آرمان امیری
موضوع این یادداشت قطعا مساله استقلال کردستان عراق نیست؛ چرا که دغدغه و اولیت کار ما همواره ایران و مسائل داخلی آن بوده است و باور داریم که تصمیمگیری در باب مسائل داخلی کشورهای دیگر را باید به خودشان واگذاریم. پیش از این، در یادداشت «کار امروز را به فردا نیندازیم» انتقاد و پیشنهاد خود را نسبت به رویکرد حکومت مطرح کردیم و یادآور شدیم که در درجه نخست، این وظیفه حکومت است که با از میان برداشتن تمامی اشکال تبعیض و بیعدالتی، رضایت حداکثری تمامی شهروندان را فراهم سازد تا اساسا شاهد شکلگیری چنین گرایشی نباشیم. اما حتی اگر حکومت در انجام وظایف خود کوتاهی کند، (که به نظر میرسد کوتاهی میکند) آیا تجزیهطلبی و سهمخواهی قومی مشروعیت پیدا میکند؟
۱۶۰ سال پیش، «برونو بوئر» در مقاله «مساله یهود» استدلال کرد: «اگر یهودیان حاضر به پیوستن در مبارزهای عمومی برای دولتی کاملا آزاد نیستند، چرا آلمانیهای آزادیخواه باید به آنها در مبارزه برای کسب حقوق مدنی کمک کنند»؟ کارل مارکس در انتقاد از موضع بوئر مقاله «درباره مساله یهود» را منتشر کرد. البته مارکس به مقاله بوئر به شدت حمله کرد، اما نه از این بابت که یهودیان را در سهمخواهی خود محق میدانست؛ بلکه مارکس اساسا یک قدم پا را فراتر نهاد؛ او اساس مرزبندی یهودیان و غیریهودیان را در جامعهای انسانی به چالش کشید و مقاله خود را با این جمله به پایان رسانید که: «رهایی اجتماعی یهودیان، رهایی اجتماع از یهودیت است».
حال پرسش ما این است: «آیا ایرانیان، در مسیر تلاش و مبارزه برای رفع تبعیض، ظلم، استبداد و فساد، باید میان خود مرزبندیهای قومی و زبانی و مذهبی و جنسیتی قائل شوند»؟ البته نمیتوان منکر شد که در شرایط ویژه امروزی، تبعیضها و ظلم به صورت یکسان میان شهروندان توزیع نشده. بیشک اقلیتهای مذهبی محرومیتهای بیشتری را تحمل میکنند کما اینکه زنان در برابر مردان از دشواریهای بیشتری رنج میبرند؛ اما آیا این دشواریها باید سبب شود که مرزبندیهای کاذبی که میان شهروندان کشور ایجاد شده از جانب خود شهروندان هم رسمیت یافته و به ملاک تقسیمبندی بدل شود؟
خوشبختانه در سالهای اخیر به چشم خود دیدیم که موجی از همگرایی در میان ایرانیان، فارغ از رنگ و قوم و زبان و مذهب شکل گرفت که در مسیر اصلاحات قدم بر میداشت. بسیاری از مردان آزادیخواه ایرانی به صف منتقدان تبعیضهای جنسیتی پیوستند؛ حمایت از چهره تاثیرگذاری همچون «مولوی عبدالحمید» و درخواست رفع تبعیضهای مذهبی به یکی از مطالبات بدنه تحولخواه کشور بدل شد و در ماجراهایی همچون خشک شدن دریاچه ارومیه، فشار به کولبران کرد، آلودگی هوای خوزستان و البته بیکاری و فقر مردم بلوچستان، جریان تحولخواه ایرانی نشان داد که تا چهاندازه مترقی و ملی میاندیشد و رفتار میکند. بحث تجزیهطلبی قومی اما دهنکجی به این اتحاد ملی و رویکرد مترقی انسانی است.
تنوع فرهنگی انسانها، از زبان و مذهب گرفته تا رقص و موسیقی و باورهای عامیانه محترم و حتی ارزشمند است؛ اما بر پایه کدام منطق عقلانی و انسانی، به خود اجازه میدهیم بین شهروندان یک کشور بر پایه همین تمایزهای فرهنگی مرزبندی ایجاد کنیم؟ چطور رفتارهای شوونیستی وقتی از حکومتها سر بزند محکوم است اما تکرار همان مرزبندیها از جانب شهروندان پذیرفته شده است؟ کردهای ایرانی، درست به مانندترکها و بلوچها و عربها و البته فارسها، شهروندان برابر در کشور ایران، و یکی از اجزای غیرقابل انفکاک در تشکیل ملت بزرگ و چندفرهنگی ایران هستند. بیش از یک قرن تلاش ایرانیان برای دوری جستن از جامعهای قبیلهای و جنگها و اختلافات «حیدری/نعمتی» ما را به نقطهای رسانده که امروز بتوانیم دوش به دوش هم از جامعه مدنی، حقوق شهروندی و رفع هرگونه تبعیض سخن بگوییم.
تداوم این مسیر، تنها با از میان برداشتن ملاکهایی میسر است مخل برابری کامل «انسان»ها، در شان، کرامت و حقوق قانونی هستند؛ چه چنین ملاکهایی از جانب یک حکومت ایدئولوژیک وضع شود و چه از جانب اقلیتهایی تحت تبعیض که حالا میخواهند پاسخ تبعیض را با تبعیض بدهند. به باور ما، آنچه جامعه ایرانی و البته «ملت ایران» خوانده میشود، تابلوی رنگارنگ و هزار نقشی است که اتحاد و انسجام آن دقیقا در عین تکثرهای جزییاش زیبا و قابل ستایش است و هرگونه تلاش برای پاره کردن گوشهای از این اثر زیبا و تاریخی، به معنای تهاجم به کلیت زیباشناختی آن است.