بهزاد باباخانی
گروه فرهنگ و هنر: میگویند دنیای مجازی فاصلهها را کم کرده و حالا در عصر دهکده جهانی زندگی میکنیم. فرضاً شخصی را هر روز در اینستاگرام دنبال میکنید. با خندهاش میخندید، با گریهاش گریه میکنید. چیزی نمیگذرد که آن شخص مجازی به جزیی از زندگیتان تبدیل میشود و هر روز منتظر ادامه سریال زندگی او هستید. فکر میکنید خواهر یا برادرتان است، یا نقش طوطی و حیوان خانگیتان را بازی میکند. آن سمت قضیه هم اشخاصی هستند که حس تنفر را در شما زنده میکنند. حسادتان را برمی-انگیزند یا از سبکمغزی و سطحینگریشان به ستوه میآیید. پای پستهایشان فحش مینویسید و بلاکشان میکنید. ولی طاقت دوریشان را ندارید، دوباره از بلاک خارجشان میکنید تا بتوانید از دستشان حرص بخورید.
حال تصور کنید یکی از به اصطلاح شاخهای فضای مجازی را که پانصد هزار تا فالوئر دارد، توی مغازه ببینید. چکار می-کنید؟ مطمئناً او شما را نمیشناسد. دارد نان تست و ماست می-خرد و دائم به موبایلش نگاه میکند. بهترین فرصت است که گوشی همراهتان را درآورید و با شخصیت محبوبتان سلفی بگیرید. فروشنده دارد با او جروبحث میکند. گویا هزار تومن کم داده. با خودتان میاندیشید که چرا به طرف باج بدهم؟
مسلماً اگر وانمود کنید که میشناسیدش، ماسک خوشرفتاری به چهره میزند و با لبخند توی دوربینتان زل میزند. بهتر است از صحنه مشاجرهاش با بقال فیلم بگیرید و بگذارید توی اینستاگرام. آبرویش را ببرید و شهرتش پیش طرفدارانش را با خاک یکسان کنید. برمیگردد سمت شما و میگوید: آقا ببخشید هزار تومن داری؟ نفستان بند میآید از دروغهایی که دیدهاید! یاد عکسهایش با بازیگران و خوانندهها میافتید یا داباسمش-های لوسش توی ویلاهای میلیاردی و با لباسهای آنچنانی. دستتان را توی جیبتان میکنید و یک سکه پانصد تومانی بیرون میکشید. ولی بقال کوتاه نمیآید.
میفهمید طرف کلاً نسیهبگیر است. گویا صد هزارتومانی به سوپرمارکت بدهکار است. فکری به سرتان میزند. چطور است بدهکاریش را صاف کنید؟ نه برای تحقیر یا انساندوستی. صرفاً به این خاطر که به شما به چشم یک دوست نگاه کند. دستش را دور گردن شما بیاندازد و دوتایی توی ویلاهای لواسان و فرمانیه سلفی بگیرید و سوار بر موتورهای گرانقیمت توی خیابانهای بالا شهر، تکچرخ بزنید. دوستی با آدمهای معروف خیلی باحال است. ولی اینکه دمپایی پایش است؟ پاچههای شلوار مندرسش را هم تا ساق پا بالا داده؟! آنطورها هم بدنساز نیست که نشان میدهد! شانههای پت و پهنی دارد که خب احتمالاً ارثی است. بهتر است پولش را حساب کنید و وارد معامله شوید. شما خرج بقال و آرایشگاه و کافه را میدهید، عوضش فالوئرها را با هم شریک میشوید. یک جور رفاقت انگلی! کلهها را توی دشت و کوه به هم میچسبانید که یعنی دوستی با هم خیلی حال میدهد.
اینجوری صفحه شما هم یواش یواش از متروکی درمیآید و فالوئرهایتان بالا میرود. جلو میروید و بدهی بقال را حساب میکنید. شاخِ مجازی نگاه گنگی به شما میاندازد، تشکر میکند و به سرعت از مغازه میزند بیرون. تعقیبش میکنید. چند جوان پشتِ پورشه کروک گرانقیمتی نشستهاند. شاخِ مجازی جای شاگرد راننده مینشیند، ماشین گازش را میگیرد و دور میشود. خوب کاری کردهاید. خیالتان راحت است که همان شب سکته خواهید کرد و میمیرید..