این روزها صدا وسیما ملی یادآور سالهای دهه 60 و 70 است. سالهای جرم بودن نگهداری و حمل ویدیو! سال لج بازی تلویزیون با بینندگان و قطع وقت و بی وقت فوتبال پخش مستقیم و یا عدم پخش به بهانههاي مختلف!
رامين فرهادي
گروه فرهنگي: دنياي امروز را دنياي ارتباطات، عصر رسانهها، دهكده جهاني، زمانه اينترنت، و دوره زماني «صدمثانيهها» لقب دادهاند. پيرمردان و پيرزنان روستايي اين جهان هم حالا از اينترنت و ماهواره و مسابقه فرمول يك اتومبيلراني با هم سخن مي گويند. در چنين زمانه و هنگامهاي، تنها رسانه تصويري و صوتي رسمي كشور ما در كجا سير مي كند؟ مقاله زير به اين موضوع، نگاهي اجمالي افكنده است:
صدا و سیما در چند سال اخیر و به جرات شاید بتوان گفت در تمام مدت عمر خود به ندرت و انگشت شمار برنامه هایی داشته که طیف عظیمی بیننده را به خود معطوف کند و ذایقه مخاطبینش را برآورده سازد. از جمله چند سریال تلویزیونی ماندگار که هیچ وقت کهنه نمی شوند و گذشته از کشش نوستالژیک آنها، عوامل قابل ذکر دیگری هم داشته اند که هم عموم و هم اهل فن را برآن داشته تا لب به تحسین آن بگشایند اما دست اندرکاران همین اندک خوبهای جاویدان یا درگذشتهاند یا از سوی رسانه ملی طرد شدهاند.
صدا و سیما از بسياري جهات و رویکردها در دنیا یک استثناست. مثلا اگر شما علاقه مند به تاریخ ایران زمین باشید و بخواهید تاریخ و ماهیت کشور خود را بدانید و آثار باستانی ایران را ببینید حدود ساعت سه-چهار نیمه شب باید میان کانالهای تلویزیون جستجوکنید تا به توفیقی مختصر دست یابید و یا اگر خدای نکرده بخواهید موسیقی ببینید و بشنوید همان حول و حوش ميتوانید تصاویر گل و بلبل و صدای سازی را نصفه نیمه بشنوید و بسته به اینکه درساختار ساز مربوطه، سیم بکار رفته یا نه احیانا توفیق دیدن آن آلت موسیقی را داشته باشید (اعم از دف، نی،و امثالهم)
این روزها صدا وسیما ملی یادآور سالهای دهه 60 و 70است. سالهای جرم بودن نگهداری و حمل ویدیو! سال لج بازی تلویزیون با بینندگان و قطع وقت و بی وقت فوتبال پخش مستقیم و یا عدم پخش به بهانههاي مختلف! و اکنون علاوه برآنها، سال بی سابقه کنایه ها، سنگ اندازیها و مانع تراشیهاي سیمای ملی بر سر راه دولت نوپا و منتخب اکثریت قاطع آرای انتخابات و برنامههاي تخریبی و هماهنگ شده در جهت گل آلود کردن آب جهت بازگشت به قدرت اقلیت تمامیت خواه است که البته دست و پا زدنی بی حاصل است و تداعی کننده دوره دوم پیروزی محمد خاتمی در انتخابات سال 84که با رای بسیار بالاتر از دوره اول حاصل شد.
این روزها بازار تلویزیون به نوعی بهتر از گذشته است. برای ایرانیان و شاید اکثر مردم جهان تلویزیون با واژه فوتبال عجین شده است. بینندگانی که به جرات ميتوان گفت تنها از رسانه ملی به دیدن فوتبال و برنامه90 اش دلخوش کرده اند و جز این دو به سختی تلویزیون در جذب مخاطب در این چند سال موفق عمل کرده است و جالب اینکه اندک برنامه های موفق هم با رویکردی عجیب همواره مواجه و اگر برنامهاي به مذاق مخاطبین خوش آمده مجری و تهیه کننده و کارگردان برنامهِ مورد اقبال از صدا و سیما طرد شده اند اگر بابت جفای سیما دق نکرده باشند!
این روزها مجادله تلویزیون بر سر حق پخش تلویزیونی با فدراسیون فوتبال به عدم پخش مسابقات فوتبال لیگ برتر انجامیده است. اتفاقی که علاوه بر ضرر و زیان هنگفت به تیمهاي لیگ برتر بابت اسپانسرینگ تنها و تنها سرگرمی موجود را نیز از مردم گرفته است. اما آیا عدم رعایت copy right و حق پخش تلویزیونی تنها شامل لیگ برتر ایران است و تلویزیون برای مسابقات اروپایی قانون کپی رایت را رعایت ميکند؟ پاسخ این پرسش شاید بتوان در دعواها و شکایات چند سال اخیر الجزیره اسپورت (bein sport فعلی) از صدا و سیما جستجو کرد.
