گروه سیاسی: محمدرضا تاجیک برخلاف اکثر اصلاحطلبان که ایرادات خود را به گردن جریانات بیرونی میاندازند به یک نقد درون گفتمانی معتقد است و تنها آلترناتیو دهه پنجم انقلاب را بازگشت به اصلاحطلبی میداند اما این موضوع را مطرح میکند که «نواصلاحطلبی» باید به وجود بیاید. گفتوگوی سایت دیدارنیوز با محمدرضا تاجیک (استاد دانشگاه) را در ادامه بخوانید:
* شما به بعد از جنگ اشاره کردید و گفتید از آنجاست که این دیگریها شروع میشوند. ما در این بین، دوران اصلاحات را داریم که شما و برخی از دوستانتان تلاش کردید گفتمانسازی جدید ایجاد کنید یا از دل گفتمان اولیه چیزی به وجود بیاورید. آیا شما اصلاحات را یک گفتمان میبینید؟ آیا توانست به اهداف خود دست یابد؟ از سوی دیگر، اصلاحات در یک مقطعی به افولی رسید و دوباره جان گرفت اما دوباره دارد به افول می رسد. شما فکر می کنید مشکل از اصلاحات است یا افراد، تفکر یا فلسفه اصلاحات؟ این مشکل از کجاست که اینطور به نظر میآید که اصلاحات به انقراض خود نزدیک کرده شده است؟
محمدرضا تاجیک: بدون تردید اصلاحات یک ضرورت تاریخی ما بود. یعنی بعد از چند دهه، جامعه ما به این نتیجه رسید اگر میخواهد آرمانهای انقلابی را دنبال کند، باید با منش مدنی و اصلاحی، آهسته و پیوسته این فضا را ایجاد کند. باید از نوعی رادیکالیزه شدن جامعه و پولاریزه شدن جامعه جلوگیری کند. چیزی که به شدت روح و روان جامعه را اذیت میکرد. باید فضای فراخی ایجاد شود برای اینکه هویتهای متکثر، ذیل یک چتر گفتمانی، نوعی همزیستی مسالمتآمیز را ایجاد کنند. آنجا ذیل آن چتر، به تعبیر یونانیان یک آگورا (Agora) یعنی یک میدانی برای گفتگو در مورد سرنوشت خودمان ایجاد شود. یک میدانی برای رفتار مدنی انسانها با هم ایجاد شود و انسانها با هم دیالوگ داشته باشند و یک روح جمعی ایجاد شود. در اثر دیالوگشان، یک جغرافیای مشترک نظری و عملی ایجاد شود که بتوانند در آن جغرافیای نظری تصمیم بگیرند و تدبیر کنند و جامعه را به حرکت دربیاورند. این همه فضا در یک شرایط تاریخی به صورت یک ضرورت تاریخی جلوهگر میشود و موجب هژمونیک شدن گفتمان اصلاحطلبی در یک مقطع خاص میگردد. که یک شادابی را در سطوح مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به جامعه تزریق می کنند. ما دوران شکوفایی را در آن مقطع طی میکنیم و بسیاری از ایرانیان با منش و گرایشات مختلف امیدوار میشوند که میتوانند در این جامعه، خودی تعریف شوند و میتوانند جزیی از این جامعه محسوب شوند. ولی خب به هر حال به علل درونی و بیرونی، این گفتمان نتوانست استعداد هژمونیک خود را بازتولید کند. نتواست آن فراگیری خود را بازتولید کند.
