گروه سياسي: محمد سلطانيفر، استاد دانشگاه در روزنامه اعتماد نوشت: اگر بخواهيم در حوزه رسانهها يك پيروز براي اين انتخابات پيدا كنيم، به جرات ميتوانيم بگوييم پيروز اين دوره از انتخابات توليد محتوا در شبكههاي اجتماعي بود. شبكههاي اجتماعي به عنوان مهمترين و تاثيرگذارترين ابزار در اين انتخابات به ميدان آمدند. نه مناظرهها و نه تبليغات خياباني و ميداني، هيچكدام ميزان تاثيرگذاريشان به اندازه توليد محتوا و استفاده از شبكههاي اجتماعي در اين انتخابات موثر نبود. پيش از انتخابات هم در صحبتهايي به اين موضوع اشاره كردم كه كساني كه در اين فضا سرمايهگذاري كنند و به درستي بستر شبكههاي اجتماعي را مورد استفاده قرار دهند پيروز انتخابات خواهند بود.
هر دو جناح اصلي اين انتخابات از فضاي شبكههاي مجازي استفاده كردند اما كسي برنده بود كه مخاطب خود را به شكل هدفمندتري پيدا كرد و بنا به ميل و سليقه و ذائقه او محتوا توليد كرد. نوع و ساختار تبليغات جناح آقاي رييسي عمدتا براي حفظ و نگهداري طرفداران اين جناح طراحي شده بود و توليد محتوا ميكرد. در صورتي كه جناح آقاي روحاني با هدف تاثيرگذاري روي مرددها و راي خاكستريها برنامهريزي كرده بود.
تبليغات انتخاباتي در اين فضا نبايد عمدتا معطوف به تغيير عقيده در طرفداران طيف مقابل باشد، بلكه بايد روي كساني كه مردد هستند سرمايهگذاري شود. براي به ميدان كشاندن مرددها، پيدا كردن گروههاي مرجع و نخبگان مردد توانست تاثيرگذاري خوبي روي راي خاكستريها داشته باشد. هدفمند كردن توليد محتوا براي طيف مردد و طيفي كه تصميم نگرفته بودند، از طريق رهبران گروههاي مردد هدفي بود كه كمپ آقاي روحاني آن را لحاظ كرد و آن مسير توانست بستر شكلگيري توليد محتوا را شكل بدهد.
ما معتقديم آنچه در شبكههاي مجازي ميتواند تاثيرگذار باشد، توليد محتوا است. سلطان اين فضا، توليد محتواست. كسي برنده خواهد بود كه بتواند توليد محتواي فاخر را جايگزين اضافهگوييها كند. توليد محتوا با هدف حفظ هواداران، بيشتر سربار اضافي براي اطلاعات است، اما توليد محتوا براي تصميم نگرفتهها و در نهايت استفاده از ضعفهايي كه در كمپ رقيب وجود داشت، توانست تاثيرگذاري فضاي مجازي را بر روند اين انتخابات نشان دهد. تحليل ما اين است كه در اولويت اول، اين نوع توليد محتوا دليل اصلي پيروزي آقاي روحاني بود. محتوايي كه توسط مردم و براي مردم شكل گرفت.
ما بايد بدانيم كه در فضاي وب ٢ تاثيرگذاري و توليد محتوايي موثرتر است كه توسط خود مردم براي مردم شكل بگيرد، نه با يك نگاه از بالا به پايين و توسط ستادها و افراد خاص. آنچه از دل برآيد بر دل نشيند، اگر توليد محتوا توسط خود مردم شكل بگيرد، ميتواند تاثيرگذاري بيشتري روي مردم داشته باشد، اما اگر كمپها بخواهند سيستم دستوري و فرمايشي توليد محتوا را در پيش بگيرند، اين نگاه نميتواند در شبكههاي اجتماعي تاثيرگذاري بالايي داشته باشد.
پديده ديگري كه در اين انتخابات ظهور و بروز پيدا كرد، جايگزيني اينستاگرام به عنوان يك رسانه تلويزيوني بود كه امكان پخش زنده برنامهها را داشت. با توجه به اينكه صدا و سيما به رسانه مخالف جناح آقاي روحاني تبديل شده بود و رقيب عمدتا از اين رسانه استفاده ميكرد، طبيعتا بايد يك رسانه تلويزيوني جايگزين راديو و تلويزيون ميشد. ظهور لايو اينستاگرام پديده اين دوره از انتخابات بود. در سخنراني آقاي روحاني شاهد بوديم كه ٥٠ هزار نفر به صورت زنده اين برنامه را از اينستاگرام دنبال ميكردند.
اين آمار نشان از جايگزيني اين شبكه اجتماعي به جاي راديو و تلويزيون دارد. ما بايد از اين پديده درس بگيريم، ابزاري كه در انتخابات ٨٨ و قبل از آن هميشه خلأ آن احساس ميشد و راديو بلاگها و ويديو بلاگها همواره ميخواستند جايگزيني براي تلويزيون شوند. امروز اين امكان از طريق لايو اينستاگرام محقق شده و اگر ما يك روزي به دنبال رسانهاي مثل IPTV يا IPmedia بوديم، امروز نسل بالاتر از هر دو اينها يعني ITVها را در قالب اينستاگرام داريم كه نوعي رسانه زنده اما بر مبناي پروتكل اينترنت است، يعني تلويزيون مبتني بر اينترنت كه پخش زنده را امكانپذير ميكند.
اما قطعا در انتخابات بعدي شكل جديدتري از اين نوع راديو تلويزيونها را خواهيم داشت كه شايد نيازي به راديو و تلويزيون ملي نداشته باشيم و كانديداها نيازي به اينكه بخواهند برنامههايشان را با راديو و تلويزيون كشور هماهنگ كنند نداشته باشند و اين نياز به راديو و تلويزيون هر روز كمرنگتر ميشود. امروز مردم ما به واسطه خود رسانهها يعني آن چيزي كه ما در گذشته با عنوان سواد رسانهاي از آن ياد ميكرديم، امري كه نياز به متولياني دارد، از جمله دولت و حكومت در وهله اول، راديو و تلويزيون در وهله دوم دانشگاهها و آموزش و پرورش در وهله سوم و رسانههاي مجازي در وهله چهارم، وظيفه آموزش سواد رسانهاي را به عهده بگيرند. اما به دليل سهلانگاري و نگرانيهايي كه دستگاههاي دولتي و راديو و تلويزيون داشتند، هيچ كدام از اين متوليان به موضوع آموزش سواد رسانهاي ورود پيدا نكرد.
همه در حد شكلي و شعاري به آموزش سواد رسانهاي ورود كردند. نفس نياز به داشتن سواد رسانهاي باعث شد تعدد و تكثر شبكههاي اجتماعي نوعي آموزههاي مربوط به سواد رسانهاي را شكل بدهند و مردم را دچار يك خودآگاهي كنند تا مردم بر اساس نيازهاي خودشان دست به انتخاب بزنند. قبول داريم كه اين نوع آموزش سواد رسانهاي ناقص و ناهماهنگ است، اما به هر حال كاربران فضاي مجازي هم نبايد معطل نگراني و سهل انگاري و كاهل بودن سيستمهايي مثل آموزش و پرورش و دانشگاهها بمانند. خودشان با توجه به شناختي كه به مرور در شبكههاي اجتماعي پيدا كردند، به نوعي سواد ابتدايي در حوزه رسانهها رسيدند و خوشبختانه توانستند با انتخاب آگاهانهشان نشان دهند كه توانستهاند به اين سواد و پايههاي اوليه اين سواد دسترسي پيدا كنند.