روزنامه بهار: «آتش بس یکطرفه»، تعبیری بود که چند روز پیش یکی از فعالان اصولگرا که البته در کارنامه خود سوابق خوبی هم در این باره ندارد مطرح کرد و آنچه گفت مورد استقبال برخی از چهرههای معتدل در جریان اصلاحات و اصولگرای فعال در کشور قرار گرفت. هنگامی که به زمانی اندکی دورتر به فاصله چند ماه پیش باز میگردیم شاهد آن هستیم که رهبر جریان اصلاح طلبی کشور هم با تعبیر «آشتی ملی» تلاش خود را برای پایان دادن به نزاعهای بی حاصل داخلی که گهگاه بیشتر از حد متعارف هم به سطح جامعه منتقل میشود به کار بست. تلاشی که البته به واسطه مخالفتها آن طور که باید و شاید به جایی نرسید. در لایهای دیگر از این گونه کوششهای جریان اصلاحات کلید واژه «گفتگوی ملی» به کار گرفته شد تا شاید با آن برخی اختلافات به جای مانده از گذشته حل و فصل شود و از نزاعهای سیاسی عبور کنیم. دیدار خصوصی دو چهره شناخته شده جریان اصلاحات با رهبر انقلاب که مدتی پیش انجام گرفت و همچنین تلاشهای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور برای ایجاد و افزایش راههای دسترسی چهرههای اصلاح طلب با مقامات ارشد نظام هم یکی دیگر از نشانههای آن بود که ظاهرا «گفتگوی ملی» بر خلاف «آشتی ملی» مورد موافقت ارکان نظام سیاسی هم واقع شده است.
اکنون و پس از عبور از انتخاباتی معنادار که مردم در آن با رساترین صدای ممکن راه و مسیر آینده را برگزیدند برخی اصولگرایان هم سخن از «آتشبس» میگویند. برای آن که همان موضع بالای معروف و البته بی معنایشان هم نسبت به رقیب حفظ شود «یکطرفه» را هم به آن افزودهاند. اینکه فرد پیشنهاد دهنده «آتشبس یکطرفه» نتوانست 24 ساعت هم پای حرف خود بماند و به اصطلاح مورد علاقه تندروها «دَبّه» کرد و یا این پرسش که قصد و غرض واقعی او از بیان چنین تعبیری چه بوده است در اینجا محل بحث نیست و آن چه در حال حاضر اهمیت دارد آن است که بالاخره اقلیت تندرو ذیل جریان اصولگرا هم مانند عقلای این جریان سیاسی و همچنین اصلاح طلبان به این واقعیت پی بردهاند که ایرانِ امروز بیش از هر چیزی به هم افزایی نیروهای سیاسی نیازمند است و نمیتوان با برجستهسازی اختلافات و کینههای به جا مانده از قبل به عبور از اختلافات و حل مشکلات ریشهای در حوزههای مختلف کمکی کرد. پیشنهادهایی از قبیل «آشتی ملی»، «گفتگوی ملی»، «آتش بس یکطرفه» و. . . را میتوان آغازی برای به وجود آمدن آشتی و عبور از کینههای سیاسی دانست. کینهها و اختلافاتی که گاه حتی از خصومتهای شخصی بین مردم کوچه و بازار هم عمیقتر و عوامانهتر میشود. این تلاشها حتی اگر در حد نمایش و سخن هم باقی بماند میتواند در بلند مدت به تلطیف فضا تا حدی کمک کند اما اگر به واقع در پی عبور از نزاع هستیم و خواهان عملیاتی شدن چنین پیشنهادهایی میبایست به مقدمات و الزامات آن توجهی کافی نشان داده و به آنها در مقام عمل هم تاکید کنیم.
شاید بتوان مهمترین مقدمه برای آغاز آشتی را پذیرش این نکته ساده و بدیهی دانست که سیاسیون ارشد دو جناح کشور بپذیرند که در طرف مقابل هم نقاط مثبتی پیدا میشود و همهی حق در یک سمت وجود ندارد. ابتدا باید همگان از هر دو سوی سپهر سیاست در ایران بپذیرند که ممکن است در جریانی که به آن متمایل هستند هم خطاهایی بزرگی رخ داده باشد و تمام اشتباهات در یک طرف جمع نشده است. هنگامی که این امر بدیهی به معنای واقعی کلمه با جان و دل پذیرفته شود، آنگاه مرحله بعد که «گفتگو» است به سرعت انجام خواهد گرفت. پیش نیاز گفتگو پذیرش این نکته است که ما نیازمند یافتن راه سومی هستیم و دو راهی که دو طرف گفتگو به آن باور دارند همهی حقیقت نیست.
با آغاز فاز گفتگوهای ملی، در صورتی که واقعا همه جریانهای درون نظام را در بر بگیرد و نه فقط برخی افراد خاص را، میتوان پروندههای باز به جای مانده از گذشته را با خیال راحت و بدون واهمه از آن که ممکن است انتهای گفتگو به برخورد قهری بینجامد بر روی میز گذاشت و کیست که نداند یکی از مهمترین این پروندهها وقایع ملتهب و بحران پس از انتخابات88 است.
اگر بخواهیم بی تعارف و صریح به پیشنهادهایی از قبیل «آشتی ملی» بنگریم به این نتیجه خواهیم رسید که تنها راه تحقق آن حل و فصل مسائل به جا مانده از انتخابات88 است. تلاش روحانی و همراهان اعتدالگرایش در چهار سال اخیر برای نوعی عبور دادن فضای جامعه از اثرات به جا مانده از آن حوادث به دو دلیل آن چنان کارگر نیفتاده است. دلیل اول آن است که اثرات بحران88 بر هر دو سوی ماجرا بسیار عمیقتر از آن است که بتوان در یک بازه زمانی چهار ساله آن را به خط پایان رساند. به خصوص در شرایطی که توان دولت به درستی بیش از این موضوع صرف سامان دادن به اقتصاد بحران زده کشور و حل و فصل پرونده هستهای و تحریمهای اثرگذار بر معیشت مردم شده است. علت دوم این ناکامی هم به سوی دیگر میدان بازمی گشت که به واسطه در اختیار داشتنتریبونهای عمومی مانند صداوسیما همچنان تمایل داشت و دارد که قرائتی خاص و یکطرفه از وقایع88 را به جامعه عرضه کند که نتیجه آن هم به طور طبیعی شعله ورتر شدن آتش اختلافات به جا مانده از آن روزها خواهد بود.
چهار سال گذشته به روشنی نشان داد که حل معضلات باقی مانده از وقایع88 تنها و تنها در صورتی رخ خواهد داد که شاهد اجماع ملی باشیم و این اجماع ملی جز از طریق رایزنیهای گسترده و گفتگوی ملی آن هم با صراحت و شفافیت رخ نخواهد داد. کوتاه سخن آن که اگر به واقع جریان اصولگرا در پی پایان منازعات و آغاز آشتی است میبایست دست در دست جریان اصلاحات به دنبال راههایی برای ایجاد اجماع ملی و همچنین درمان جراحت های88 باشد. منازعاتی که هر بار به شکلی سر بر میآورد و پس از ریشه یابی مشخص میشود که کسر قابل توجهی از آن به انتخابات88 و بحران پس از آن بازمی گردد.