ما سالهاست درد يكديگر را تحمل ميكنيم. خوشا كه در شهر با آن هواي مسموم و مرگزا يكديگر را ملاقات ميكنيم و لبخند ميزنيم و هراسي نداريم و از عشق ميگوييم. ما در دل باد با شعلهاي در توانمان روشنايي داريم. ما هيچگاه لبخندهاي متقلب نداشتيم و عشق به اين سرزمين وسيع و اجدادي در ما ساكت و خاموش نشد.بهمن عزيز! من با دلهره و ترس و فقر به دنيا آمدم؛ مضطرب زندگي كردم و در مصيبتهاي فراوان و سياه، دلداده و شادمان راه رفتم. ما با هم بوديم. آنچه نوشتيم و ساختيم سند لياقت ما شد. سند لياقت ما مردماند. مردم به ياد ميآورند كه لبخندهاي دردناك ما هم مميزي ميشد.
بار ديگر در اين دمادم عمر ميخواهم ... خدا بخواهد يكي، دو فيلم با سينما و خودم تنها باشم. سپاس از تو و يارانم كه رفاقت را با تعهد عشق كرديد. در اين سيل رفتگي عمر صدای دوست بهملكوترفته ما میآید. عباس كيارستمي را دلتنگيم. ما سالهاست درد يكديگر را تحمل ميكنيم.»