مهدي دادويينژاد
و هر کس نفسي را حيات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حيات بخشيده (قران مجید - سوره مائده/32) حادثه دلخراش جان سپردن دختر دانشجو در لرستان بايد ما را به فکر وادارد که واقعا ما را گاهي چه ميشود؟ انسانيت و اخلاق کجاي مدار زندگيهامان قرار دارد؟ در مورد سيلي هولناک صحبت نميکنم در مورد يک بارش چند ساعته صحبت ميکنم و دختري که امروز ميتوانست در دانشگاه باشد و خانواده اش داغدار او نباشند.
مردم ايران توقعي از مسئولين ندارند، واکنش شهردار خرمآباد موضوع تازهاي نيست، اينجا کشوري نيست که رييسجمهور گريه کند براي سو استفاده يکي از نزديکانش يا شهرداري استعفا بدهد براي استفاده از خودروي دولتي، اينجا ايران است و مسئوليني که هميشه مقتدرند و مو لاي درز کارهايشان نميرود، و اگر مثلا يک خسارت چند ميلياردي به دليل ورود سيلاب به مترو وارد شد به گفته سخنگوي شهرداری ميشود پدافند غير عامل و حرکت جهادي و غيره، البته خرق عادتهايي هم ميبينيم مثل عذرخواهي رييس شوراي شهر خرمآباد که البته ماست مالي موضوع را ابداً از ياد نميبرد. ما از تکنولوژي هم توقعي نداريم چرا که اين اندک عذرخواهيها به لطف آنها صورت پذيرفته است.
در صحنه پس از افتادن دختر در کانال آب هيچ تلاشي از سوي هيچ کس براي نجات و امداد رساني صورت نگرفت، انسان با ديدن اين واقعه به ياد وقايعي که در پارکهاي حيات وحش روي ميدهد ميافتد که در آن گردشگران با ديدن صحنه شکار مثلا آهو توسط شير فقط به ضبط اين رويداد ميپردازند و خللي در چرخه زيستي ايجاد نميکنند. در صحنه مذکور با حجم عظيمي از بيتفاوتي و بيمسئوليتي مواجه ميشويم، از کار عجيب راننده تا ادامه فيلمبرداري از صحنه که فيلمبردار با رساندن خود به کنار رانندهاي که بدون هيچ کمکي، تقاضاي استمدادي و کار موثري به داخل ماشين بر ميگردد، گويي فيلمبردار ميخواهد از صورت آن شخص بيمسئوليت و. . . فيلم بگيرد و با نوشتن يک کپشن آن را در اينستاگرام بگذارد و اظهار تاسف کند از اين حجم عظيم فراموشي انسانيت و فتوت و جوانمردي! او به صورت ناخودآگاه کوتاهي خودش را لاپوشاني ميکند و کسان ديگري که در معرکه حاضر بودند.
اين آسوده خوابيدنهايمان بعد از مشاهده وقوع چنين حوادثي خبريست ناگوار و دردناک، اين فيلم گرفتنهاي وقت و بيوقتمان از صحنه جان سپردن همنوعانمان در حوادث عارضه ايست خطرناکتر از طاعون در قرون گذشته، لايک کردن نوشتهها و فيلمهايي که ما را از شرافت و انسانيت خالي ميکنند و اين رفتار شنيع را تشديد ميکنند، شايد در آن صحنه همه منتظر يک منجي بودند تا کار را به او احاله کنند و فردا در روزنامهها و مجلات و تلوزيون و... از او قهرمان بسازند، اين در انتظار گود و ماندمان عين سوراخ کردن کشتي است.
اين روندهاي ضد اجتماعي و ضد انساني که به دليل آشفتگي و بيبرنامگي عوامل فرهنگ ساز از يک سو و خوابيدن در باد نخوت گذشت پر از انسانيت ما از سوي ديگر، مبدل به آفت جان ما شده است، در نهايت روزي ما را غرق ميکند، در آن روز ما نبايد توقع کمک و ياري از کسي داشته باشيم وقتي که بيمسئوليت بوديم در انسان بودنمان، چون ديگران نيز به اندازهي ما بيمسئوليتند، بيمسئوليتي که در نهايت امر بيرحمي و فروپاشي بنيان ارزشها را در پي خواهد داشت.
زنگ خطرها به صدا در آمده است، دل خوش کردن به فلان مادهي قانوني و همايشهاي شکم پر کن بيحاصل و اظهار نظر متوليان چاره کار نيست، دعواي با مظاهر زندگي امروزي هم کار را بدتر ميکند، اولين کار مهم پرسيدن اين سوال از خودمان و پاسخي از روي وجدان به آن: اگر من در معرکه مرگ دانشجو بودم جايگاهم کجا بود؟ فيلمبردار؟ حاضرين بيمسئوليت؟ يا انساني که ميتواند ناجي باشد؟