گروه سیاسی-رسانهها: روزنامه «اعتماد» از موقعيت روحانيون سياستمدار در فضاي سياسي ايران گزارش ميدهد: سياست در ايران، مُدُن نيست و همچنان در پيچ و تاب «تدبيرمنزل» گرفتار است. اين هم ريشه در فرهنگ آمريت - تابعيت و مريد- مرادي دارد، سياستي عمودي با مختصات و مشخصاتي پيكربندي شده. رفتار ديروز و امروز سياستمداران ايراني بازتاب ساختارسياسياي است كه آبشخوري تاريخي دارد و به تبع آن كنشگران سياسي در ايران امروز را نيز به سه گروه تقسيم كرده است. سه گروهي كه طبقات سياست در ايران را ميسازند و سرآمد هر كدامشان با واسطه و بيواسطه، «فقهاي سياستمدار»اند. روحانيوني كه «تصميمگري و تصميمسازي»شان، «سرنوشت» و «فرجام» جناحهاي سياسي ايران را تعيين ميكند:
اول) روحانيوني كه كارنامه و سابقه سياسي معقول و مقبولي دارند و چون يا خود مجتهد سياسياند يا در معرض اجتهاد قرار دارند، حق ورود به حوزه سياست را دارند. اين روحانيون محدود به راست و چپ و ميانه، اصولگرا و اصلاحطلب و اعتدالگرا نيستند. در هر سه اين گروه، روحانيت و روحانيون چنين مجتهدين و فقهايي يافت ميشوند كه بيش از آن كه مريد باشند، مرادند و براي جامعه بيش از آنكه مقلد باشند، صاحب اجتهادند. هاشميرفسنجاني، ناطقنوري، موسوي خويينيها، شيخ محمد يزدي، عبدالله نوري و يكي دو نفر ديگر شاخصان حاضر در اين طبقهاند.
دوم) روحاني زادگاني كه گرچه الزاما مجتهد يا روحاني سياستمدار نيستند اما بهدليل نزديكي به بيوت روحانيت از سرچشمه اجتهاد بينصيب نيستند. نسبت اين دسته از كنشگران سياسي با فقها و مجتهدين ميتواند نسبي و سببي باشد يا آنكه نسبتي با پيوندهاي ديگر متولد شود. ساكنان طبقه دوم سياست در ايران به تناسب همين نسبت مجوز ورود به حوزه سياست را كسب ميكنند. اين روحاني زادگان و آقازادهها محدود به يك جناح نيستند و در قالب خطكشيهاي مرسوم سياست جا نميگيرند در هر سه گروه كساني يافت ميشوند كه از اين موقعيت بهرهمندند. شايد فرزندان آيتالله ميرزاهاشم آملي يا همان برادران لاريجاني شاخصترين نماد ناب اين دسته از سياستمداران باشند.
سوم) سياستمداراني كه هرچند نه روحانياند و نه روحانيزاده اما با روحانيت، عقد اخوت خواندهاند. عقد اخوتي كه ايفاي نقش برادر كوچكتر يا همان تقليد و تبعيت را به دوش آنان گذاشته. اين دسته از سياستمداران با وجود جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز در تمامي اين سالها توانستهاند راهي براي ورود به حوزه سياست بيابند.
هر چند اين دسته از بازيگران سياسي براي آنكه همواره در متن سياستورزي باشند بايد برادري خود را به برادران بزرگتر به اثبات ميرساندند. اثبات اين برادري وابستگي لاينفكي با آزمونهايي است كه همواره و در بزنگاههاي مهم پيشروي برادران بزرگتر قرار گرفته و ميگيرد. بسياري از كارگزاران و سياستورزان جمهوري اسلامي از گروه سوماند.
كساني كه بياذن و اجازه روحانيت مبارز و روحانيون مبارز، قدم از قدم بر نميدارند و براي بازيگري سياسي هميشه بايد فعل و انفعالشان را با آهنگ فقها و مجتهدان نامدار خود هماهنگ كنند كه اگر كسيسازي ناهماهنگ در اين سمفوني بزند بيترديد نتيجهاي جز طرد و شكست برايش نخواهد داشت.
