شهرام خادم
مِهر دیگری از راه رسید و همچنان سایه بیمهری مسئولان بر سر دانشآموزان سنگینی میکند. بیش از 10 میلیون دانشآموز سال تحصیلی جدید را در حالی آغاز میکنند که نظام آموزش و پرورش از تأمین حداقل سرانهی آنها ناتوان است.تمرکز بر این قشر و واکاوی مشکلات پیشِ رویشان سیمای این مرزوبوم در آیندهای نهچندان دور راترسیم میکند. با پیر شدن میانگین جمعیتی کشور و بحرانهای ناشی از آن، اهمیتِ نسل پایه و دانشآموزی فعلی دوچندان میشود. جنگ هشت- ساله پس از شکلگیری نطفهی انقلاب و در همشکستن ستونهای اقتصادی کشور در هشت سالهی صدرات احمدینژاد نسلی را در نونهالی و جوانی از کار افتاده کرد. نسل بهنسبت جوانی که دههی چهارم زندگی را از سر میگذراند اما هنوز خبری از تأثیرگذاریاش در امورات مملکت نیست. گویی به این نسل دیگر امیدی نیست چه؛ امیدی اگر هست باید به پای کودکان و نوجوانان دههی اخیر بست.
مهمترین مقولهای که میتواند این نسل نوپا را به شکلی مترقی و اثرگذار در آیندهی کشور بار آورد همان مقولهی نظام آموزشی وتربیتی است. نظامی که بدون صرفِ هزینه آیندهای را متصور نیست. طبق اصل (30) قانون اساسی، دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد. قانونی فاقد ابهام که از طرف مجریان و ناظرانِ امر مهجور مانده است. به گفته مسئولان سرانه 10میلیون دانشآموز معادل 100 میلیارد تومان است که کمتر از 20 درصد آن محقق شده، در حالی که میانگینِ هزینه مدارس برای هر دانشآموز در سال حدود 400 هزار تومان است. با جمع و تفریقی ساده میتوان پی برد که در بهترین شرایط کمتر از 30 درصد سرانه دانشآموزی از طرف دولت به مدارس پرداخت میشود. مدارس کاستی بودجه را به زور شهریه و خلاف قانون اساسی از خانوادهها تحت عناوین مختلف اخذ میکنند.
اخذ شهریه حتی در مدارس دولتی به نام کمکهای مردمی و البته به اجبار حین ثبتِ نام از رویههای جااُفتاده در کشور است. نزدیک به 100 هزار مدرسه با کمبودهای اولیه در حد وجوه آب، برق و گاز چطور میتوانند یک نظام نخبهپرور و روزآمد را پیاده سازند و نسل آینده کشور را خلاق و توانمند پرورش دهند. گیریم از سبد خانواری که به تنگ آمده چیزی به در و دیوار مدارس ماسید، جای شکوفایی استعدادها، مهارتمحوری و شیوههای نوین آموزشی را با چه پر کنیم؟وجوه به دستآمده از کمکهای مردمی فقط زیستِ روزمره مدارس را میسر میکند و تأثیری در بهبود فضای آموزشی و کیفیت خدمات ندارد.
سوای این خانوادهها هم به صرافتِ کمکِ مالی به مدارس بطور ذهنی خیالشان از بابت بهبود کیفیت آموزشی فرزندشان راحت میشود. در واقعیت اما روند آنطور نیست که آنها برآورد میکنند. لذا شکاف به وجود آمده در نظام هزینهکرد آموزش و پرورش زمینه را برای ظهور مدارس لوکس و لاکچری غیردولتی فراهم کرد؛ به گونهای که تمام مخارج یک مدرسه دولتی در برابر شهریه 5 دانشآموز بالای شهر تهران اندک مینماید. به نام ضعف و کمبود در مدارس دولتی عدهای سودجو و فرصتطلب چهاردیواری به نام مدرسه (شما بخوانید هتل) درست کرده و خدمات آموزشی وتربیتی را هم ویترینی/ فروشی به خورد جامعه میدهند. کیفیت مدارس دولتی هم در حد همان پرداخت وجه آب، برق و گاز باقی مانده و همچنان این شکاف بزرگتر میشود.نسل آینده نه از مدارس فقیر، بیکیفیت و فاقد مکانیزمهای آموزشی-تربیتی نوین بار آمده و نه از آن مدارس لاکچری که همه چیز آموزش داده میشود مگر کتاب. بررسی و تحلیل دشواریهای نظام آموزشی وتربیتی کشور و ارائه راهبرد خروج از وضعیت پیچیده آن به زعم نویسنده جایگاه دیگری میطلبد اما به دست دادنِ تصویری از مشکل نظام مذکور که آیندهی ایران را به خود گره زده است، هدف نوشتار بود.
برکشیدن بحرانهای امروز کشور و گوشزد مدام آنان در رسانهها حداقل کاری است که کنشگران سیاسی و مدنی باید بدان اهتمام ورزند. بحران در نظام آموزشی- پرورشی، فقدان سرمایهگذاری در این حوزه و بهوجود آمدن شکاف طبقاتیِ نمایشی بین مدارس و طبیعتا مردم، جانِ این نوشته است و اُمید به دیدهشدنِ این دشواری در همهی سطوح جامعه.