به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۷۸
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۶ ساعت ۰۸:۴۰
کد مطلب : ۹۰۸۵۸
دانشجوی آلمانی در رشته علوم سیاسی:

برای جوانان ایرانی ثروت مهم‌تر از آزادی است

گروه جامعه: یک دانشجوی آلمانی در رشته علوم سیاسی برای آشنایی با ایران به این کشور سفر کرده است. او در گفتگو با دویچه‌ وله از تجربیات این سفر می‌گوید. او معتقد است نسل جوان ایران تمایلی به ایجاد تغییری اساسی در این کشور ندارد.
روبرت و دوستانش در اصفهان
روبرت و دوستانش در اصفهان
رابرت فوکس، دانشجوی رشته علوم سیاسی و جامعه شناسی در دانشگاه کلن آلمان است. او به عنوان خبرنگار آزاد در حوزه سیاست برای چند بنیاد سیاسی مطلب تهیه می‌کند. رابرت فوکس مرداد ماه همراه دوستش به ایران سفر کرد تا با این کشور بیشتر آشنا شود. او در گفتگو با دویچه ‌وله‌ از تجربیات این سفر می‌گوید.

آقای فوکس چرا ایران؟

خوب من به سیاست خارجی علاقمند هستم و دوست داشتم با کشوری آشنا شوم که اطلاع بسیار اندکی از آن داشتم. من و دوستم که او هم خبرنگار سیاسی است برای سفر به ایران درخواست ویزا کردیم و هر دو هم به سرعت ویزا گرفتیم.

چه مدت در ایران بودید و به چه شهرهایی سفر کردید؟

دو هفته در ایران بودیم بیش از دو هزار کیلومتر سفر کردیم. بیش از صد استکان چای میهمان شدیم و ۲۵ قلیان کشیدیم. تهران، اصفهان، یزد، شیراز و قشم را دیدیم. چند شب رایگان میهمان بودیم و چند شبی هم در هتل گذراندیم.

چطور شد که به فکر پیدا کردن جای خواب رایگان افتادید و آن را چطور پیدا کردید؟

از راه "کوچ‌سرفینگ" یا شبکه "مهمان‌نوازی رایگان" در اینترنت که به نظر من بهترین راه برای شناخت یک کشور است. با استفاده از این شبکه، یعنی گشتن در اینترنت و پیدا کردن کسانی که حاضرند یک تخت یا یک تشک برای خوابیدن در منزلشان به رایگان به توریست‌های خارجی بدهند، بهترین راه برای وارد شدن به بطن یک جامعه است. به عنوان مثال با یک جوان که تازه خدمت سربازی‌اش تمام شده بود و دنبال کار می‌گشت یا صاحب یک شرکت فروش پارکت یا جوانی که خیلی زود ازدواج کرده بود و چندی پیش پدر شده بود و هم‌چنین با دوستان آنها آشنا شدیم.

البته جنبه منفی استفاده از این شبکه این بود که ما از این طریق تنها با کسانی آشنا شدیم که با فرهنگ غرب آشنا بودند، همه انگلیسی صحبت می‌کردند، دیدی مثبت نسبت به غرب داشتند و مشتاق ارتباط بودند. از این راه با ایرانی‌های محافظه‌کار آشنا نمی‌شوید و باید خودتان تلاش کنید در ایران با مردم وارد صحبت شوید، مثلأ در بازار، مغازه‌ها یا چای‌خانه‌ها سر حرف را باز کنید و امیدوار باشید که کسی را پیدا کنید که بتواند خوب انگلیسی صحبت کند.

چه انتظاری از فرهنگ ایرانی داشتید؟

من یادم می‌آید که مجله تایمز سال ۲۰۰۹ مطلبی در مورد "دو ایران" نوشته بود؛ یکی ایران مذهبی و محافظه‌کار شهرهای کوچک یا روستاها و دیگر ایران شهری. در این سفر برداشت من در کل این بود آشنایی و نزدیکی با فرهنگ غربی همه جا به چشم می‌خورد. ما حتی در شهرهای کوچک یا قهوه‌خانه‌های سر راهی هم با افرادی آشنا شدیم که "هری پاتر" یا سریال‌های آمریکایی دیده بودند، حتی برخی از آنها انجیل خواند‌ه بودند. صادقانه بگویم به نظر من فرهنگ غربی در ایران حاکم است. به نظر من خیلی از مردم ایران غربی فکر می‌کنند مثل ما. ایران در خاورمیانه نه مثل عربستان است و نه پاکستان. این کشور تعریفی مستقل برای خود دارد....من انتظار نداشتم که پایه و شیوه استدلال آنها در این زمینه اینقدر شبیه ما باشد. از آن گذشته جدایی میان جامعه و حکومت هم برای من بسیار جالب بود، اینکه اغلب می‌شنوی "ما" مردم و "آنها" که منظور حکومت است.

از چه چیزی بیشتر از همه غافلگیر شدید؟

از اینکه مردم ایران ما را به خوبی می‌شناسند درحالیکه ما اطلاعات بسیار اندکی از این کشور و مردم آن داریم. ایرانی‌ها اطلاعات عمومی زیادی در مورد غرب دارند. مثلأ در یکی از شهرهای مسیرمان با یک طلاساز آشنا شدیم که با فراماسونری آشنا بود و به آن باور داشت. یا با افرادی آشنا شدیم که با تاریخ بریتانیای کبیر و مستعمرات آن آشنا بودند و به همین علت آلمان را به انگلیس ترجیح می‌دادند.