همين است كه سياستمداران طبقه سوم چه اصلاحطلب، چه اصولگرا، چه راديكال و چه ميانهرو در مقام ياران طريقت، تدبير امور سياست را از شيوخ خود ميطلبند و حق انتخاب و سرنوشت سياسي را بيمنت و بيوثيقه، تمام و كمال در دستان مرادان سياسي خود گذاشتهاند چرا كه ساكنان طبقه سوم سياست در ايران پذيرفتهاند مرادهاي سياسيشان، صلاح و خير آنان را بهتر از آنان در زمين سفت و سخت و پر دستانداز سياست ميبينند.
اين دسته پر شمار سياستمداران ايراني ميدانند كه با ناديده گرفتن سر انگشت اشاره شيوخ محبوب خود هرگز توانايي رسيدن به ساحل امن آرامش را ندارند. اين كارگزاران سياست ميدانند عصر عسرت و فصل فترت به تدبير امور شيوخ گره خورده است. همين است كه با چرخش سر در ميدان سياست اين واقعيت ديده ميشود كه نخ تسبيح «وحدت» و «ائتلاف» سه دسته اصلاحطلب، اصولگرا و ميانهرو در دستان فقها و شيوخ است. شيوخي كه مدام در انديشه كشف شاهراه نجات براي كارگزاران سياسي خود هستند و در اين ميان جدالي شيخي براي غالب شدن در سياست برگزار شده.
چنين است كه تاريخ در سياست ايران مدام تكرار ميشود؛ تكراري از جنس رانده شدن يك گروه و فراخوانده شدن گروهي ديگر. يك هژموني شكسته ميشود تا هژموني ديگري ساخته شود. اين تكرار تاريخ چيزي نيست جز جدال تدبير امور در حياط خلوت شيوخ؛ تدبيري كه براي عدهاي مفتاح است و براي ديگراني مغلاق. حالا براي تحليل و تشريح تدابيرامور زعما و فقهاي حاكم بر اقطاب سياست، بايد موقعيت و وضعيت يكايك آنان را واكاوي و بازخواني كرد.
شيوخ سياستمداري كه در اين ايام، همچون ادوار پيشين و روزگار اسبق ميخواهند كارگزاران ومريدان و مقلدان خود را به سيادت در سياست برسانند. اين شيوخ امروز سه گروه سياسي متفاوت را زعامت ميكنند؛ موسوي خويينيها و عبدالله نوري اصلاحطلبان را؛ مصباحيزدي، محمد يزدي و موحدي كرماني اصولگرايان را و هاشميرفسنجاني، ناطقنوري و سيدحسن خميني ميانهروها را.
اصلاحطلبان؛ سه شيخ و دو سكوت
كارگزاران سياسي اصلاحطلب پس از طي دوراني سخت و دم و بازدمي پرمصيبت در اتمسفر سياست ايران با تن دادن به عقلانيت سه شيخ خود نه تنها به شاهراه نجات رسيدند كه امروز براي سبقت از رقيب، بيش از هر زمان ديگري خود را محتاج وعظ و خطابه شيوخ خود ميبينند. اينان ميدانند در مقام كارگزاران با تن دادن به فرامين كارفرمايان سياسي پر آوازه خود ميتوانند خرد جمعي و بلوغ سياسي خود را بهسازي كرده و به آنچه هدفگذاري كردهاند، دست يابند.
در اين بين هرچقدرحرف از اصلاحات نقل و نُقل بازار سياست و سياستمداران است اما سكوت، لب الباب شيوخ اصلاحات است. يكي از اين سه شيخ كه مجالي براي گفتن ندارد، اما سيدمحمد موسوي خويينيها و عبدالله نوري سكوتشان اختياري است. سكوتي كه به رمز و رازي شبيه است و خود قصه ادامه داري شده. عبدالله نوري هرچند گاهي حرفهايي ميزند و از دلمشغولي و ذهن مشغولياش رونمايي ميكند، اما بازهم نمايهشناسي رفتارش مويد آن است كه تمايلي به موضعگيري مستمر ندارد.
موسوي خويينيها اما سكوتي طولانيتر دارد. گويي مناسبات قدرت در ساخت سياسي بهگونهاي است كه او را از آفتاب به سايه هدايت كرده است. سايهاي كه براي منتقدان و مخالفان و رقبايش، از او چهرهاي رمزآلود و پر رمز و راز ساخته تا آنان از قباي سرخ و دستان نامريياش داستان سرايي كنند. آن تك سكوت اجباري و اين دو سكوت اختياري اما به معناي رهايي زعامت اصلاحات نيست. شيوخ اصلاحات بازگرداندن قباي سيادت بر تن كارگزاران سياسيشان را در تن پوشي عباي سكوت ديدهاند، سكوتي براي رقبا و طرح طريقت براي مريدانشان در خفا.
