به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۰۸:۴۵
 
۴۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲ ساعت ۰۰:۵۲
کد مطلب : ۴۳۸۶۰

همه چيز در باره مرلين مونرو /نصاوير

گروه فرهنگ و هنر: مریلین مونرو نه تنها یکی از نمادهای زیبایی در قرن بیستم بود، که حضور درخشانش در بسیاری از فیلم‌ها را می‌توان به عنوان ظرافت‌های اجرایی در بازیگری در نظر گرفت. ستاره‌ای که می‌توانست با درهم‌آمیزی مایه‌های رمانتیک با طنز، لحظه‌های کم‌نظیری بیافریند و احساسات متناقضی را همسو با موقعیت‌های نقش‌هایش بروز دهد. نوعی شور و شیطنت همراه با حزن و معصومیت در وجود مونرو بود که نقش‌هایش را بین چندین نسل از عشاق سینما این‌قدر دوست‌داشتنی و همدلی‌برانگیز کرده است.
مریلین مونرو با نام اصلی نورما جین مورتنسون 88 سال قبل در چنین روزی در لس‌آنجلس آمریکا به دنیا آمد. سايت کافه سینما به این بهانه نکته‌هایی جالب از زندگی و چند گفتۀ ستارۀ افسانه‌ای هالیوود را منتشر می‌کند.
- مادرش که از بیماری شیزوفرنی رنج می‌برد، او را در سن 8 سالگی به یتیم‌خانه سپرد. پس از آن 11 خانوادۀ مختلف سرپرستی مریلین را به عهده گرفتند.
- طی جنگ جهانی دوم وقتی مشغول کار در یک کارخانۀ اسلحه‌سازی در کالیفرنیا بود، توجه یک عکاس ارتش را به خود جلب کرد. پس از کشف او توسط این عکاس، شغلش را ترک کرد و در 1944 با یک آژانس مد در هالیوود قرارداد بست و به عنوان مدل عکاسی مشغول به کار شد.
- در اولین کارش به عنوان مانکن، فقط 5 دلار دریافت کرد.
- پیش از آنکه پا به هالیوود بگذارد، با دوروتی دندریج و اوا گاردنر دوستی نزدیکی داشت. آن زمان هر سه در آرزوی ستارۀ هالیوود شدن تلاش می‌کردند.
- نام هنری مریلین مونرو را در سال 1946 برای خود برگزید. اما به طور قانونی در 1956 تغییر نام داد.
- در اتوبیوگرافی خود به نام «داستان من» بازگو کرده که از نسل جیمز مونرو (پنجمین رئیس‌جمهور ایالات متحدۀ آمریکا) است. مونرو نام اصلی مادرش بود. اما هیچ مدرکی دال بر اینکه یکی از نوادگان رئیس‌جمهور آمریکا بوده است وجود ندارد.
- در 1946 بلافاصله بعد از اینکه اولین قرارداد سینمایی‌‌ خود را با کمپانی فاکس قرن بیستم امضا کرد رنگ موهایش را تغییر داد. او 9 نوع رنگ موی بلوند را امتحان کرد تا به بلوند نقره‌ای رسید.



- اولین درس‌های بازیگری را نزد مایکل چخوف فرا گرفت. و سپس در سال 1955 برای یک مدت هالیوود را ترک کرد تا در آموزشگاه هنرپیشگی آکتورزاستودیوی نیویورک و تحت نظر لی استراسبرگ آموزش جدی بازیگری را دنبال کند.
- از ترس لکه‌های پوستی و عرق، روزی 15 بار صورتش را می‌شست!
-اغلب از مرطوب‌کنندۀ نیوه‌آ استفاده می‌کرد.
- خودش فکر می‌کرد که نیمرخ راست صورتش قشنگ‌تر است.
- برای بازی در فیلم نیاگارا (هنری هاتاوی، 1953) با وجود بستن قرارداد با استودیوی فاکس، حتی از گریمورش هم دستمزد کمتری دریافت کرد. این تنها فیلم مریلین بود که با مرگ شخصیت او پایان می‌یافت. ابتدا قرار بود آن بنکرافت این نقش را ایفا کند که به دلایلی انصراف داد.
- حضور او در بعضی فیلم‌ها کارگردان‌ها را بابت برداشت‌های اضافی متعدد به دردسر می‌انداخت. مثلا بیلی وایلدر در خارش هفت‌ساله (1955) صحنه‌های زیادی را فقط به خاطر اجرای او تکرار کرد.



