گروه جامعه: روزنامه ایران نوشت: اگر قرار بود از میان جامعه شناسان ایرانی روزگار ما، فقط یکی را نشان کنیم که با شوری بیپایان و اشتیاقی تمام نشدنی از دانشگاه و روشنفکری دفاع میکرد، آن یک نفر نمیتوانست غیر از زنده یاد دکتر محمد امین قانعیراد (1397- 1334) باشد؛ اندیشوری که چند سال اسیر سرطان بود و آخرالامر در شب عید فطر خرقه خاکی را وانهاد و اهل آسمان، خرمای عید بندگی را به او چشاندند. او اگرچه عمری کوتاه داشت اما در دفترچه خاطرات علمی ایران زمین، جایگاهی بیرقیب خواهد داشت. جامعهشناسان ایرانی قطعاً بیش از اهل فلسفه یا اصحاب علومسیاسی یا خانواده الهیات یا خاندان تاریخ یا اهالی ادبیات یا... از حقانیت و حرمت دانشگاه، علومانسانی و سنت روشنفکری ایران دفاع کردهاند اما درمیان همین خانواده محتشم نیز، کارنامه برخی از برخی دیگر پربرگتر و پربارتر است. استاد قانعیراد چه آنگاه که در کرسی تدریس و تحقیق، متمرکز شده بود و چه آنگاه که ریاست بر انجمن جامعهشناسی ایران داشت و چه آنگاه که در عرصه عمومی و فضای رسانهای کشور فعالیت می کرد همت شریف خود را مصروف دفاع از علومانسانی کشور و کارآمدی جریان روشنفکری و اعتبار نهاد دانشگاه کرد.
در این مسیر دشوار، او هیچ گاه پا پس نکشید، تعارفی نکرد، تزلزلی نداشت و درافشای دسیسهها یا ایضاح ناراستیهای استدلال مخالفان و منتقدان علومانسانی و جریان روشنفکری ایران، به لکنت و تکلف گرفتار نشد. حتی در فضای غبارآلودی که پس از ماجراهای دلآزار سال 88 شکل گرفت هیچ خدشهای در رویکرد مدافعه جویانه او رقم نخورد. محمد امین قانعیراد را میتوان از زمره ایرانیترین جامعه شناسان کشور دانست، کسی که به مسائل بومی ایران هجوم میبرد و مخاطب اصلی او مردم در عرصه عمومی بود. بخشی از انتقاداتی که متوجه او میشد حاصل همین مردمگرایی بود. «ایران» با ادای احترام به این استاد بیرقیب جامعه شناسی و روشنفکر نامآور و نوآور، مجموعه حاضر را به روح مینوی او تقدیم میکند.
دوستی که رفت
دکتر ناصر فکوهی
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران
هشت سال پیش بود؛ زمستانی با هوایی آلوده، روزی تعطیل، غروبی خستهکننده. یک سالی بود همه، درگیر یورشها و ضرباتی بودیم که هر روز به علوماجتماعی وارد میشد. چند روز بعد، قرار بود همایش بزرگ علوماجتماعی در انجمن جامعهشناسی برگزار شود که ناگهان خبر مرگ دوستی، محمد عبداللهی، همچون پُتکی بر سرمان فرود آمد؛ مردی سرزنده و شاد که اندیشیدن به مرگ حتی در افقهای دوردستش نیز دیده نمیشد و تنها فکر و اندیشهاش ساختن و قدرتمند کردن یک نهاد بزرگ جامعه مدنی، یعنی انجمن جامعهشناسی ایران بود؛ نهادی که آن را قدمی مهم برای ساختن آینده ایران میدانست و به آرزویش رسید. اما نتوانست شکوفایی و قدرتمندی نهالی را که حالا به درختی تنومند بدل است و میتواند طوفانهای کینهتوز را تحمل کند، ببیند.
آن روز با «دکتر سید محمدامین قانعیراد» (جامعهشناس 1334-1397) صحبت کردیم، درباره اینکه حق این دوست و خدماتش را چگونه باید بجا آوریم. میدانستم که غم بزرگی روی دلش سنگینی میکند، اما مثل همیشه عقلانیت را بر احساسش غالب میکرد. او هم میدانست عبداللهی انسانی استثنایی است و میراثی بزرگ بر جای گذاشته بود. بعد از آن تلاش کردیم در جلساتی متعدد، تا آنجا که از دستمان برمیآمد دین جامعهشناسی و جامعه و فرهنگ ایران را نسبت به او ادا کنیم.
اما برای دوستمان، دکتر قانعیراد، فکر میکردم شرایط متفاوت خواهد بود. ماههای زیادی بود که میدانستیم به سرطان مبتلا است و پیش چشمانمان رفتهرفته آب میشد. اما چنان تا روزهای آخر فعال و در همه جلسات حاضر بود که گویی بیماری را فراموش کرده است. ما هم در ته ذهنمان باوری سادهلوحانه داشتیم که شاید سرطان هم او را فراموش کرده باشد؛ که نکرده بود؛ مرگ هیچکس را فراموش نمیکند.
خبر، اما برایم همان اندازه تکاندهنده و دردناک بود. مرگ را هرگز نمیتوان فهمید. تمام خاطرات دوباره در ذهنم زنده شدند. از روزهای نخست آشناییمان که دکتر عبداللهی مسبب آن بود تا سالهایی که در هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی با یکدیگر جلسات ثابت و گاه حتی روزمره داشتیم. چند سال پیش که به دلایلی از انجمن فاصله گرفتم، هر بار مرا میدید گله میکرد که چرا فعالیتم کم شده است، اما خوب میدانست که هربار بخواهد و بگوید در هر جلسهای حاضر خواهم شد و از هیچ کمکی
دریغ نخواهم کرد.
بارها در اتاق کوچک انجمن جامعهشناسی در دانشکده علوماجتماعی مینشستیم و درباره مسائلی که حتی پیوندی دوردست با وضعیت خودمان نداشتند، صحبت میکردیم. فکر میکنم زندگی او در آرامشی رضایتبخش میگذشت و هرگز کوچک ترین درددلی درباره خودش - حتی بعد از بیماری- از او نشنیدم. اما دغدغهاش درباره جامعه هر روز بیشتر میشد. این دغدغه شاید در سالهای نخست آشنایی بیشتر درباره آینده انجمن جامعهشناسی بود، اما در سالهای اخیر انجمن دیگر به بار نشسته بود و کمتر از آن بابت نگرانی داشت. اما احساس میکردم که باوجود همه متانت و خویشتنداری و خونسردی که از خود نشان میدهد تا به هیچ یک از دانشجویان یا همکارانش، کمترین انرژی منفی و دلیلی برای کم کاری ندهد، در عمق چشمانش، سکوتهایش که طولانیتر میشدند، در سرتکان دادنهایش، نوعی افسردگی و نگرانی را نسبت به وضعیت اجتماعی و نوعی احساس خطر و نبود چشمانداز و سنگین شدن وظیفه جامعهشناسان در برابر این وضعیت و در عین حال نوعی نومیدی از کاری که از دستمان برنمیآمد، میدیدم.