اصولگرايان؛سه شيخ وسه قصه
عصر احتضار راست با فصل احياي چپ همزمان شده است. هر چقدربازيگران سياسي اصلاحطلب درصدد تامين نظرات شيوخ خود هستند اما حال و روز زعماي اصولگرا متفاوت است. كارگزاران سياسي اصولگرا سالهاست كه ديگر سر تعظيم به فرامين بزرگانشان فرود نميآورند. حرف ناشنويهايي كه روزي فرياد مرحوم آيتالله مهدويكني را به آسمان بلند كرد و روزي ديگر آيت الله محمد يزدي را به روزه سكوت رسانيد.
در اين بين آيتالله مصباحيزدي ميدانداري ميكند و مريدانش در جبههاي با عنوان پايداري همچنان نگاهشان به سرانگشت اشاره اوست. آيت الله موحدي كرماني هم هنوز نتوانسته موقعيت سالهاي دور آيتالله مهدويكني در اين جناح را بيابد. اما هر چه هست بازهم سياستمداراني در اين جناح هستند كه نه تنها با زبان كه در قلب خود به هماهنگي اقدام سياسي با روحانيت و زعماي مجتهد جناح معتقدند. حزب موتلفه اسلامي در زمره اين كارگزاران سياسي است. اما هر چه هست نشست سه جانبه آيات مصباحيزدي، محمد يزدي و موحدي كرماني گويا هنوز به ثمري نرسيده و تكليف زعيم برتر در اين جناح مشخص نشده. تكليفي كه هر روز بر واگرايي اصولگرايان ميافزايد.
ميانهروها؛ سه شيخ، يك رويه
هاشميرفسنجاني، ناطقنوري و سيدحسن خميني را بايد شيوخ ميانهرو ناميد. روحانيوني كه با چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا مينشينند و برميخيزند و روابط گرمي با كارگزاران دوقطب سياست در ايران دارند. هاشميرفسنجاني در مقام فقيهي سياستمدار همواره سعي كرده تا مناسبات قدرت در ايران را متوازن كند. او براي اين مهم، بارها تيغ تلخ و تيز دو جناح را بر جان خريده است.
روزگاري اصلاحطلبان قدرش ندانستند و سالهاست كه اصولگرايان سرود عبور از او ميخوانند. هر چند در تمام اين روزگاران هاشميرفسنجاني هماني بوده كه خود خواسته است. كاسه صبرش لبريز نشد و در مقام جبران برنيامد. همين صبر و سياست او را به دفعات از گردنه بحران حذف، نه تنها نجات داده كه از او يك فقيه سياستمدار كاربلد ساخته كه به تنهايي ميتواند سرنوشت قدرت و سياست را در ايران تغيير دهد. حكايت شيخ نور كمي متفاوت است. او كه از بانيان راست سياسي است سالهاست كه از سكوت همكيشان و هم لباسانش در اين جناح گلايه دارد. گلايهاي كه چارهاي جز قهر از اصولگرايان برايش باقي نگذاشت. قهر و سكوت و اعتراضش به رفتار و مديريت محمود احمدينژاد و اعترافش به كژيهايي در عالم دين و سياست، از او در افكار عمومي چهرهاي مقبول و محبوب ساخته. صفكشي اصلاحطلبان و اصولگرايان براي مذاكره جهت حضور در انتخابات مجلس دهم نشانهاي تام و تمام از وضعيت و موقعيت اين روحاني سياستمدار پر سابقه است.
سيدحسن خميني هم هرچند يكي، دو سالي است چهل سالگي را گذرانده اما روش و منشش نشان داده پختهتر از چهل سالگي است. سيدحسن خميني نشان داده در سياست ميخواهد پا جاي پاي هاشمي بگذارد. وعظ و خطابهاش براي كارگزاران دو جناح است. هم اصولگرايان مشتاق ديدارش هستند هم اصلاحطلبان. او با اين مختصات رفتاري و آن موقعيت خانوادگي و محبوبيت ميان تودههاي اجتماعي بيترديد از روحانيوني خواهد بود كه ميتواند براي ميانهروها و اعتداليون سرمشق سياست بنويسد.