- معمولا کتاب «بیوگرافی آبراهام لینکلن» را همراهش داشت.
- یکی از گزینه‌های پیشنهادی برای ازدواج با پرنس رنیۀ سوم بود. اما شاهزادۀ موناکو در جریان جشنوارۀ فیلم کن 1955، با گریس کلی در موناکو دیدار کرد و او را به عنوان همسرش برگزید.
- اولین بار که می‌خواست با دست‌خطش امضا کند و بنویسد مریلین مونرو، از اطرافیانش طریقۀ هجی کردن نامش را پرسید. چون دقیقا نمی‌دانست که حرف i را باید کجای کلمۀ Marilyn بنویسد!
- ازدواجش با آرتور میلر را دو بار جشن گرفت: اولین بار در یک مراسم مدنی، و دو روز بعد در یک مراسم یهودی. (مریلین به تازگی به آیین یهودیت درآمده بود.)
- بعد از ازدواج با آرتور میلر دو بار در ژوئیۀ 1957 و نوامبر 1958 باردار شد و در هر دو مورد مجبور به سقط جنین شد.
- در ابتدا قرار بود که او نقش هالی گولایتلی را در فیلم صبحانه در تیفانی (بلیک ادواردز، 1961) بازی کند. اما به جای او آدری هپبرن در این فیلم حضور یافت.
- یکی از دوستان صمیمی و نزدیک الا فیتزجرالدِ خواننده بود. مریلین به پیشرفت فیتزجرالد در حرفۀ موسیقی خیلی کمک کرد و آوازخواندن در بسیاری از کاباره‌های مجلل را برای او ترتیب داد.



- مونرو لکنت زبان داشت. واقعیتی کمترشناخته‌شده که به آسانی به لطف تکنیسین‌های صدای استودیو پوشانده می‌شد.
- برای ایفای نقش در فیلم رودخانۀ بی‌بازگشت (اتو پره‌مینجر، 1954) نواختن گیتار، و برای بعضی‌ها داغشو دوست دارند (بیلی وایلدر، 1959) نواختن یوکللی (سازی زهی از خانوادۀ گیتار) را فرا گرفت.
- اشتیاق زیادی برای خریدن کتاب داشت و در زمان مرگش بیش از 400 جلد کتاب در کتابخانه‌اش موجود بود. آرتور میلر در این‌باره می‌گوید: «به استثنای رمان «عزیز» کولت و چند داستان کوتاه، هیچ‌وقت او را در حال کتاب خواندن ندیدم. او گمان می‌کرد که می‌تواند ایدۀ یک کتاب را با خواندن فقط چند صفحه بگیرد. و اغلب می‌توانست.»
- شعر می‌خواند و شعر می‌گفت. شاعران محبوب‌اش والت ویتمن و جان کیتس بودند.
- تمام عمر لیبرال دموکرات بود.
- روز شنبه 19 ماه مه 1962 به افتخار 45-مین سالروز تولد جان اف. کندی، در سالن Madison Square Garden در انظار عمومی حاضر شد و ترانۀ «تولدت مبارک آقای رئیس‌جمهور» را اجرا کرد. (تولد واقعی کندی 29 مه بود.) پیراهنی که برای حضور در مراسم جشن تولد کندی بر تن مریلین بود، 1,267,500 دلار ارزش داشت. یک رکورد جهانی برای گرانقیمت‌ترین لباسی که تا به حال فروخته شده و در کتاب رکوردهای جهانی گینس نیز ثبت شده است.



- روز 5 اوت 1962 جسد او در منزلش در برنت‌وود کالیفرنیا در حالی کشف شد که در بسترش دراز کشیده بود، سرش به سمت پایین بود و تلفنی در یکی از دستانش قرار داشت.
- التون جان و برنی توپین در ابتدا ترانۀ «شمعی در باد» را در سال 1973، به یاد مریلین و در ادای احترام به او نوشتند و اجرا کردند. اما بعدها به مناسبت درگذشت پرنسس دایانا و با تغییر شعر، این ترانه را بازخوانی کردند.
- گروه پانک‌راکِ The Misfits که نامش را از ناجورها (جان هیوستون، 1961) آخرین فیلم زندگی مریلین برگزید، در سال 1981 ترانه‌ای به نام «چه کسی مریلین را کشت؟» منتشر کرد. گلن دنزیگ خوانندۀ اصلی‌ گروه اعتقاد داشت که این ستاره به قتل رسیده است.
- در ترانۀ مشهور مدونا «Vogue» در کنار بسیاری از ستاره‌های سینما از مریلین هم نام برده شد.
- شوهر سابقش جو دی‌‌ماجو به مدت 20 سال پس از مرگ مریلین، هفته‌ای سه بار یک دسته گل‌ سرخ بر آرامگاه او می‌گذاشت.
- در فهرست "50 اسطورۀ پرده سینما" که توسط انستیتوی فیلم آمریکا انتخاب شد در رتبۀ ششم قرار گرفت. در اکتبر 1997 نیز رتبۀ هشتم فهرست "100 ستارۀ برتر سینما در تمام دوران" از دید مجلۀ امپایر (انگلستان) را به خود اختصاص داد.

