقر مفرط به فروش موی سر خود روی آوردهاند تا از این طریق مختصر پولی درآورند و برای پراخت هزینههای روزمره زندگی صرف کنند، دولت بهجای تامین معیشت خانوادهها، از محل سرمایههای محدود و موجود، میلیاردها تومان به مراکز مذهبی گمنام بودجه اختصاص داده است تا سالی دو بار در آنها مراسم غیرضروری برگزار شود...! همین رویکردهاست که همین امروز یک استاد اقتصاد گفته است مبالغ هنگفتی از بودجه کشور به جاهایی اختصاص داده نمی شود که حتی یک ریال نباید اختصاص مییافت و محمد آزادارمکی (جامعهشناس و استاد دانشگاه) میگوید: «جامعهی ایرانی پر از جسارت و بد اخلاقی شده است
. ادعای من این است که کشور ایران سراپا آسیب اجتماعی است، شما به من بگویید کجاها آسیب اجتماعی نمیبینید، نظام مطبوعات، نظام مدرسه، نظام خانواده، همگی به وضعیت آسیب خیلی خطرناکی دچار شدهاند، برای اینکه آن عنصر اصلی که میتوانست جلوی این آسیبها را بگیرد خودش بیمار است.»