من از میهمان‌نوازی مردم ایران هم بسیار غافلگیر شدم. باید بگویم تقریبأ در تمام مقاله‌هایی که در مورد ایران خوانده بودم ذکر شده بود که ایران مردم میهمان‌نوازی دارد. این میهما‌ن‌نوازی اما بسیار فراتر از تمام آن چیزی بود که من در سفر به کشورهای مختلف دور دنیا تجربه کرده بودم. اصلأ نمی‌د‌انم چند بار به غذا دعوت شدم آنهم از سوی کسانی که مرا به هیچ‌وجه نمی‌شناختند و مثلأ در یک اتوبوس چند ساعتی با هم بودیم، یا کسانی به سرعت پول غذای ما را پرداخت می‌کردند. ایرانی‌ها در مهمان نوازی بی‌نظیر هستند.

زندگی در ایران را چطور تجربه کردید؟

زندگی در تهران بسیار آزاد و مدرن بود. مثلأ حجابی که زنان بر سر داشتند هر لحظه امکان داشت از سرشان بیفتد. اغلب جوانان موزیک پاپ گوش می‌کردند و حتی در رستوران‌ها هم بسیار آزاد بودند. از آن گذشته مردم در چهاردیواری خانه‌شان هر طور که دوست داشتند زندگی ‌می‌کردند...می‌توان گفت که حکومت هیچ تأثیری در زندگی روزمره‌شان ندارد. اما برایم بسیار جالب بود ترس پنهان ......همه جا محسوس است اینکه هر لحظه ممکن است آنها از راه برسند اما این ترس تعریف خاصی ندارد نمی‌توان به روشنی توضیح داد که ترس از چه چیزی است.

اما جوانان ایرانی با این شرایط کنار آماد‌ه‌اند و زندگی‌شان را می‌کنند. البته در تهران زندگی به مراتب مدرن‌تر از شهرهای دیگر بود. در اصفهان جوانان کمی‌بیشتر محتاط بودند و در یزد خوب بازهم بیشتر. شیراز آزادتر بود اما در قشم مردم خیلی محتاط‌ بودند. زندگی در قشم بسیار ساده و ابتدایی بود. اگر مکان‌های توریستی را کنار بگذاریم، باید بگویم که احساس می‌کردم در افغانستان هستم.

شما دانشجوی علوم سیاسی هستید و تصمیم داشتید با بطن جامعه ایران آشنا شوید. این جامعه را از نظر سیاسی چطور ارزیابی می‌کنید؟

آنچه من تجربه کردم توجه صد در صد جوان ایرانی به مادیات بود. ظاهر زندگی برای آنها بسیار بسیار مهم است. از جراحی زیبایی بینی گرفته تا ثروت و دارایی. کمتر کسی در میان جوانانی من دیدم که به ارزش‌های غیرمادی مثل آزادی، یا امکان رشد فردی فکر می‌کرد. به نظر من می‌توان گفت آنها به نوعی در برابر شرایط تسلیم شده‌اند و حال تمام توجه خود را معطوف مادیات کرده‌اند.

برداشت کلی من از تمام صحبت‌هایی که با جوانان ایرانی داشتم این است که نسل جوان بلندپروازی کمتری برای ایجاد تغییر دارد. حوصله نبرد و جدل ندارد بلکه تلاش می‌کند با شرایط به تعامل برسد. البته ما به هیچ نمی‌‌توانیم به آنها خرده بگیریم که چرا برای آزادی تلاش نمی‌کنند‌، چون آنها هستند که باید آماده فداکاری و از خودگذشتگی زیاد باشند و شهامت بسیار داشته باشند تا برای ایجاد تغییری اساسی در این کشور تلاش کنند. چنین تغییری نیازمند برنامه و سازماندهی است و با یک حرکت ناگهانی نمی‌توان به نتیجه رسید.

آیا دوست دارید فارسی یاد بگیرید و باز هم به ایران سفر ‌کنید؟

من غیر از آلمانی و انگلیسی به فرانسوی و ایتالیایی هم به خوبی مسلط هستم و به عنوان دانشجوی سیاست تصمیم دارم عربی یاد بگیرم چون با این زبان می‌توان با مردم ۲۷ کشور دنیا ارتباط برقرار کرد اما دوست دارم فارسی هم یاد بگیرم چون فرهنگی که پشت این زبان نهفته است بسیار کهن و برای من جذاب است. من چند جمله یاد گرفته بودم و در ایران از آنها استفاده می‌کردم مثلأ هر جا که آدرسی را پیدا نمی‌کردم به فارسی می‌‌گفتم "من گم شدم" همه کلی می‌خندیدند و فورأ کمکم می‌کردند.

دوست دارم حتمأ دوباره به ایران سفر کنم، البته اگر ویزا بگیرم. اما دفعه بعد سعی می‌کنم برنامه‌ریزی بهتری داشته باشم چون سفر به ایران با سفر به یک کشور توریستی مثلأ مراکش که زیرساخت‌های آماده و مناسب برای سفر توریست‌های خارجی دارد، فرق می‌کند. البته به نظر من ایران می‌تواند آینده روشنی در زمینه پذیرش توریست داشته باشد چون غیر از اردن و اسرائيل تنها کشور با ثبات و امن خاورمیانه است. اما سفر به ایران برای من برای تفریح نخواهد بود بلکه سفری خواهد بود برای یادگیری و آشنایی یا یک دنیای تازه.