همیشه مسائل و پرسشها و مشورتهایش درباره دغدغههای اجتماعی و مشکلات و راهحلهایی بود که باید برای جامعه یافت. از این رو، قانعیراد همیشه برایم مصداقی از «جامعهشناس» در معنای واقعی کلمه بود: کسی که بیشتر از آنکه نگران خودش باشد، نگران جامعهای بود که در آن زندگی میکند. شکی ندارم که افسوسی از زندگی نداشت اما نگاهی فلسفی به هستی داشت که در آن رضایت از موقعیت خویش را کاملاً میدیدی. و از همه بالاتر نوعی عقلانیت- محوری در رفتار و کردارش میدیدم که در دکتر عبداللهی هم شاهدش بودم. اما درست برعکس وقتی به موضوع جامعه، مشکلات و آسیبهای آن و وظایف ما میرسید، حساسیتهایش به شکلی باورنکردنی افزایش مییافت، دغدغه و نگرانیهایش، افسوسها و سرگردانی و پریشانیاش از وضعی که با آن روبهرو بودیم.
در بسیاری موارد با هم موافق نبودیم و رویکردهایی متفاوت میانمان فاصله میانداخت. اما رفتار دموکراتیکمنشانه او، اعتدال و دوری جستنش از افراط در هر شکل و محتوایی دقیقاً همان چیزی است که ما امروزه هم در علوماجتماعی و هم در حل مسائل کشور به آن نیازمندیم.
چند ماه پیش، وقتی از بیماریاش خبردار شدم، به دیدنش در مرکز تحقیقات علمی کشور رفتم؛ ظهر بود و وقت نهار. پیش از من دوستان دیگری هم آنجا آمده بودند. همه با او و با یکدیگر به گرمی سلام و احوالپرسی میکردیم و گویی میخواستیم هم خودمان فراموش کنیم که شاید به دیدار آخر آمده باشیم و هم او. من از همه دیرتر رسیده بودم و بعد از غذا با هم تنها ماندیم. فقط از او پرسیدم: «دکتر خوبی؟» فکر میکنم همه حرف و پرسشهایم درباره زندگی و مرگ، درباره بیماری و ناتوانی و اینکه روزی باید برویم را، در این پرسش گنجانده بودم، همه چیزهایی که میخواستم درباره آمادگیاش برای مرگ به او بگویم و از او درباره مرگ بپرسم، در این پرسش بود؛ و هر دو این را خوب میدانستیم. نیازی به یک کلمه بیشتر نبود. قانعیراد مثل همیشه نگاهی عمیق و مستقیم به چشمانم کرد، مکثی و لبخندی و یکی دو کلمه پیشپا افتاده در تأیید «خوب بودن» و اینکه «زندگی، همین است». نیاز به حرفی دیگر نبود جز این حرف آخر که: «میدانی دکتر! از رفتن نمیترسم، اما نمیخواهم ناتوان باشم!» و من هم با تأیید حرفش گفتم: «دکتر جان! هیچ چیز معلوم نیست؛ همهمان همین را میخواهیم! کاش برای همهمان هم همینطور باشد!» میدانستم که از حرفهای بیربطی که شاید در اینگونه موارد بر زبان کسی بیاید اصلاً خوشش نمیآید و هر چه بگویم، جز لبخندی، سر تکان دادنی و نگاهی مبهم و مکثی کمابیش طولانی پاسخی نخواهم داشت. برای همین باهم به دفترش رفتیم و مثل همیشه درباره پروژههای آینده و کارهایی که میتوانیم بکنیم و برنامهریزیهایی که باید انجام شود، صحبت کردیم. وقتی اتاقش را ترک میکردم، نگاه آخر را در عمق چشمان هم انداختیم تا برای همیشه حفظش کنیم. میدانستم که شاید دیگر هرگز او را نبینم. اما اطمینانی عمیق و محکم دلگرمم میکرد؛ «اینکه آماده رفتن است.» از اتاق بیرون آمدم و از آن روز تا امشب تلاش کردم هیولای مرگ را نادیده بگیرم. آرزویم برای او آن بود که با آرامش و با کمترین ناتوانی و درد، آنگونه که میخواست، میان کسانی که دوستش دارند، رفته باشد.
از روزی که محمد عبداللهی ما را ترک کرد تا امشب احساسی چنین دردناک نداشتم؛ زیرا میدانستم و میدانم که مهم نیست که ما جامعهشناسان، ما انسانشناسان، چه رویکرد و چه نظریه و چه روش و سبک کار و موضوعی را دنبال کنیم، اما مهم این است که شمار کسانی که عمیقاً به کار خود اعتقاد دارند و دغدغه واقعیشان «جامعه» است، انگشت شمارند و هرکدام از این افراد ارزشی شگفتانگیز برای رودررویی با کوه مشکلاتی را دارد که امروز جامعه ما با آن روبهرو است.
قانعیراد میراث مهمی از خود بجا گذاشت؛ بجز سهم علمیاش در جامعهشناسی علم، این میراث بیش از هر چیز، همان سلوک و منش بزرگوارانه و صبر و متانتی بود که میتوانست صدها متخصص را در کنار هم برای بارورکردن نهاد بزرگی چون انجمن جامعهشناسی حفظ کند، اینکه میراثی را که دکتر عبداللهی باقی گذاشته بود تقویت کند و به جامعهشناسان دیگری بسپارد که همان اندازه دغدغه مسائل اجتماعی داشته باشند و همان اندازه در برابر مشکلات و فشارها سرسخت باشند.
روحش شاد و یادش برقرار باد
جامعهشناس انتقادی حوزه عمومی
دکتر حسین سراجزاده
رئیس انجمن جامعهشناسی ایران
درگذشت دکتر سیدمحمدامین قانعیراد برای جامعهشناسی ایران ضایعه بزرگی است. وی از جامعهشناسان جامعالاطرافی بود که از دانش نظری عمیقی در حوزه جامعهشناسی «کلاسیک» و «معاصر» برخوردار بود و بخوبی از عهده آموزش آنها در کلاسهای درسش بر میآمد. از این نظر، در میان دانشجویان بهعنوان استادی بسیار جدی و با پشتکار، زبانزد بود.
دانش نظری او صرفاً به خوب دانستن نظریههای جامعهشناسی محدود نمیشد، بلکه او نظریهها را برای فهم مسائل اجتماعی ایران و مسائل جهان معاصر با احاطه و تسلط بخوبی به کار میبست و این رویه را به دانشجویانش نیز بخوبی میآموخت. دکتر قانعیراد، جامعهشناسی را در نیمه دهه 50 با دغدغههای روشنفکرانه انتخاب کرد. دغدغههایی که معطوف به عدالت و آزادی و بهبود زندگی مردم بود و شمار زیادی از نخبگان را به خود جذب کرده بود. او، علاوه بر اینکه بهعنوان «جامعهشناس آکادمیک» بخوبی از عهده پژوهش و آموزش آکادمیک برآمده و بسیار موفق بود، بر اساس همان دغدغه روشنفکرانه، یک «جامعهشناس انتقادی» جدی بود. با وجود این، انتقاد او نسبت به شرایط، ساختارها و روابط حاکم بر جامعه ایران همه انتقاداتی سازنده بود.
دغدغه روشنفکرانه قانعیراد باعث شد در سالهای اخیر با مطرح شدن «جامعهشناسی حوزه عمومی» و «جامعهشناسی مردمدار»، او به این نوع جامعهشناسی علاقه ویژهای نشان دهد و آن را در دستور کار خود قرار دهد. او میکوشید دانش جامعهشناسی به دیدگاههایی تبدیل شود که در نظام فرهنگی و آحاد جامعه نوعی «بصیرت جامعهشناختی» ایجاد کند؛ چراکه به این نکته مهم بخوبی واقف بود که جامعهشناسی برای موفق بودن باید بتواند ارتباط خوبی با «حوزه عمومی» برقرار کند. از طریق رسانهها، پیرامون مهمترین مسائل جامعه، اظهارنظرهای دقیق، کارشناسانه و در عین حال قابل فهم برای عموم ارائه میکرد و حضور او در عرصه عمومی بسیار پر رنگ بود، با توجه به توضیحات بالا، فکر میکنم او توانسته بود ترکیب متعادلی از 4 نوع جامعهشناسی «آکادمیک»، «انتقادی»، «سیاستی» و «مردمدار» به نمایش بگذارد و از این نظر الگوی کمنظیری است. این مشی و روش او در قالب فعالیتهایی که در انجمن جامعهشناسی ایران داشت بخوبی دیده میشود.
