به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۶
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۰۸ ساعت ۱۰:۵۰
کد مطلب : ۱۲۶۲۰۹
برای «مهندس» مهدی بازرگان؛

حیف که از تو نیاموختیم

حیف که از تو نیاموختیم
محمدآزاد جلالی زاده

برای رژیم سیاسی شاه و نظم مستقر باید مایه مباهات بودکه کسی چونان «مهدی بازرگان» اپوزیسیون یا پوزیسیونش باشد. بر خلاف آنچه به غلط شایع است تاریخ هیچگاه تکرار نمی شود؛ اما به گفته منطقیون فرض محال که محال نیست و در این‌صورت اگر من به جای محمدرضاپهلوی بودم آنگاه که بازرگان در دادگاه فریاد برآورد که ما آخرین گروهی هستیم که با شما با زبانی بدون اسلحه به گفتگو می نشینیم- نقل به مضمون ذهنی نگارنده که دوست دارد این اصطلاح را!؟- می‌رفتم و دستانش را می‌بوسیدم و بر صدرش می‌نشاندم و قدرش می‌دانستم و  می‌گفتم مهدی جان تو و همفکرانت بیایید اداره کنید. اما نمی دانم چه حکمتی است که امثال شاه در طول تاریخ؛ همیشه خدا اشتباه رفته‌اند. به خدا بایستی مایه افتخار هر رژیمی باشد که بازرگان برای اصلاحش به پا خیزد؛ بازرگانی که باران را دوست داشت و با بولدوزر میانه‌ای نداشت و در هنگامه غروب آفتاب؛ صبح را دوست می‌داشت .

نام و نشان و بزرگی و مرام بازرگان هنوز به درستی به نسل جدید ما نشان داده نشده؛ هنوز کسی چون او که در میانه زبانه کشیدن احساسات آتشفشانی ملت اعم از نخبه و عوامش در هنگامه انقلاب، لگام احساسات و نفسانیات خویش چنان ماهرانه کشید که آدمی؛ سیّاسی را متصور می‌شود که «کیمیای سعادت» امام غزالی را از برکرده و در درونش کاملاَ عملیاتی نموده است و چنین نمونه‌ای را می‌توان گفت از نمونه‌های نادر این سرزمین بوده است .

و این‌چنین روحیه به درست پرورش یافتۀ بازرگان بود که زمانی عصبیت‌ها به اوج رسید؛ فریاد برآورد و هر کاری کرد تا رویه ای به غلط مرسوم نگردد، اما زورش نچربید بازرگانِ با تجربت؛ ناله‌ها سر کرد و افاقه‌ای نکرد و آنگاه همچون بزرگان دین لگدی بر جاه و مقام این دنیایی زد تا نشان دهد، او فقط به نام بازرگان بود و نه به صفت .
به راستی در سرزمینی چون ایران که در بعد فردی و اجتماعی؛ نه دوست داشتن هامان عاقلانه و به اندازه است و نه دشمن ورزی‌هامان به حد انصاف و اعتدال و هنوز عرق عصبیت « الجاهلیه الاولی » دامانمان را رها نکرده است، بازرگان و شخصیت فرادی و جمعی‌اش خود پدیده ای به نهایت عظیم و کم نظیر بود .مهدی بازرگان؛ به تو مدیونیم و می‌دانم که از تکبر و نخوت و شخصیت پرستی به شدت بدت می آمد؛ اما حیف که دستانت را نبوسیدیم و چنان که باید از تو نیاموختیم...
مرجع : روزنامه بهار