نفیسه مرادی
روزنامه بهار
سالهاست از زنان و حقوقِ ضایع شده از آنان سخن گفته میشود؛ اما اغلب فراموش میشود که بسیاری از این حقوق، در رابطه میان زنان و مردان تعریف میشود و صحبت از زنان و خواستههایشان، بدون صحبت از مردان و خواستههای آنها، راه به جایی نخواهد برد. در جامعه ایران، دو تاییِ تقابلی مرد/ زن، در بیشتر حوزهها، بر دوتاییِ تقابلیِ سوژه/ ابژه منطبق است و از قید ابژه بودن، تا زمانی که موقعیت فاعلیت مطلق را از سوژه صلب نکنیم، نمیتوانیم آزاد باشیم. این روند، بدون شناختنِ هر دو حوزه مربوط به مردان و زنان امکانپذیر نیست. شخصیت اصلی داستانها در بیشترِ داستانهای ایرانی، از نخستین داستانهای نوشته شده تا به امروز، همواره «مرد» بوده است. این «مرد بودن» به خودیِ خود مشکلی ایجاد نمیکند. مشکل از آنجا آغاز میشود که این شخصیت، مردی با ویژگیهای ثابت و مشخص است؛ ویژگیهایی که با تعریف مرد و نقشِ مرد بودن در جامعه ایران همخوانی داشته است. این ثابت و مشخص بودنِ ویژگیهای مرد یا زن، در روایتهای داستانی در حوزه داستان، فیلم و. . .، از آنجا که تعاملی میان کنشهای اجتماعی و آثار داستانی وجود دارد، منجر به تولید و بازتولیدِ مداوم کلیشههای جنسیتی در حوزه داستان و جامعه شده است و این کلیشههای جنسیتی به نوبه خود تشدید دوتایی تقابلیِ زن/ مرد را در پی دارند.ژ
کِنث کامییِر (Kenneth C. W. Kammeyer) ، نویسنده کتابِ Sociology و همچنین کتاب معروفِ A Hypersexual Society درباره گفتمان جنسیت، کلیشههای جنسیتی را عامل اصلی پیدایش نقشهای جنسیتی در جامعه میداند و تعریفی که از نقشهای جنسیتی ارائه میدهد، اینگونه است؛ «انتظارات غالب در یک جامعه، در مورد فعالیتها و رفتارهایی که مردان و زنان میتوانند یا نمیتوانند در آنها درگیر شوند.» این تفکیک حوزههای فعالیت و رفتار زن و مرد، مانند هر تفکیک دیگری، منجر به تشدید دوتاییهای تقابلی و سلطه گفتمانی بر مبنای نظم سلسله مراتبی در رفتارهای اجتماعی افراد یک جامعه میشود. تصویری که از مرد ایرانی وجود دارد، باید مورد بررسی واقع شود تا بتوان آن را تغییر داد و در راستای شکلدهی به الگویی جدید از مردانگیِ مرد ایرانی قدم برداشت، الگویی جدید که خارج از این تقابلهای دوتایی و سلسله مراتب گفتمانی قرار دارد.
هرگونه دوتاییسازی و دوگانهانگاری در روابط انسانی، منجر به ایجاد روابط سلسلهمراتبی میشود و هر گونه روابط سلسله مراتبی بر پایه قدرت بنا شده است. تنها زمانی میتوان از دایره دوتایی زن/ مرد خارج شد که با شناخت هر دو طرفِ این دوقطبی، بر اساس استراتژی انتقادی واسازی دریدا عمل کنی؛ یعنی سرنگونی تقابلهای گفتمانی سلسلهمراتبی به منظور زیر سؤال بردن مرجعیت و اقتدار آنها. به اینترتیب میتوان، چند گروه جایگزین یا حاشیهای را، جایگزین قطب برترِ مردانه کرد. گروههایی که هیچکدام سوژه مطلق نیستند و نقش از پیش تعیینشدهای ندارند. این کار را میتوان از حوزه داستان و داستاننویسی شروع کرد؛ شکستن دوتاییِ تقابلی جنسیتی زن/ مرد و برساختِ فضایی خارج از گفتمان رایج جنسیتی در آثار داستانی، میتوان به کنشهایی جامعه در این راستا منجر شود؛ کنشهایی که در فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه، بروز میکنند و «مردانگیِ هژمونیک» را به چالش میکشند.
توبی میلر، استاد و پژوهشگر مطالعات فرهنگی و مطالعات رسانه، پیشینه علمِ مردانگی و شروعِ فکر کردن و نوشتن درباره مردها را دهههای 1980 و 1990 و در پی گسترشِ دانش انسانشناسی و جنبشهای اجتماعی میداند و این سالها را نقطه پایان بخشیدن به مرکزیت مردها در گفتمانهای سیاسی، نظامهای اجتماعی، شاخصهای روشنفکری و سوژهها و دستآوردهای جهانی میداند. در این سالها بود که برای نخستین بار، مردها نه به عنوان سوژه که به عنوان ابژه در نظام مطالعاتی جهان مطرح شدند. در ایران همواره مردان از حوزه مطالعات برکنار بودهاند. در حالی که خروج از کلیشههای جنسیتی و پرداختن به خواستههای هر دو گروهِ زنان و مردان، مرکزیتزدایی از مرد به عنوان قهرمانِ ثابت داستانها و جامعه ایرانی و به چالش کشیدن مردانگیِ هژمونیک، جز با تحلیل و بررسی الگوهای رایجِ مردانگی و پرداختن جدّی به مطالعات مردان امکانپذیر نخواهد شد.