دغدغه روشنفکرانهای دکتر قانعیراد دنباله روی از نوعی «علم متعهد» به جامعه را او ایجاد کرده بود و او این علم متعهد را از طریق نهادهای مربوط به اجتماع علمی دنبال میکرد. یکی از نکات مشترکی که جامعهشناسان متعهد ایران نسبت به آن اهتمام داشتند، تقویت اجتماع علمی و انجمن علمی مربوط به رشتهشان است؛ در این میان، قانعیراد باور داشت که یک رشته علمی و دانشگاهی نمیتواند در جامعه موفق و تأثیرگذار شود مگر اینکه یک «اجتماع علمی قوی» داشته باشد و به همین دلیل اهتمام ویژهای برای تقویت «انجمن جامعهشناسی ایران» بهعنوان یک سازمان علمی جامعهشناسان داشت. او دو دوره ریاست انجمن جامعهشناسی ایران را بر عهده داشت و دو دوره در هیأت مدیره انجمن حضور داشت و در این دوره هم بهعنوان بازرس و مسئول آموزشهای تخصصی انجمن جامعهشناسی ایران، همراه و یاور انجمن بود و وقت فراوانی برای تقویت این نهاد علمی مردم نهاد و این تشکل متعلق به جامعه مدنی میگذاشت.؛ چراکه بدرستی فکر میکرد جامعهشناسی بدون تقویت این انجمن علمی و صنفی خود نمیتواند نقش مؤثری در جامعه ایفا کند.
بیشک، جامعهشناسی و انجمن جامعهشناسی ایران چهره شاخص و سرمایه بزرگی را دست داده است؛ فردی که بویژه در سالهای اخیر به مرحله شکوفایی خود رسیده بود و ایدهها و ابتکاراتش میتواند برای تقویت انسجام ملی در راه تحقق جامعه عادلانهتر، آزادتر، اخلاقیتر و کارآمدتر تأثیرگذار باشد. هر چند که از دست دادن او ضایعه بسیار بزرگی برای اجتماع علمی و حوزه عمومی کشور است و به دشواری جبران میشود، اما قدرشناسی اجتماع علمی از او نشان آن است که سرمایه همراهان و همکاران و دانشجویانش بازتولید میشود و تداوم مییابد.
فقدان این مرد آزاده متخلق به اخلاق نیک علمی و این جامعهشناس انتقادی حوزه عمومی را به اجتماع علمی کشور و بویژه اصحاب علوم اجتماعی و جامعهشناسی تسلیت میگویم.
میراث ماندگار یک جامعهشناس
دکتر مصطفی معین
استاد دانشگاه تهران
خبرتلخ درگذشت دکتر قانعی راد شوک بزرگی برای جامعه علمی کشور بود. ایشان یکی از مفاخر علمی برجسته علوم اجتماعی کشور بودند که فقدانش میتواند در روند علمی کشور هم تأثیرگذار باشد. دکتر قانعی راد را از دیرباز که در وزارت علوم و فناوری بودم میشناختم. همان سالهایی که وزیر علوم دولت اصلاحات بودم تصمیم گرفتم طرح تحول ساختاری آموزشی ایران را تدوین کنم آن روزها دکتر قانعی راد بهعنوان یکی از پژوهشگران مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور نظرات ارزشمندی درباره تحول ساختار علمی و استقلال دانشگاهها مطرح کردند.
در همان روزها با شخصیت ایشان آشنایی بیشتری پیدا کردم. فردی پرتلاش، جدی و دارای تفکر خلاق و نوآوری بودند. منش، شخصیت و شجاعت روحی و استقلال رأی ایشان همیشه زبانزد همگان بود و برای من هم تحسین برانگیز بود. به خاطر دارم در همین روزهای آخر زندگیشان بههمراه جمعی از دوستان به عیادتشان رفتیم در همان شرایط سخت بیماری و حال ناخوشایندی که داشتند به نقد مسائل آموزش عالی کشور و مسائل و آسیبهای اجتماعی جامعه ایرانی پرداختند و دیدگاههای خودشان را مطرح کردند و تأکید داشتند که باید به شرایط اجتماعی ایران بیشتر توجه کرد. دکتر قانعی راد در مؤسسه علمی، فرهنگی و اجتماعی رحمان هم فعالیت داشتند، در تدوین گزارشهای تحقیقاتی از وضعیت اجتماعی ایران همکاری مؤثر و مفیدی داشتند.
میتوان ایشان را از نظر ثابت قدمی در فرآیند مطالعه و تحقیق و ترویج مسائل اجتماعی، علمی و فرهنگی بهعنوان یک نماد و الگوی مناسب برای نسل جوان دانشگاهی و فعالان مدنی کشور مطرح کرد. امیدوارم جامعه علمی کشور و خانواده ایشان تحمل فقدان این چهره علمی و خدمتگزار را داشته باشد. چهرههایی مثل دکتر قانعی راد برای این آب و خاک تکرار ناشدنی هستند. باید اشاره کنم زمانی که در دولت اصلاحات وزیر علوم بودم فقط ناظر فعالیتهای دکتر قانعی راد بهعنوان پژوهشگر برتر اجتماعی بودم اما بعد از استعفایم از وزارت علوم به دکتر قانعی راد نزدیک شدم و شاهد فعالیتهای گستره علمیاش
بودم. میدیدم بیوقفه برای کشورش کار میکند و دوست دارد شرایط اجتماعی ایران بهبود پیدا کند. اگر جایی برخورد افکار داشتیم همیشه منطق را سرلوحه کارش قرار میداد.
بدون منطق روی نظر خودش ایستادگی نمیکرد. دکتر قانعی راد تألیفات بسیاری درباره ساختار علمی کشور داشتند و انجمن علمی جامعه شناسی را فعال کردند. با این همه میتوان گفت ثابت قدمی که درباره مسائل اجتماعی ایران داشت، مهمترین و ارزشمندترین میراث ایشان برای ایران است.
کنشگر واقعی در عرصه علم
دکتر علی انتظاری
استاد جامعهشناسی دانشگاه علامهطباطبایی
دکتر سید محمدامین قانعیراد از دوستان من بود و در چند کار با هم همکاری داشتیم. بنابراین از نزدیک شاهد فعالیت چشمگیر او بخصوص در حوزه «جامعهشناسی علم و معرفت» بودم. از او آثار متعددی در این حوزه منتشر شده است و استاد راهنمای چندین پایانامه و رساله در زمینه «جامعهشناسی علم» بود و نقش برجستهای در دانشگاههای تهران و علامهطباطبایی داشت. همچنین، در «نقشه جامع علمی کشور» که من مسئول کارگروه جامعه و علم آن بودم با دکتر قانعیراد همکاری داشتیم و در این همکاری بسیار از حضورش بهره بردیم. او در انجمن جامعهشناسی نقش برجستهای در ترویج جامعهشناسی ایفا کرد که از هر جهت شایسته تقدیر است. در بحث «سیاست علمی» عملاً یک کنشگر واقعی بود و به تعبیری، یک فعال سیاسی جامعه علمی بود و تلاشهای زیادی هم در حوزه «علمی» و هم در حوزه «سیاسی» جامعهشناسی داشت. بر این باورم که دکتر قانعیراد در معرفی جامعهشناسی غربی، بسیار موفق عمل کرد و بخوبی توانست رویکردهای جامعهشناسی غربی را معرفی کند. واقعیت این است که خانواده جامعهشناسی ما امثال دکتر قانعیراد را کم دارد و فقدان او ضایعه بزرگی برای اهالی جامعهشناسی است.
