گروه سیاسی_رسانهها: روزنامه شرق نوشت: وقتی در کوران مذاکرات موسوم به برجام، دکتر ظریف، وزیر خارجه، در پاسخ به لحن تهدیدآمیز یکی از طرفهای مذاکره گفت: «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید»، طرف ماستهایش را کیسه کرد و دست از تهدید برداشت.
حال اگر بهجای واژه تهدید بگذاریم «تحقیر»، باید خطاب به برخی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری بگوییم: «هرگز یک ایرانی را تحقیر نکنید» وگرنه نتیجه میشود آن چیزی که در ٢٩ اردیبهشت ما شاهدش بودیم و بودید. دیدید که حتی مردمان ساکن در محرومترین مناطق این سرزمین هم که به آنها وعده پول و امکانات مادی دیگر داده شده بود، این وعدههای پوچ را توهین به خود تلقی کرده، به کسی رأی دادند که اتفاقا مخالف این خاصهخرجیها بود. چرایش نیاز به تحلیل دقیق جامعهشناسانه دارد که کار من نیست؛ ولی همینقدر میفهمم که مردم ایران از اینکه بیچاره، مستضعف و حتی فقیر قلمداد شوند، متنفرند.
درحالیکه ممکن است واقعا فقیر و تهیدست هم باشند؛ اما از اینکه تکه کوچکی از سرمایه ملیشان تبدیل به صدقه شده، دور سر بچرخانند و بگذارند کف دستشان، نفرت دارند. همه این تحقیر از همین یک نکته ناشی نمیشود؛ به گمان من مشاوران آقای رئیسی، در زمینه تبلیغاتی بیشترین لطمه را به او زدند. آخر مردم ایران بهویژه جوانان (که برخی از آنها دور شما هم حلقه زده بودند)، آنقدر عقل، شعور و سلیقه فرهنگی و هنری دارند که زیر بیرق موجودی به نام تتلو جمع نشوند که پیشینهاش را میدانند و این را هم میدانند که این آقا اگر امروز مرید و منقاد برخیها شده، به دلیل تعهداتی است که داده؛ وگرنه پایش که به خارج مرزها برسد، باز هم بغبغو سر میدهد و به ریش همهمان میخندد.
در کجای این موجود، هنر دیده میشود؟ کدام شیر پاک خوردهای باعث شد شما با وجود اعتقادهایتان، در کنار کسی بنشینید که وجود جسمانیاش هم با معیارهای خودتان محل اشکال است. از خالکوبیهای روی بدنش که حاکی از خودآزاری است و تا آنجا که میدانم خلاف برخی اصول دینی است، تا سر و زلفش که اگر متعلق به کس دیگری بود، در خیابان قدمبهقدم از گشت ارشاد تذکر میگرفت.
آن وقت چنین فردی در کنار یک روحانی مینشیند و بعد هم مدعی میشود اگر ربنا را بخواند، مردم ربنای جاودانه استاد شجریان را فراموش میکنند. البته این روش در جهان غرب سابقهای دیرینه دارد، بهویژه در امریکا؛ با این تفاوت که آنجا معمولا از هنرمندانی بهعنوان عامل تبلیغاتی یاری میگیرند که سرشان به تنشان بیارزد و کارنامهای داشته باشند که بتوان از آن دفاع کرد؛ یادم هست در دهه ١٣٦٠، دوستی که تهیهکننده سینما بود، به شوخی به یکی از مقامات سینمایی گفته بود من حاضرم درباره نماز فیلمی بسازم که مردم برای دیدنش در مقابل سینماها صفهای کیلومتری ببندند، مشروط به اینکه این نماز را فلان خواننده بخواند. حالا حکایت این آقاست که شکلوشمایل ظاهری و رفتارش – نمیدانم آن عکسش را دیدهاید که چهاردستوپا دارد از تنه درختی بالا میرود؟ - هم نشان میدهد درک درستی از زندگی ندارد و میخواهم بگویم به هر چیزی شبیه است جز یک هنرمند. باز یادم هست سال ١٣٨٨ هم اتفاق مشابهی افتاد؛ یکی از مثلا خوانندگان موسیقی عامهپسند مدرن را به نام ساسیمانکن (تور خدا به اسم توجه کنید)، وادار کردند ترانهای در مدح یکی از نامزدها که اتفاقا او هم روحانی بود، بخواند.
آخر ساسیمانکن و سیاست؟ یعنی سلیقه مردم ایران اینقدر سطحی است؟ همینجا بگویم آن انتخاب، سلیقه بهروز افخمی و زندهیاد علی معلم بود که مسئولیت تبلیغات ستاد آن نامزد را برعهده داشتند. نمیدانم این تحفه آخری را هم افخمی توی کاسه آقای رئیسی گذاشته یا نه. بعید هم نیست. بههرحال مردم نه توهین و تحقیری را که از این ناحیه نسبت به آنها روا شد، فراموش میکنند و نه آن توهین بزرگتری که یکی از مثلا فیلمسازان ارزشی نسبت به مرد جاودانه موسیقی و شخصیت مستقل هنر معاصر ایران، استاد شجریان، روا داشت.
آن آقا هم که اتفاقا کار سینماییاش را از بخش سانسور در دوران آقای میرسلیم آغاز کرد و به مدد رانتهایی که از این رهگذر نصیبش شد، به سلک فیلمسازان ارزشی پیوست، تلافی برخوردهای منطقی مردم ایران با آثار برجستهاش ازجمله قلادههای طلا را با چنین روشهای توهینآمیزی درمیآورد. میماند این نکته که آیا واقعا در ستاد آقای رئیسی، هیچکس نبود به این آقا بگوید سرطان یک بیماری است و صفت دائمی کسی نیست که استاد بزرگ موسیقی ایران زمین را «سرطانی» قلمداد کنی؟
مسخره تر از این هم داریم. اتفاقات و گذر تاریخی اروپا به اکنونش در ایران در حال رخ دادن است.
خدایا ...
آنان که بابد بفهمند بفهمند، تا آن اتفاقات نیافتد که طاقت بازگشت به عقب نداریم دوباره ما (353142)