آن عاملی که از درون نقش آفرینی میکرد این بود که این گفتمان به طور فزانیدهای خود را در ماکروفیزیک قدرت و در ماکروپولتیک خلاصه کرد. یعنی در رأس هرم جامعه، جایی که قدرت توزیع میشود و سیاست نقش آفرینی میکند. تمام هدفش این شد که بتواند در قدرت حضور داشته باشد. اگر در قدرت حضور داشته باشد، حیات دارد و اگر نباشد احتضار و مرگ آن فرا میرسد. در اثر این نگاه غلط، عدهای جریان اصلاحطلبی را به فضای سیاسی هل دادند. این گفتمان فربهتر از آن بود که فقط در فضای سیاسی مرسوم قرار بگیرد. یک بدنه فربه فرهنگی، اجتماعی، هنری، زیباییشناختی و گفتمانی داشت و همه این موارد را در بازی مرسوم سیاسی خلاصه کردند. بازی مرسوم سیاسی آفات خود را دارد. آن فضا منطق خاص خود را دارد که میتواند به روح لطیف جریان اصلاحطلبی و روح فرهنگی زیباشناختی آن لطمه وارد کند. اما بدون توجه به این مسئله، آن را هل دادند. این همه نقد من است به دوستانی که این خیانت را به جریان تاریخی و لطیف اصلاحطلبی وارد کردند و آن را به بازی قدرت و بازی مرسوم سیاست خلاصه کردند و بعد هم این گفتمان از فروغ افتاد. یعنی گفتمانی که زایش داشت و میتوانست روح زمانه باشد و مفاهیم جدید، تولید و بازتولید کند و آموزههای جدید بازتولید کند، از حرکت ایستاد و منجمد شد. امروز تحت عنوان گفتمان اصلاحات، امر جدیدی یا طراوتی یا مفهوم جدید و آموزه جدیدی نمیبینیم. نسل تغییر کرده، سبک زندگی و نیاز آن تغییر کرده است اما گفتمان اصلاحطلبی از یک مقطع خاص تاریخی قفل شده و جلو نیامده است. این هم یک عامل است که موجب میشود خیلی ها از این فضا خود را رها کنند. در عرصه عمل اجتماعی و عمل سیاسی، آن کارکردی که از جریان اصلاحطلبی انتظار میرفت به نمایش نگذاشت.
آنجایی که قدرت در دست اصلاحطلبان افتاد، خیلی عملکردشان با دیگران متفاوت نبود و خیلی امیدوار کننده نتوانستند در سطوح مختلف ظاهر شوند. عامل دیگر، بیرونی است؛ طبیعی است که رقیب هم هر روزنهای که گشوده میشود را به دروازه تبدیل میکند. هر اشتباهی که صورت میگیرد را چنان بزرگ میکند که بتواند فضای احساسی، روانی و اعتقادی جامعه را به سمت دیگری سوق دهد لذا این مسئله هم مزید بر علت شد. اپوزیسیون خارجی هم یک عامل بیرونی بود. آنها فرضشان بر این بود که اصلاحطلبان میتوانند به صورت سوپاپ اطمینان نظام حرکت کنند و آنجا که نظام به خطر میافتد اصلاحطلبان مانع فروپاشی میشوند، بنابراین هجمه را به سمت جریان اصلاحطلبی آوردند و اصولگرایی فراموش شد. امپریالیستشان جریان اصلاحطلبی شد که باید از میان برخیزد. تصور میکردند این اصلاحطلبان هستند که اجازه نمیدهند اپوزیسیون خارجی دیده شود و حرکتش را انجام دهد. اینها همه دست به دست هم داد که ما امروزه شاهد نوعی افول در جریان اصلاحطلبی هستیم که نماد آن را در حرکتهای دی ماه و در شکل شعارهایی که از اصلاحطلبی میخواهند که به حاشیه رود و صحنه را رها کند و به امید پیدا کردن یک نقطه عطف، دنبال یک جریان جدیدی میگردند، شاهد هستیم.