منتقدی صریح
دکتر عبدالحسین خسروپناه
رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران
دکتر سیدمحمدامین قانعیراد در انجمن جامعهشناسی ایران و مجموعههای مختلف فکری-فرهنگی کشور تلاشهای بسیاری برای ارتقای علم جامعهشناسی و علوم میانرشتهای انجام داد. یکبار در جلسهای در «مرکز سیاستگذاری علمی کشور» با او گفتوگویی داشتم و آنجا با دغدغههای این استاد برجسته آشنا شدم؛ از جمله دغدغه او، رابطه علم و جامعه بود، دغدغهای که در اکثر ساختارهای کشور وجود ندارد و علم فقط برای علم یا برای گرفتن ارتقا دنبال میشود. اما اینکه علم چه گرهگشایی برای جامعه داشته باشد، معمولاً نزد نخبگان مغفول میماند.
مرحوم قانعیراد این دغدغه را داشت و معتقد بود که علم و توسعه در ایران باید به دقت بررسی و آسیبشناسی شود و این امتیاز اندیشه او بود.البته این به معنی موافقت من با راهکارهای این استاد فرزانه نیست و نسبت بهنظرات او انتقادات بسیار دارم. اما اصل این دغدغه به اعتقاد من مبارک بود ولو اینکه راهکاری متعارض و مخالف با دیدگاه ما باشد و بر این باورم که علم اتفاقاً در همین تعارضها رشد مییابد.
از آنجایی که دکتر قانعیراد از «منتقدان علم دینی» بود و به علومانسانی اسلامی باور نداشت در حالی که من معتقد به علوم انسانی اسلامی هستم و علاقه داشتم که نگاه منتقدان را داشته باشم، بنابراین در دو جلسه از وی دعوت کردم که نقدهای خود را در جمع فرهیختگان مطرح کند؛ یکبار در جمع استادان بسیجی کشور همایشی در باب علوم انسانی اسلامی در قم برگزار شد و من پیشنهاد کردم که دکتر قانعیراد بهعنوان منتقد علومانسانی اسلامی با یکی از استادان موافق علوم انسانی اسلامی مناظره کنند که ایشان هم بسیار قوی در آن جلسه حاضر شدند و مباحث قابل تأملی را ارائه کردند.یکبار دیگر هم دکتر قانعیراد را در مؤسسه حکمت و فلسفه ایران دعوت کردم تا نقدهای خود را در باب علم دینی مطرح کنند و چیزی که برای من جالب و البته خوشایند بود این بود که ایشان در آن جلسه، کتاب من با عنوان «علامه طباطبایی؛ فیلسوف علومانسانی اسلامی» را به نقد کشید؛ البته چون بنای مناظره و جواب نبود پاسخی به نظرات ایشان ندادم، اما از رویکرد او استقبال کردم.دکتر قانعیراد «گفتوگو» را با کمال میل میپذیرفت و نقدهای خود را با صراحت و به شکلی علمی مطرح میکرد و این برای من ارزشمند است و او به هیچ وجه بهدنبال تخریب دیدگاه مخالف خود نبود و معتقدم مرحوم قانعیراد در خصوص علم دینی دغدغه علمی داشت نه دغدغه سیاسی.در ارتباطات مختصری که با او داشتم دریافتم که از دو ویژگی بارز برخوردار بود؛ یکی دغدغه پیوند علم با توسعه ایران و آسیبشناسی علم از این منظر و دیگری نقدهای علمی که از منظر خود به علومانسانی اسلامی داشت.
نمونه تعهد روشنفکرانه
دکتر احمد بخارایی
استادیار دانشگاه و جامعه شناس
زنده یاد دکتر قانعیراد را حدود پنج سال قبل در انجمن جامعه شناسی ایران، ملاقات و از ایشان دعوت کردم، در یک جلسه با دانشجویان دکترای جامعهشناسی دانشگاه پیام نور نشستی داشته باشند و از مسائل اجتماعی بگویند. ایشان هم در پاسخ، قول دادند در زمان مناسب دعوت من را میپذیرند اما از من سؤال کردند، چرا با انجمن جامعهشناسی همکاری نمیکنم و من به ایشان پاسخ دادم به دو دلیل؛ نخست اینکه انجمن بهنظر من خیلی فعال و اثرگذار نیست و دوم اینکه بهخاطر سایه دانشگاه تهران و برخی از صاحب نظران، احساس میشود، اندکی فضای انجمن گزینشی است. البته، ایشان در پاسخ به من اطمینان دادند که این موضوع صحت ندارد و بههمین خاطر، ما وظیفه داریم با فعالیت در انجمن آن را فعالترکنیم.
در آن زمان، کلام و رفتار ایشان به دلم نشست و احساس کردم دکتر قانعی راد با بسیاری از همکارانم، تفاوت قابل ملاحظهای دارد. حتی پس از مدت کوتاهی، ایشان در یک جلسهای من را غافلگیر و مسئولیت کار گروهی در حوزه مسائل و آسیبهای اجتماعی در انجمن را به من واگذار کردند. این روند ادامه داشت تا امروز که گروه مسائل اجتماعی در انجمن جامعهشناسی ایران یکی از فعالترین گروهها است. البته، قصدم از ذکر این موضوع، این بود که تأکید کنم زندهیاد دکتر قانعیراد، با همه بدون استثنا این گونه رفتار میکرد و در روش و منش با همکاران خود تمایز قابل ملاحظهای داشت.
تلفیق دو رویکرد اصلی در جامعه شناسی در پیوند با مسائل اجتماعی یکی از موضوعات دیگری است که ایشان همواره به آن توجه داشت، تا جایی که حتی نظریه و کنش را در دوسال آخری که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد با هم، آمیختهبود و به عبارتی، اهل محافظهکاری و نان به نرخ روز خوردن نبود. ویژگیای که در میان دانشگاهیان کشور، بسیار کمیاب است. حتی منش ایشان هم منحصر به فرد بود و رفتار کلامی و غیرکلامی اثرگذاری با مخاطب داشت، چراکه درونش پاک و بیآلایش بود.
البته در اینجا لازم است به دو موضع مهمِ ایشان نیز اشاره کنم؛ نخست اینکه دکتر قانعیراد، دغدغه اصلاح جامعه را داشت و میدانست که برای هدایت و پیمودن این مسیر به رهبری روشنفکران اجتماعی نیاز داریم. بر این اساس، عنوان کرد: «به نظر من پارادایم روشنفکر اجتماعی میتواند بر مبنای دانش جامعهشناسی شکل بگیرد. روشنفکر اجتماعی، دغدغه سیاست و اخلاق دارد؛ ولی ارتقای فرآیندهای سیاست و تصمیمگیریهای جمعی و بهبود اخلاق و رفتارهای فردی را به میانجی ساختن یک جامعه سالم و توسعهیافته و انسانی و دموکراتیک تعریف میکند. روشنفکر اجتماعی، نه دولت را بهعنوان تنها مبنای عمل و تغییر در نظر میگیرد و نه افراد را مخاطب انحصاری خود قرار میدهد، بلکه تأثیرات ساختارها، نهادها و سازمانهای اجتماعی بر عملکرد دولتها و همچنین بر باورها، عواطف و خواستهای تکتک افراد را در کانون توجه خود قرار میدهد؛ تأثیراتی که لزوماً آگاهانه نیستند و بر ناخودآگاه افراد تأثیر میگذارد.» هزار نکته باریکتر از مو در این کلام ایشان نهفتهاست. از سوی دیگر ایشان جامعه را ملتهب میدید و عنوان میداشت: «ما با نوعی زوال اخلاقی رو به رو هستیم. هنجارهای اخلاق گم شدهاند و جامعه نمیداند چه کاری باید انجام دهد. جامعه دچار وضعیتی شده است که مرز تشخیص خوب و بد خیلی مشخص نیست.