چند گفته‌اش

من آدم خودخواه و بی‌حوصله و متزلزلی هستم. من نیز اشتباه می‌کنم، رفتارم از کنترل خارج می‌شود، و گاهی اوقات کنترل‌کردنم سخت می‌شود. اما اگر نتوانید من را در بدترین حال تحمل کنید، مطمئن باشید که لیاقت بهترین حال من را نیز ندارید.
نقص زیباست. جنون نبوغ است. و اینکه خنده‌دار باشی خیلی بهتر از این است که ملال‌آور باشی.
من آدم خوبی هستم اما فرشته نیستم. گناه می‌کنم و شیطان نیستم. من فقط یک دختربچۀ کوچک‌ام که در یک دنیای بزرگ برای یافتن کسی که دوستش بدارد تلاش می‌کند.
موفقیت باعث می‌شود بسیاری از مردم ازت متنفر شوند. اما ای‌کاش این‌طور نبود. لذت‌بردن از موفقیت بدون دیدن حسادت در چشم‌های اطرافیانت چقدر می‌توانست شگفت‌انگیز باشد.



من هم احساس دارم. انسانم. و همۀ چیزی که از دنیا می‌خواهم این است که به خاطر خودم و استعدادهایم دوستم داشته باشند.
همۀ ما ستاره هستیم و انتظار جلب‌توجه و دیده‌شدن داریم.
تنهایی برای من فرصتی‌ست تا خودم را بازیابم. همۀ تلاشم را می‌کنم تا خودم را پیدا کنم. اما همین هم گاهی برایم کار ساده‌ای نیست.
اینکه بدبخت و بی‌کس باشی، خیلی بهتر است از اینکه در کنار یک نفر احساس بدبختی کنی.
کارشناسان مسائل خانواده می‌گویند که یک ازدواج موفق به چیزی بیش از یک عشق پرشور نیاز دارد و برای یک پیوند ماندگار باید یک میل و مهر واقعی به یکدیگر وجود داشته باشد. تعریف خوبی از ازدواج که در دوستی و رفاقت هم جواب می‌دهد.



به یک دختر کفش مناسب بده و ببین چطور می‌تواند با آن همۀ دنیا را فتح کند.
ترس احمقانه است و نتیجه‌اش چیزی جز افسوس نیست.
وقتی دختربچه بودم هیچ‌کس دربارۀ زیبایی‌ام چیزی بهم نمی‌گفت. الان فکر می‌کنم باید به همۀ دخترکوچولوها از زیبایی‌شان گفت، حتی اگر زیبا نباشند.
لذتبخش‌ترین چیز در زندگی من خواب است. حداقلش این است که می‌توانم رؤیا ببینم.



خلاقیت با انسانیت شروع می‌شود. وقتی که انسان باشی، حس می‌کنی؛ رنج می‌بری؛ و بیمار و عصبی می‌شوی.
هدفم از بازیگری پول‌درآوردن نیست. فقط می‌خواهم فوق‌العاده باشم.
اگر از همۀ قوانین و قواعد پیروی می‌کردم، به هیچ‌جا نمی‌رسیدم.
مردها معمولا در بروز احساسات خود صریح‌تر و صادق‌تر از زن‌ها هستند. دختران تمایل زیادی به پنهان کردن احساسات‌شان دارند.
در زندگی هر زن لحظه‌هایی هست که دوست دارد مورد تحسین و ستایش قرار بگیرد و حس کند که برای یک نفر مهم‌ترین چیزِ دنیاست. و فقط یک مرد می‌تواند به این تصور زنانه رنگ بدهد.



احترام یکی از بزرگترین گنج‌های زندگی‌ست. منظورم این است که اگر احترام نداشته باشی، همۀ دارایی‌های دنیا هم برایت بی‌ارزش می‌شود.
شهرت نمی‌تواند خواسته‌هایت را برآورده کند. ممکن است یک‌کم گرمت کند، اما حرارتش زودگذر است.
پیش از آنکه خیلی پیر شویم، باید شروع کنیم به زندگی کردن.
در آرزوی روزی هستم که چند تا بچه داشته باشم و عشقی را به آن‌ها بدهم که هرگز از نعمتش برخوردار نبوده‌ام.
طراحان دوست دارند که لباس‌های بهاری بپوشم و میان امواج بزرگی از رنگ‌ها غرق بشوم. اما احساسات من بهاری نیست. احساس می‌کنم که بیشتر شبیه یک پاییز گرم سرخ هستم.



اثر اندی وارهول