به نظر میرسد که جریان اصلاحطلبی اگر بخواهد به صورت یک آلترناتیو هژمونیک در دهه پنجم انقلاب، نقشآفرینی کند، باید یک تأمل انتقادی داشته باشد و ببیند کجا خطا رفته و کجا گفتمانش از حرکت و طراوت تولید معنایی بازمانده است. در کجا حاملان و عاملانش، هدفشان تسخیر دژ باستیل شده و برای رسیدن به آن، به هر حشاشینی متوسل میشوند و از اصلاحطلبی به صورت ابزاری استفاده کردهاند. در کجا اجازه نداده چرخش نخبگان در درون خودش انجام شود و مسائل مختلف را در سطوح محتلف در دامان آفتاب بیاندازد و خود را در آینه نقد نگاه کند. تلاش کند خودش را بازسازی کند. من هنوز معتقدم جریان اصلاحطلبی میتواند آلترناتیو دهه پنجم باشد. چرا که جریان آلترناتیو دیگری وجود ندارد. حتی جریانات رادیکال راه به جایی نمیبرند. فقط جریان اصلاحطلبی و مدنی میتواند در جامعه ما یک نوع تغییر ماندگار و پویا انجام دهد. اما این جریان اصلاحطلبی موجود از فروغ افتاده و باید به یک جریان اصلاحطلبی نوینی اندیشید که من سالیانی است که تحت عنوان «نواصلاحطلبی» بحثهایی در مورد آن داشتهام که امسال کتاب مانیفست اصلاحطلبی منتشر خواهد شد. شاید ما باید در فضای اصلاحطلبی به یک جریان نوینی بیاندیشیم.
* در چند سال اخیر اصلاحطلبان سعی کردند از افول خارج شوند و با یک مفهوم به نام اعتدال تلاش کنند یک جهشی بکنند. حداقل در حیطه سیاسی که به لیست امید و مواردی از این دست ختم شد، حرکتی داشته باشند. اما همان هم به شکست انجامیده است. شما فکر نمیکنید از درون اصلاحات باید یک دیدگاه و فلسفه جدیدی خروج کند یا افراد اصلاحات تغییر کنند؟
تاجیک: نقد من هم به برخی از دوستان این است. من معتقدم در روند بازی کنشگری سیاسی، گاه یک جریان به علتهای مختلف به این نتیجه میرسد که با جریانات دیگر وارد یک نوع ائتلاف و اتحاد شود. فضایی وجود دارد که نمیتواند روی پای خودش بایستد و باید با پای دیگران حرکت کند. نمیتواند با دهان خود سخن بگوید، باید با دهان دیگران سخن بگوید. نمیتواند با دست خود بنویسد، باید با دست دیگران بنویسد. نمیتواند رسانهای داشته باشد، باید صدای خود را از ورای رسانه دیگران به جامعه برساند. به یک معنا مثل یک روحی در یک کالبدی متفاوت رسوخ کند و با کالبد او به حرکت دربیاید، من این را قبول دارم. اما اولاً باید دید که آن کالبد چه کسی است؟! گاهی وقتی وارد این کالبد میشویم، آنقدر تنگ، تاریک و شکننده است که بزرگی آن روح را هم از بین میبرد. دوماً باید دید آیا باید با تمامیت وجود خودمان وارد یک عرصه ائتلاف - اتحاد شویم؟ برخی از دوستان در آن آستانه آمدند چک سفید امضاء دادند و با تمام توانشان پشت سر جریان اعتدال قرار گرفتند و اکنون به ادبیات امروز همان اشخاص نگاه کنید، فاصله اعتقادی گرفتهاند و بیان و زبانشان عوض شد، ولی هزینه آن را اصلاحطلبی پرداخت کرد. نمیتوان وارد یک جریان شد و در مواهب آن شریک شد و در ضررهای آن شریک نبود. تمام فضایی که دولت کنونی و جریان اعتدالی دارد، به جریان اصلاحطلبی هم میچسبد. چون جریان اعتدال از خاستگاه اجتماعی آنچنانی برخوردار نبود که بتواند روی پای خود بایستاد و در آن انتخابات با پشتوانه مردمی خود، پیروز شود. باید پشتوانه مردمی جریان اصلاحطلبی را ازآن خود میکرد و این اتفاق رخ داد. طبیعی است آن انتظاری که از چنین جریانی میرفت، بعد از استقرار محقق نشد و به صورت فزآیندهای هم با بحران جدی مواجه شد که در چهار دهه گذشته بینظیر است. به علل داخلی و خارجی متعدد و بیکفایتی بسیاری از دولت مردان دولت کنونی، این وضعیت ایجاد شد. یعنی من معتقدم علل گوناگون جهانی، داخلی و اقتصادی کاری کرد تا این وضعیت ایجاد شود. اما این عوامل مانع از آن نیست که ما به بیکفایتی بسیاری از کسانی که در درون این دولت قرار گرفتهاند اشاره نکنیم. ضربه و هزینهای که ما از این ائتلاف پرداختیم به مراتب افزونتر از آن چیزی بود که ما کسب کردیم. این تحلیل و تجویز غلط استراتژیک بود که در یک مقطع زمانی، عدهای به نام عقلانیت سیاسی، جریان اصلاحطلبی را در پایش ذبح کردند و امروز باید جوابگو باشند. اما امروز خودشان در جرگه منتقدین درآمدهاند. در حالی که همینها بودند که ریش اصلاحطلبی را به جریان اعتدال گره زدند و تمام هستی آن را در آن جریان خلاصه کردند.
من معتقدم جریان اصلاحطلبی به عنوان جریان تاریخی این جامعه از این پتانسیل و استعداد برخوردار است. جریان اعتدال در یک شرایط خاص توسط گروه خاصی در آستانه انتخابات علم شد، اما جریان اصلاحطلبی یک جریان اصیل فکری، گفتمانی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی جامعه ما است. بنابراین از این پتانسیل برخوردار است که از درون بجوشد و از درون تولید گفتمانهای دیگر کند و خود را تغییر دهد و خودش را نقد کند و به صورت دیگری دربیاید و بتواند با نسل خود سخن بگوید. این دوستان، قاصر از این بودند که این گفتمان را بازتولید کنند و چون قاصر بودند به عصای دیگری تکیه زدند و چون آن جریان هم عصای خود را کشید، طبیعی است که به زمین خوردند. این جفایی است که من همواره از آن نام بردهام که به اصلاحطلبی شد و میشود. این حاملین که از اصلاحطلبی برای رسیدن به قدرت استفاده میکنند، باید کنار گذاشته شوند. به نسل با طراوت جدید جریان اصلاحطلبی که فکر و اندیشه و انگیزههای نو دارند، اجازه دهند که وارد صحنه شوند و صورت دیگری از اصلاحطلبی را به جامعه عرضه کنند. تردید ندارم که این جریان با طراوت میتواند کماکان آلترنایتو جامعه ما باشد.