فراتر از وضعیت تردید اخلاقی، بهطور مشخص مردم دارند به سمت بدیها پیش میروند. یعنی هر جایی که بتوانند به نفع خود و به ضرر دیگری عمل میکنند انصاف بهعنوان قاعده طلایی اخلاق فراموش شده است. وقتی انصاف نداشته باشیم نسبت به دیگران خشونت میورزیم و این نوعی زوال اخلاقی است. بیاخلاقی به معنای گسترش طرد دیگری است. ما بیش از پیش دیگران را طرد میکنیم و بیش از پیش به آنها به مثابه ابزار نگاه میکنیم و سعی میکنیم آنها را در جهت منافع خود به کار بگیریم. بیش از پیش، نسبت به منزلت،شأن و کرامت دیگران بیتفاوت میشویم، بیش از پیش میکوشیم به قیمت تعرض نسبت به دیگری، در زمینه کسب ثروت و قدرت، موقعیت برتری را برای خود ایجاد کنیم.»
به عبارتی، تمام مواضع و تحلیلهای دکتر قانعیراد مبتنی بر دانش و تعهد روشنفکرانه بود. صد حیف که شمع وجودش خیلی زود خاموش شد.
روشنفکر حوزه عمومی
دکتر سیدجواد میری
دانشیار جامعه شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
اگر بخواهیم نگاهی کلی به آثار دکتر سیدمحمدامین قانعیراد داشته باشیم، به یک نکته کلیدی بر میخوریم و آن این است که جامعه ایران در کلیت خود چه در بستر تاریخی در سیر تحولات و تطوراتش و چه در وضعیت معاصرش و نسبتش با جامعه جهانی یکی از دغدغههای دکتر قانعیراد بود. او به این باور داشت که ما یک کلیتی به نام «جامعه ایران» را باید هم در سیر تحولات تاریخی و هم در بستر معاصرش بشناسیم. او جامعهشناسی نبود که دغدغه تئوریپردازی و مفهومپردازی صرف داشته باشد.
تیپ یا نوع جامعهشناسی دکتر قانعیراد، در ذیل مفهوم «جامعهشناسی مردممدار» قرار میگیرد و بهعنوان روشنفکر حوزه عمومی شناخته میشود. بهگونهای او دغدغه حوزه عمومی را داشت و آن را یکی از مصادیق مهم علم جامعهشناسی میدانست و مانند بسیاری از جامعهشناسان بزرگ معتقد بود، موضوع جامعهشناسی، جامعه مدنی است. قانعیراد، ارتقای جامعه مدنی و رفع موانع توسعه آن را منوط به مشارکت نخبگان میدانست و قائل به سه تیپ نخبگان عمومی در جامعه بود؛ روحانیون و حوزویان، دانشگاهیان و هم روشنفکران عرصه عمومی. به زعم او، این سه تیپ باید با هم به یک همزبانی برسند تا نتیجه این داد و ستد کمک به رشد و توسعه جامعه مدنی باشد. برای اینکه ایدهها در این سرزمین به وضعیت مطلوب برسند و از حالت یک ساختار ذهنی به بافتاری عینی در بیایند باید نهادسازی صورت گیرد و دکتر قانعیراد، انجمن جامعهشناسی را بهعنوان پایگاهی برای این دانش قرار داد و از رهگذر آن و با سعهصدر به شکوفایی آن کمک کرد.
منصف در اخلاق و عمل
دکتر غلامرضا جمشیدیها
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
نقشی که دکتر محمدامین قانعیراد در اعتلای انجمن جامعهشناسی ایران داشت بر هیچ کسی پوشیده نیست، اما آنچه او را در فضای آکادمیک ممتاز میکند «انصاف در اخلاق و رفتار» است. ما در دوران دانشجویی، همدانشگاهی بودیم ولی بعد از انقلاب، چون مکان کاری متفاوتی داشتیم، دورادور کارهای علمی او را دنبال میکردم. در میان قضاوتهایی که در خصوص گروه دانش اسلامی مسلمین داشت همواره «انصاف» و «میانهروی» را لحاظ میکرد و این نکته بسیار قابل تأملی در مورد شخصیت و منش علمی او است. معمولاً وقتی افراد به یک جریان فکری منتسب میشوند، جانبداری یکطرفه دارند ولی قانعیراد هیچگاه چنین نبود. از این رو به اعتقاد من، میراث مرحوم قانعیراد برای خانواده جامعهشناسی ایران، خدماتی است که در انجمن جامعهشناسی ایران داشت و در مرتبه بعد نوع نگرش و رویکرد منصفانهای است که نسبت به نگاههای مخالف داشت. در این فضا، میراث وی برای جریان فکری همدل با او، اقتدا به روش او است؛ 1. به رسمیت شناختن جریانهای مختلف فکری و به دیدگاههای مخالف امکان اظهارنظر دادن. 2. صرفاً به مباحث غربی نپرداختن و توجه به موضوعات اجتماعی روز با نگاهی بومی.
کاوشگر کنجکاو جامعه ایرانی
دکتر غلامرضا ظریفیان
استاد دانشگاه تهران
مرحوم دکتر قانعیراد از معدود جامعهشناسانی بود که کاملاً با جامعهشناسی ایران آشنایی و نسبت به آن احاطه داشت و مسأله اساسی او «جامعه ایرانی» بود. از این رو، تمام هم و غم خود را معطوف و مصروف به شناخت مسائل جامعه میکرد. وی از جمله متفکرانی بود که «جامعهشناسی معطوف به دانش» را در ایران تقویت کرد، بویژه در زمان مسؤلیتش در انجمن علمی جامعهشناسی ایران، ساختارهای «جامعهشناسی معطوف به دانش» را رشد داد. بهواقع، دوران مدیریت او یکی از پربارترین و طلاییترین دوران انجمنجامعهشناسی ایران است که موفق به تأسیس ساختارهای مهمی هم در عرصه جامعهشناسی و هم در علوم بینرشتهای شد.
6 ویژگی مهم در مورد دکتر قانعیراد بین اهالی نظر مورد وفاق است؛
نخست آنکه، بشدت اهل علم و دانستن بود و هر روز دانش خود را تقویت کرده و گسترش میداد، از این جهت، هر روز با مباحث جدید از سوی او مواجه میشدیم.
دوم اینکه، متفکر عمیقی بود و سعی میکرد به کنه مسألهها رجوع کند و درک عمیقی از آنها بهدست آورد.
سوم اینکه، علوم را در درون خود حبس نمیکرد و از جمله صاحبنظرانی بود که یافتههای خود را به رایگان و بدون هیچ چشمداشتی در اختیار دانشجویان، صاحبنظران و کنشگران اجتماعی و سیاسی قرار میداد. مرحوم قانعیراد اهل بخشش علمی بود و به تعبیر دینی، زکات علمش را بخوبی
میپرداخت.