هنگام تماشای مسابقات فوتبال لیگهای اروپایی گوشه بالای سمت راست تصویر تلویزیونی را حتما دیده اید. اینجا آرم و برند شبکه پخش کننده مسابقات است که توسط صدا و سیما پوشانده ميشود تا نام شبکه صاحب حق پخش دیده نشود و از نظر حقوقی گزک به دست مسوولان این شبکهها داده نشود (اکثرمسابقات از کمپانی bein sport گرفته ميشود). و یا در ترفندی نه چندان منصفانه و جوانمردانه (حداقل برای بینندگان ) تصویر شبکه مورد نظر با زومینگ تصویر به صورتی بسته ميشود که آرم شبکه پخش کننده دیده نمی شود و قاعدتا بیننده تلویزیونی نیز قسمتی از تصویر را از دست میدهد که اکثرا بازیکنی که در انتهای تصویر قرار دارد و توپ را در اختیار، دیده نمی شود مگر گزارشگر بازی که تصاویر اوریجینال را ميبیند رحمی به حال بیننده کند و نام بازیکن غیب شده را اعلام کند. یا اینکه بارها در طول بازی شاهد تکرار یک صحنه هستیم که این تنها بابت تصاویر غیر قابل پخش نیست بلکه با ردوبدل شدن هرگلی در سایر بازی ها کانال بین اسپورت آن گل را در باکسی در پایین صفحه نمایش ميدهد و امان از روزی که دیگر بازیهای همزمان پرگل باشد که درآنصورت یگ گل را بارها و بارها خواهید دید!!
سوال اینجاست اگر صدا و سیما بابت حق پخش مسابقات تلویزیونی قانونمند عمل ميکند و بازیها را خریداری و پخش می کند پس این ترفندها و تکنیکهای نخ نما شده چیست و اگر تلویزیون کلا به چنین قانونی اعتقاد ندارد و آن را هم توطیه غرب ميداند رسما اعلام کند تا کفاشیان و تیمهای لیگ برتر و بینندگان تکلیفشان را بدانند. در آمد حاصل از فروش تبلیغات چیپس و پفک و... تنها برای برنامه نود بنا بر آنچه این چند روز اخیر از سوی خبرگزاریها و جراید مختلف عنوان شده چیزی حدود سیصدو هفتاد میلیارد تومان در سال برای صدا و سیماست! یک برنامه حدودا سه ساعته و البته پرطرفدارترین برنامه سیما در یک هشتم از بیست و چهار ساعت شبانه روز چنین رقمی در سال عاید تلویزیون ميکند پس اگر با یک حساب سرانگشتی در آمد سالانه سیما یک عدد نجومی چندهزارمیلیاردی باشد چندان ادعای بی راههاي نیست. اینکه از این درآمد درصد بسیار زیادی بابت پخش فوتبال و استقبال مردم از این به اصطلاح فوتبال حرفه ایست سخن گزافی نیست.
اینکه فوتبال ما حرفه ایست یا خیر، اینکه صدا وسیما کجاها حق و حقوقها را رعایت ميکند و اینکه فدراسیون کفاشیان این بازی را از چه روی به راه انداخته جای این مجال نیست اما عدم پخش مسابقات فوتبال مساله ایست که با مقاومت کفاشیان و لجبازی تلویزیون دود آن تنها به چشم مردمی ميرود که کف خواسته هایشان با سقف آن تفاوت چندانی ندارد و آن دیدن یک بازی فوتبال جهان سومی از گیرندههای تلویزیونیست و بی شک دامن باشگاهها را نیز ميگیرد.
ضمن اینکه تلویزیون از این موضوع نباید غافل شود که بحث خرید حق پخش بازیهای لیگ برتر توسط شرکتهای متمول کشورهای حوزه خلیج فارس و پخش آن از طریق تلفنهای موبایل به لطف پیشرفتهای روزافزون تکنولوژیهای نسلهای جدید اینترنت همراه امری دور از ذهن و غیرممکن نیست. به هر روی در این روزها که همه چیز دست به دست هم داده تا سالهای دهه شصت و هفتاد برای مردم تداعی شود بهتر است مدير آينده صدا و سيما كه بزودي وارد جام جم خواهد شد اين چالش را پله پرشي از دوره ركود و عقب گرد مديران كنونياش تبديل كند تا تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی لاعلاج، همچنان جوانان را رو در روی خود ببیند تا گرفتار خیابان و باقی قضايا نشوند! آيا اميدوار باشيم؟