* شما در دو بخش از صحبتهایتان به عدهای اشاره کردید که اصلاحطلبی را به محاق کشاندند. یک جایی گفتید عدهای اصلاحطلبی را در بازیهای مرسوم سیاسی و قدرت خلاصه کردند. در جای دیگر گفتید عدهای اصلاحطلبی را به جریان دیگر گره زدند. این افراد در کجای این جریان اصلاحطلبی هستند که شما آنها را متهم میکنید جریان اصلاحطلبی را به محاق بردند؟
تاجیک: طبیعی است که به صورت مشخص نمیتوانم نام ببرم. ولی تمام جریاناتی که چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی این تصویر را از جریان اصلاحات ارائه کردند و جریان اصلاحطلبی را در فضای قدرت خلاصه کردند چون آرمانشان کسب و حفظ قدرت بود، در این وضعیت دخیل هستند. چیزی که به صورت مرسوم جریانات اصلاحطلبی، ژنرالهای اصلاحطلبی شناخته میشوند. من قبلاً به آقای خاتمی و آقای عارف گفتهام بیش از ۹۵ درصد کسانی که جریان اصلاحطلبی را قبضه کردهاند و از آن ابزاری برای قدرت استفاده کردهاند را نمیشناسم. اما این عده آمدهاند و از رهگذر جریان اصلاحطلبی، خود را در مجلس، شورای شهر، وزیر، دولت و مدیر کل میبینند؛ بنابراین اصلاحطلبی مجرایی برای منفعت و قدرت برخی شده است. این عده یک کلمه به گفتمان جریان اصلاحطلبی نیافزودند و هیچ هزینهای برای جریان اصلاحطلبی ندادهاند. هر جا هزینه بوده اینها غایب بودهاند و هر جا مواهب اصلاحطلبی بوده اینها حاضر بودهاند. بعد از هر انتخاباتی تقسیم کار میشود؛ یک عده به اوین و یک عده به پاستور میروند. عدهای در ورای اصلاحطلبی، پاستور و مراکز قدرت را میبینند. این اصلاحطلبی باید از چنبره این افراد بیرون کشیده شود. اگر میخواهیم اصلاحطلبی بالندگی خود را حفظ کند، باید بدانیم اصلاحطلبی آن چیزی نیست که این افراد در فعل و گفتار و رفتار خود به نمایش گذاشتهاند. همه تلاش من این است که در گام نخست، اصلاحطلبی را از چنبره برخی اصلاحطلبنماها نجات دهم. تا زمانی که این اتفاق رخ ندهد، اصلاحطلبی نمیتواند خود را به عنوان یک گفتمان فراگیر فرهنگی ـ اجتماعی نشان دهد و صرفاً یک گفتمان زمخت سیاسی است که همه هدفش نشستن بر سر سفره قدرت و بهره بردن از آن است.
* عدهای از اصلاحطلبان تصور میکنند اگر قدرت را در دست داشته باشند، شاید بتوانند به گفتمان اصلاحات کمک کنند و تصور میکنند با نداشتن قدرت حذف میشود و گفتمانشان دیده نمیشود. آیا این مسئله درست است؟
تاجیک: به نظر من این تحلیل بسیار اشتباهی است. من این را نفی نمیکنم که یک جریان در کنشگری خود علاوه بر اینکه کنشگری فرهنگی و اجتماعی دارد و در لایههای میانی و مدنی جامعه چتر پهن کرده است و دارد حرکت میکند، نیم نگاهی هم به قدرت رسمی داشته باشد. بحث من این است که خلاصه کردن یک جریان فربه در آن ساختار، جفا و تقلیلگرایی است و این اتفاق رخ داد. ما کجا در ریز بدنه اجتماع حرکت میکنیم؟! ما کجا در فضای فرهنگی و فضای دانشجویی، حرکتهای جدی انجام میدهیم؟! ما عمدتاً در آستانه انتخابات پیدا میشویم، شنیده میشویم و صدایمان و سخنرانیهایمان پخش میشود چون میخواهیم فضایی داشته باشیم. توجه داشته باشیم کسانی که این تحلیل را دارند، بافت قدرت را در جامعه ایرانی نشناختهاند. معنای در دست داشتن قدرت این نیست که شما وقتی وزیر شدید میتوانید خارج از آن بافت قدرت، هر حرکتی کنید و آنجایی که قرار گرفتهاید میتوانید گفتمان اصلاحطلبی را جاری کنید. بافت قدرت، الزامات خاص خود را درکشور ما دارد و به راحتی نمیتوان از حریم آن خارج شد. بنابراین کسی که فکر میکند از آن طریق حرکت کند غافل است. قدرت ضرورتهای خودش را جلوی پای فرد قرار میدهد. فرد باید از فضای گفتمانی خود، خودش را خارج کند، مشکل اقتصادی و انضمامی مردم را حل کند. نمیتوان آنجا نشست و شعار گفتمانی و هابرماسی و فوکویی داد. در آنجا باید وارد زندگی انضمامی مردم شد و بتوان مشکل اقتصادی مملکت و بیکاری، سیل، زلزله و بدریختی شهر تهران را حل کرد و جزیی از راهحل مشکلات جامعه بود. اینگونه نیست که من در آنجا گفتمان خود و فرهنگ خودم را نشر میدهم. اینقدر تند و سریع عمل میکند مجال اینکه خطی بنویسید و فکری نشر دهید، از شما گرفته میشود. من عمری در این فضا بودهام و عمری با آقای خاتمی کار کردهام، اینقدر مسائل کشور زیاد است که از صبح تا شب درگیر مسائل هستید. اگر کسی بخواهد جریان اصلاحطلبی را خلاصه کند همین وضع میشود و ما بعد از چهار دهه این را میگوییم.