نکته چهارم، در عرصه کنکاش و پردازش علمی و ارائه نظرات خود، اهل محافظهکاری نبود و بسیار «صریح» و «متعهدانه» نقطهنظرات خود را ابراز میکرد تا بتواند در مسألهها راهگشایی کند.
نکته پنجم، اندیشمندی نبود که تنها بر یافتههای خود بسنده کند، اهل «مشارکت علمی» بود و اساساً دانش را در «گفتوگو» و «بهرهگیری از «میدان بینالاذهانی» جستوجو میکرد و در مجموعه فعالیتهای او دامنه وسیعی از گفتوگو به چشم
میخورد.
نکته ششم، مرحوم قانعیراد در کار علمی خود بسیار منظم و جدی بود. به همین دلیل توانست توفیقات علمی بسیاری کسب کند و دانشجویان خوبی را پرورش دهد. در عین جدیت، صمیمیت و محبت در بیان، زبان و رفتارش موج میزد. او به مخاطبان و دانشجویانش بسیار احترام میگذاشت.
رفتن او برای بسیاری از کسانی که توانایی علمی او را میشناختند، ضایعه بس بزرگ و شوکآوری است؛ چرا که درست در زمانی از دنیا رفت که به دانش، تعهد، صراحت و نوع مدیریتش نیازمند بودیم. جای او در فضای علمی- فکری ما خالی خواهد ماند.
هوادار پرشور استقلال دانشگاه
محمد فاضلی
حدود17 سال است که دکتر قانعی راد، استاد برجسته جامعه شناسی را از نزدیک میشناسم و در طول این سالها نیز در چند کار پژوهشی با ایشان همکاری نزدیک داشتم. بر همین اساس، لازم میدانم به چند نکته قابل توجه در خصوص شخصیت ایشان اشاره کنم. نخست، نگرانی و ایران دوستی دکتر قانعی راد است. ایشان همیشه نسبت به مشکلات مردم احساس مسئولیت میکردند و دلسوزانه نگران آینده کشور بودند. مسأله دومی که در رفتار ایشان، اغلب بارز و مشهود بود، باورِ دکتر قانعی راد، به ضرورت و استقلال دانشگاه در دوران حرفهای کاری است. به طوری که، ایشان همیشه در سخنان خود روی این مسأله تأکید داشت و از آن دفاع میکرد.
«ضرورت تقویت اجتماع علمی»، موضوع دیگری است که دکتر قانعی راد همیشه به آن توجه داشت. ایشان علاوه بر پرداختن به این موضوع، در نظریههایش در بیشتر سخنرانی خود نیز به آن تأکید میکرد. بهطوری که بارها اعلام کرده بود، پیشرفت علمی در صورتی محقق میشود که اجتماع علمی و ارتباط میان دانشمندان تقویت شود.
البته ناگفته نماند دکتر قانعی راد، ریاست دو دوره از انجمن جامعه شناسی را نیز در کارنامه کاری خود دارد. دورانی که به گفته کارشناسان، درخشانترین دورانِ انجمن جامعه شناسی محسوب میشود، این انجمن حتی در دوران ریاست ایشان، از سوی وزارت علوم بهعنوان عنوان برترین انجمن علمی کشور انتخاب شد. بنابراین، موفقیت کنونی این انجمن را باید مدیون سالها تلاش و زحمت بیدریغ دکتر قانعی راد بدانیم.
«مشارکت فعال در حوزه عمومی»، یکی از دیگرمسائلی است که همیشه مورد توجه آقای دکتر قانعی راد بود. ایشان، علاوه بر اینکه فعالانه درحوزه عمومی مشارکت میکرد، عنوان کانال تلگرامی خود را نیز به این موضوع اختصاص داده بود و به طور کلی، ایشان اهتمام جدی در زمینه حل معضلات و مشکلات اجتماعی در کشور داشت. مجله تخصصی «انجمن جامعه شناسی» نیز یکی دیگر از موضوعاتی است که دکتر قانعی راد، در این زمینه تلاشهای فراوانی را انجام داد. به طوری که کوششهای ایشان باعث شد تا این مجله از سوی وزارت علوم، بهعنوان مجله برتر علمی کشور انتخاب شود.
یکی دیگر از نکات مهم شخصیتی ایشان، توانایی برقراری ارتباط با نسلهای مختلف اجتماعی بود. به طوری که، دکتر قانعی راد، در طول مدت کاری خود توانست ارتباط ویژهای با نسلهای جدید و قدیم حوزه جامعه شناسی برقرار کند. بنابراین، علاوه بر اینکه، توجه زیادی به تجلیل و تکریم بزرگان جامعه شناسی ایران داشت؛ ارتباط نزدیکی هم با فعالان اجتماعی نسل جدید برقرار کرده بود. ایشان همیشه تأکید میکرد، استفاده از ظرفیت جوانان برای کارهای پژوهشی ضروری است. به طور مثال، حتی من هم بهعنوان فردی که 20 سال از ایشان کوچکتر هستم، از طریق پیشنهاد کاری خود دکترقانعی راد، با ایشان آشنا شدم. به هرحال این استاد بزرگ جامعه شناسی چنان جایگاهی درفضای علمی کشور دارد که حتی بازتاب گسترده فوت ایشان در جامعه نیز قدرت ارتباطی ایشان میان نسل جدید و قدیم را اثبات میکند.
دانش بدون سیاستزدگی
عباس کاظمی
جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران
نخستین بار نام استاد فقید محمد امین قانعی راد را در سال 1377 شنیدم. من آن زمان دانشجوی دوره دکتری بودم و در جشنواره خوارزمی با ایشان آشنا شدم. او را جامعهشناس و پژوهشگری خلّاق دیدم که خیلی خوب مسائل را فهم میکرد و به شکلی بسیار جدی پیگیر مسائل اجتماعی ایران بود. سالها بعد با عضویتم در هیأت علمی دانشگاه تهران، با ایشان همکار شدم. از نزدیک شاهد تلاشها و فعالیتهای علمی و پژوهشی او بودم. عمده تمرکزش بر حوزه جامعهشناسی علم بود که البته در ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. او در فضای دانشگاه بیش از هر چیز به تحرک علمی و اهتمام بیشتر دانشجوها به فعالیتهای پژوهشی تأکید داشت و از این رو، در تحرک و رونق علمی فضای دانشگاه نقش مهمی ایفا میکرد.
از طرفی با پذیرش ریاست انجمن علمی جامعهشناسی ایران، در گسترش ملی این مجمع علمی و افزایش ارتباطات این تشکیلات علمی ایرانی با محافل جهانی بسیار کوشش کرد و با مجموعه فعالیتهایش انجمن جامعهشناسی را اعتبار و اعتلای دیگری بخشید. حتی از نیمه تا پایان دهه هشتاد باوجود فشار دولت وقت، فعالیتشان را دنبال کردند و به برگزاری نشستها و همایشهای علمی پرداختند، هرچند دولت نهم نسبت به فعالیتهای انجمن جامعهشناسی نگاهی توأم با سوء ظن داشت و آن را برنمی تافت. او در طرح و مباحث جامعهشناسی از بازگویی مسائل کلی و انتزاعی پرهیز میکرد و سعی میکرد با استفاده از ابزار دانش اجتماعی به طرح راهکار و پیشنهادهایی برای حل و فصل مسائل اجتماعی ارائه کند. علاوه بر وجه علمی و همچنین تلاشهایش در فعالیتهای تشکیلاتی وجهی دیگر از شخصیت و فعالیتهای ایشان بهعنوان استاد دانشگاه و روشنفکر ورود به عرصه عمومی و گفتوگو با رسانههای مختلف برای طرح و تبیین دیدگاههایش بود و مجموعه این فعالیتها تا واپسین هفتهها و روزهای حیاتش ادامه داشت.
استاد محمد امین قانعیراد، شخصیتی مقتدر داشت و این اقتدار و صلابت از گستره وسیع علمیاش ناشی میشد و با اطمینان و اعتماد به نفس رأی و نظر میداد و درباره مسائلی که تردید داشت، سخن نمیگفت. او نسبت به پدیدهها و آرا در حوزه جامعهشناسی بسیار حساس بود و چندان میانه خوبی با جریانهای جدید جامعهشناسی نداشت. دیگر ویژگی خوب این استاد فقید، احترام گذاشتن به همه اقشار و عقاید بود و با روی باز با دیگران بویژه جوانها روبهرو میشد و آنها را راهنمایی میکرد من کمتر کسی را دیدم این روحیه را داشته باشد که همه افراد را جدی بگیرد؛ او اصلاً اهل مرید پروری و مسائلی از این دست نبود. مبنای عمل و تعامل و رفتارش با دیگران بر اساس مؤلفههای علمی و فرهنگی فرد بود و در ارتباطهایش مسائل سیاسی را دخالت نمیداد.
جامعهشناس صلحطلب
علی مرشدزاده
استاد علوم سیاسی
همکاری دو جانبه انجمن علوم سیاسی و جامعه شناسی ایران (که شادروان قانعی راد رئیس آن بود) باعث آشنایی من با ایشان شد و همین موضوع ارتباطاتی را بین ما فراهم آورد. این ارتباط کم کم از طریق تأسیس انجمن مطالعات صلح بیشتر شد و ما از طریق جلسات هیأت مدیره با هم دیدار و گفتوگوهایی داشتیم. اگر اشتباه نکنم ماجرا به دوسال و نیم پیش برمیگردد؛ یعنی حوالی آغاز بیماری ایشان.
آقای قانعی راد به لحاظ اخلاقی بسیار شریف بود و شجاعتی در بیان دیدگاههای خود داشت که آن را در کمتر کسی میتوان سراغ گرفت، یعنی در عین اینکه شرافتی ذاتی داشت اما در بیان نظرات و انتقادات خود چه در کرسی علمی و چه در زندگی شخصی کاملاً آزاده رفتار میکرد و البته همیشه درشأن و حد یک استاد و فرهیخته.
بسیار سلیم النفس بود و یکی از ویژگیهای بارزی که همه از او سراغ داشتند دلسوزی برای جامعه و مردمی بود که در میانشان زندگی میکرد. همیشه دغدغه و مسأله جامعه را داشت آن هم نه صرفاً تک بعدی و با نگاهی علمی و دانشگاهی، بلکه خود را بخشی از مردم میدانست و مرتب با آنها در ارتباط بود. همیشه به ناملایمات اجتماعی واکنش نشان میداد و نقطهنظراتش را از طریق مطبوعات انعکاس میداد و به همین دلیل هم طی سالیان گذشته با روزنامهنگاران رابطه بسیار خوبی داشت و آنها نیز قدر این استاد بایسته را میدانستند. یک وجه دیگر ایشان وجه علمی و آکادمیکشان بود و در این زمینه باید گفت جناب قانعی راد دایره وسیعی در امر دانایی داشتند تا جایی که بسیاری اوقات از شدت دانایی ایشان بسیاری از ما متعجب میشدیم ؛ وقتی تحلیلها و نقطه نظراتشان را در موضوعات مختلف میشنیدیم. همانطور که گفته شد این استاد برجسته جامعه شناسی فقط یک چهره دانشگاهی نبود، بلکه فردی بود صاحب نظر و اندیشه که درباره مسائل مختلف دیدگاهها و زاویههای خاص خود را داشت. دلیلش هم به نظر من این بود که با جامعه ارتباطی گسترده برقرار کرده بود و خود را فقط به درس و دانشگاه و مطالعات تخصصی معطوف نکرده بود، بلکه نگاه او به جامعه بود و پیوندی قوی با جامعه و مشکلاتش داشت. او در پی و آرزومند جامعهای عدالت محور و صلحمدار بود و جامعهای را بهعنوان جامعه آرمانی خود ترسیم کرده بود که روابط درست انسانی در آن حرف اول را میزند و عدالت اجتماعی از مهمترین خصایص آن است؛ جامعهای مبتنی بر صلح که در آن تنش، درگیری و جنگ وجود نداشته باشد و انسانها به دور از هر گونه رفتار خشمآمیز با یکدیگر زیست داشته باشند. جای ایشان همیشه خالی خواهد ماند و امیدوارم میراث ایشان مورد مطالعه و واکاوی قرار بگیرد.
درخت پر ثمر جامعه شناسی ایران
دکتر حسن محدثی گیلوایی
استاد جامعهشناسی
چگونه میتوانستم تصور کنم که روزی در غم از دست دادن او و به یاد او خواهم نوشت! قانعیراد در ذهن و قلب من زندهتر از آن بود که به مرگش بیندیشم. چه کسی میداند اول نوبت کیست؟ نوبت او پیش افتاده بود و من خبر نداشتم. افسوس که شخصیتی والا را از دست دادهایم. او جامع صفات نیکوی متعددی شده بود. بیماری مهلک او همچون صاعقهای بر کمرِ درختی پربار و پرثمر، در اوج ثمردهی فرود آمد و چگونه میتوان بر افول چنین زندگی تأسف نخورد و لب به دهان نگزید!
خوشحالم از اینکه قدر او را خیلی پیشتر دانستهام و او را بدرستی شناخته بودم و هر بار صمیمانه به او یادآوری کردهام که نزد من چه جایگاهی دارد. سال پیش در کانال تلگرامیام درباره او نوشتم و از حضور و عملکردش قدردانی کردم. اگر غیر از این بود، بسیار بیشتر تأسف میخوردم و بسیار بیشتر غمگین میشدم. قدر او را شناخته بودم، همچنانکه اکنون قدر بزرگانی چون سیدحسین سراجزاده، نعمتالله فاضلی، محمد فاضلی، عباس کاظمی، یوسف اباذری، حمیدرضا جلاییپور، محمدرضا طالبان، مقصود فراستخواه و امثال این بزرگواران را در جامعهشناسی ایران میشناسم و قدردان و مفتخر به حضورشان هستم. ما با هم همیشه ضمن احترام متقابل گفتوگویی انتقادی داشتهایم. بویژه بارها از او مشورت گرفتهام.
مرگ حق است و همه ما به نوبت میرویم. اما افسوس من، همه از این است که او درست در وقت ثمردهی رفت. او پشتیبانی بزرگ برای جامعهشناسی ایران بود. مدیری خردمند و کاردان و پخته و دانا و مدبر بود. افسوس میخورم که دولتمردان ما از او بهره نگرفتند. وقتی که دولت
در گیر و دار انتخاب وزیر علوم بود، پیشنهاد کردم که او را وزیر کنید. اما قانعیراد قامتی بلند و شخصیتی رشید داشت. لاجرم، برای بهرهگیری از او به نگرشی والا و رفیع نیازمندیم. افسوس که جامعه ما از بلندقامتانی چون قانعیراد محروم مانده است. قانعیراد اگرچه مرد شجاع و پایداری بود اما در سخن گفتن دقت و احتیاطی داشت که لازمه کار «دانشمندی» و «اصلاحگری» او بود. او تحفظ در کلام را با نقد خود همراه میکرد. قانعیراد سالها بر خویش کار کرده بود؛ از منیت عاری بود. در زمانی که مدیر انجمن جامعهشناسی بود، متواضعانه و خردمندانه عمل کرد و جامعهشناسی ایران را بیش از پیش رفعت بخشید. هر جا که حضور مییافت مایه سربلندی بود.