جریان اصلاحطلبی قرار بوده بساط خود را در ریز بدنههای جامعه هم پهن کند؛ در دانشگاه حضور داشته باشد، در فضای روشنفکری حضور جدی داشته باشد. در مدارس، مناطق فرهنگی اجتماعی، نهادهای مدنی، فضای هنری جامعه و در تولید فکر و اندیشه حضور جدی داشته باشد. اما به این خلاصه شد که در انتخابات آتی مجلس چه کنیم و در انتخابات ریاستجمهوری کجا قرار داریم و در آن خصوص، جلسات متعدد هم گذاشته میشود؛ اما یک جلسه گذاشته نمیشود که سبک زندگی اصلاحطلبی برای جوانان چیست؟! گفتمان جوانی و فرهنگ جوانی چگونه است؟! اگر میخواهیم ازدواج سفید در جامعه رواج پیدا نکند آلترناتیو اصلاحطلبی چیست؟! چگونه جامعه جوان ما شاداب بماند و از خروج نخبگان جامعه جلوگیری کنیم؟! چگونه از انفعال و حاشیهنشینی جلوگیری کنیم؟! اصلاحطلبی فقط از ورای کتابها به دیگران حرفهای زیبا میزند و حضور جدی ندارد. ما باید توجه داشته باشیم که وقتی یک جریان کنشگر سیاسی میشویم، باید بتوان مشقتان را در کف جامعه نوشت و باید بتوان مشق و انشاء را با عمل نوشت نه فقط حرف زیبا. دوران گفتمانهای زبیا و کلمات زیبا به سر رسیده است. مردم جامعه ما از این پس تنها با جریانی رابطه برقرار میکنند که عمل زیبا داشته باشد و در فضای انضمامی آنها حضور راهبردی داشته باشد. به صورت یک راه برون رفت از مشکلات جلوه کند، نه فقط شعار دهد. بارها دیدهام و شنیدهام کسانی که در آستانه انتخابات گفتمانهای انتزاعی زیبا ایجاد میکنند، اما فردای بعد از انتخاب شدن هیچکدام از آن شعارها محقق نمیشود، مردم ما دیگر از این فضا عبور کردهاند. اگر میخواهیم در دهه پنجم حضور داشته باشیم، باید گفتمانمان از جنس عمل و کنش و راه برون رفت باشد و یک کلید جدی برای قفلهای متعدد بسته باشد. اگر آن حالت را داشتیم و بروز کردیم یک شانس داریم، در غیر این صورت به طور فزآیندهای به حاشیه میرویم.