در میان انبوه اُختاپوسهای دانشگاهی که ساختار دانشگاهی بیماری را شکل دادهاند و به جای نقد اجتماعی و سیاسی و تلاش برای اصلاح امور جامعه، با سرسپردگی مزورانه همهجا حاضرند و نظام دانشگاهی ایران را بیمار ساختهاند و سدی در برابر استادان شجاع و از خودگذشته شدهاند و جز به منافع و ساخت و پاخت بیشتر در سازمانهای علمی به چیز دیگری نمیاندیشند، قانعیراد مایه دلگرمی بود. در میان این گروه کثیر که در حال خیانت به نظام دانشگاهی و کشورند، قانعیراد نهنگی صفشکن بود. آنانی که با ساختارهای دانشگاهی در رشتههای مختلف علومانسانی و علومطبیعی و انسانیات در کشور ما آشنا هستند، میدانند از چه سخن میگویم و درمییابند که در باب قانعیراد مبالغه نمیکنم.
او مردی شجاع و صادق و بسیار دلسوز بود. کوششهای همکارانش را میدید و همهجا از آنان دفاع میکرد، اما در حضورشان از نقد و اصلاح آنان دریغ نمینمود. در نظام بیمار دانشگاهی، انبوهی استاد داریم که بدون هرگونه تحرک و پویایی، بیش از پنج یا شش دهه و چه بسا بیشتر، تمام منافذ تحول در خردهنظامهای دانشگاهی را سد کردهاند و جز به بستن قراردادهای بیشتر و اِشغال کرسیهای دانشگاهی بیشتر به چیز دیگری نمیاندیشند و کسانی شبیه خود را تکثیر میکنند. اما امثال قانعیراد، نعمتالله فاضلی، یوسف اباذری، مقصود فراستخواه، محمدرضا طالبان، عباس کاظمی، محمد فاضلی و برخی دیگر از همکاران ارجمند ما نمونههای اعلای دانشگاهیان دلسوز و باهمت و شجاع و دانشمند هستند که برای اعتلای هر چه بیشتر جامعهشناسی ایران عمرشان را سپری میکنند. «اُختاپوسهای دانشگاهی» اینگونه استادان شریف را با بیاعتنایی تعمدی نادیده میگیرند و اگر بتوانند به هر نحوی آنان را از نظام دانشگاهی حذف میکنند. بسیاری از آنان کوششهای امثال قانعیراد را در فضای عمومی به سُخره گرفتند و قانعیراد را آزردند. کتاب «زوال پدرسالاری» او را کاری عامهپسند و روزنامهنگارانه خواندند! قانعیراد اما مردانه ایستاد و با صدای بلند گفت که من نمیخواهم در آکادمی زندانی بشوم؛ از این پس فقط برای مردم مینویسم و برای مردم سخن میگویم.
او برای سخنرانی شماره حسابش را پیشاپیش ارائه نمیکرد. برای کمک به دانشجویان دریغ نمیکرد. ضمن بهرهگیری از تازیانه طنزآمیز و کنایهآمیز زبانش، دستشان را میگرفت و همراهیشان میکرد. دنبال ردیف کردن انبوهی پایاننامه برای کسب درآمد بیشتر نبود.
در آخرین دیداری که با هم داشتیم، از دانشجوی دکترایی سخن میگفت که در خانه، او را به حضور پذیرفته بود و او تحت انتقادهای بحق استاد گریسته بود. قانعیراد با ناراحتی داستان این دانشجو را بازمیگفت و دانستم که در پس این قامت رشید و زبان و بیان محکم و پرهیبت، قلبی بسیار مهربان جای گرفته است.
به مرحلهای از دانش و جامعیت رسیده بود که گفتارش را شنیدنی میساخت. در نقد استاد داریوش شایگان از عدم خلاقیت و ابتکار او میگفت و در نقد جامعه پزشکی، در طی جلسهای چند ساعته با حضور پزشکان در انجمن جامعهشناسی، تیغ تیز نقدش را در برابر مواضع اِنکاری و اقتدارگرایانه آنان گرفت. بارها، جامعه پزشکی ایران را نقد کرد و از جداافتادگی آسیبزای دانشکدههای پزشکی از دیگر رشتههای دانشگاهی سخن گفت. بارها نظام دانشگاهی و نظام آموزش و پرورش و فرآیندهای آموزشی را نقد کرد و هر بار استادانه و با تأمل و تفکر سخن میگفت. دانشمندی خلاق و متفکر و صاحبنظر بود. در اثر سالها مطالعه مستمر، هاضمهای قوی یافته بود و در خلق ایدهها و مفاهیم جدید برای توضیح پدیدههای اجتماعی توانا شده بود. اینها همه بر شدت تأسف ما برای از دست دادن او میافزاید.
او از استادان خود بسیار پیشتر رفته بود. لذا کسانی که زیست دانشگاهی دارند میدانند که امثال قانعیراد در جامعه دانشگاهی ما چقدر نادرند. او مردی وطندوست و بسیار دلسوز کشور و مردم بود و تا آخرین لحظه، از دردهای جامعه میگفت. جامعهشناسی را برای جامعه میخواست. از علم و کار علمی برای خویش کیسه ندوخته بود. اگر سیاستها و سیاستگذاریها و عملکردها را نقد میکرد، برای بهبود و اصلاح بود. افسوس که در کشور ما ناقدان قدر نمیبینند و زهی سعادت که بسیاری از دانشگاهیان و دانشجویان فرهیخته قدر او را دانستند و یاد او را گرامی داشتند.
دانسته بود که بهزودی سفر خواهد کرد. لاجرم، بار سفر بسته بود. بهرغم دردمندی بسیارِ ناشی از بیماری، تا آخرین لحظات استوار و پایدار بود و در برابر بیماری سر خم نکرد. عزتمندی از مهمترین نشانههای او بود و هرگز نگذاشت بیماری مهلک، عزتش را خدشهدار کند.
بهرغم اینکه عزیز و پرثمر زیست، بسیار کمالگرا بود و از اینکه وقتش در حال تمام شدن است، تحسر داشت. به «بهرهمندی از وقت» سفارشمان کرد و گفت که امیدی به بهبودی ندارد. افسوس که ندانستم او بار سفر را پیشاپیش بسته است. او زندگی و عاقبتی نیکو داشت و من امیدوارم این عاقبت نیکو نصیب همه ما شود. خوش به حال قانعیراد که مکانتی رفیع در جامعه دانشگاهی ایران یافت و زندگی پرثمری داشت.
دریغم همه از این است که این درخت پرثمر میتوانست سالهایی طولانی به بار بنشیند و با قامت بلند خود بیش از پیش راهنما و الگوی دانشگاهیان و دانشجویان کشور باشد و کوتاه قامتی بسیاری را برملا کند. امیدوارم همکاران و دانشجویان، مثل او بزرگ شوند و همچون قانعیراد حضورشان و وجودشان افتخارآمیز باشد و جامعه علمی کشور امثال او را الگوی خود قرار دهد و امیدوارم جامعهشناسی ایران بیش از پیش هدف قانعیراد را که همانا خدمت علم به جامعه بود، محقق سازد.