* ویژگیهای نواصلاحطلبی چیست؟ همانطور که گفتید یکی از آنها عملگرایانهتر، عمل کردن است. چه ویژگیهایی باید داشته باشد که به وضعیت امروز مجدداً دچار نشود؟
تاجیک: به نظر من در گام اول جریان نواصلاحطلبی باید خود اصلاحطلبی را به قد و قامت یک گفتمان دربیاورد. چیزی که ما گفتمان اصلاحطلبی مینامیم هنوز تدوین و تقریر و مفصلبندی نشده است. یک سری مفاهیم کلی که خود جریان اصلاحطلبی هم در مورد مفهوم اصلاحطلبی یگانه نمیشود. یعنی اگر از دوستان اصلاحطلب بپرسید نظر شما راجع به مفهوم اصلاحطلبی چیست حتماً جوابهای متعددی میشنوید، چه برسد راجع به دقایق گفتمانی. هنوز این گفتمان به حیثیت و شأن یک گفتمان نرسیده است. گفتمان یک حیثیت و اعتباری دارد، گفتمان یک منظومه سامانیافته معنایی است که دقایق آن مشخص است و مقطع گرهای و کانونی آن، نشانهها و زنجیره آن مشخص است. همه اینها در یک حالت سازوارگی با هم قرار دارند، همچین چیزی ایجاد نشده است. اول باید گفت مراد ما از جریان اصلاحطلبی در قامت یک گفتمان چیست و آن را تقریر کنیم و بعد آن را عصری و نسلی کنیم. یک گفتمان باید فرزند خلف زمانهاش باشد. نمیتوان یک گفتمان برای همه عصرها و نسلها تولید کرد. باید در رود زمان و تاریخ خود جاری شود و تاریخمند باشد و این پتاسیل را داشته باشد اگر نیازهای جامعه و فرهنگ و سبک زندگی جامعه تغییر کرد، با آن یک دیالوگ راه بیندازد و بتواند هم آن را سایش دهد، بهنجار کند و هم خودش را به روز کند. این یک جریان اصلاحطلبی است. بعد هم خود را با شرایط کنونی جامعه وفق دهد که به صورت یک تئوری راهنمای عمل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کار کند، نه اینکه صرفاً یک سری مفاهیم گنگ و گیج اما زیبا ارائه دهد. به صورت یک پراکسیس (Praxis) عمل کند و یک کنش حکمت آلودی که میتواند با توجه به شرایط کنونی جامعه ما با تغییراتی که در این چهار دهه در سطح فرماسیون اجتماعی، فرهنگی، ایدهها، آرمانها، فرهنگها و خرده فرنگها رخ داده، همه را لحاظ کند. نیازمند یک مجموعهای از مفاهیم و آموزههای جدید و ایدههای جدید است که درون خود تزریق کند و فضای متفاوتی از آنچه در گذشته بوده، را داشته باشد. نواصلاحطلبی حاملان و عاملان جدید هم میطلبد. یعنی اگر همین گفتمان را جدید کنیم و بر روی دوش همین عاملان و حاملان مرسوم بگذاریم، راه به جایی نمیبرد. چون از سوی جامعه این برداشت میشود که یک تکنیک برای برونرفت از بحران است تا از این وضعیت خارج شوند. چون حاملان همان کسانی هستند که امتحان پس دادهاند و از اصلاحات یک ابزار قدرت ساختهاند. به نظر من این نوع اصلاحطلبی باید حاملان و عاملان آن هم تغییر کند و تشکیلات آن هم باید تغییر کند. تشکیلات اصلاحطلبی نمیتواند آن تشکیلات مرسومی باشد که ما اکنون داریم و این تشکیلات در شکل احزابی که فقط نام حزب را یدک میکشند و محتوای حزبی ندارند و بیشتر محفل دوستانه و پاتوق هستند تا یک حزب به معنای دقیق، باید تشکیلات متفاوتی ایجاد کند، که این تشکیلات بتواند در میان کثرت، وحدت ایجاد کند. لزوماً کثرت را مستحیل نکند، بلکه کثرت را به رسمیت بشناسد. اما درون آن وحدت ایجاد کند. من تمام سطوح را در این فضای نواصلاحطلبی میاندیشم که یک فضای جدیدی ارائه کنم. طبیعی است اگر این کتاب -تحت عنوان مانیفست نواصلاحطلبی- منتشر شود باید نقد و تقویت شود و مورد بررسی قرار گیرد، تا نتیجه بخش باشد.