به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۱:۱۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۱ ساعت ۱۱:۲۷
کد مطلب : ۱۴۲۶۸۹
برای رشد شناخت و معرفت کودکان چه کرده‌ایم؟

لزوم پیوند مدرسه با طبیعت

مهدی نیرومنش
روزنامه بهار
اول مهر نود و شش، رییس جمهور گفت کتاب‌های درسی باید تغییر کند. دو هفته بعدوزارت آموزش و پروری طی یک فراخوان اعلام کرد:« برای آنکه کودکان و نوجوانان عزیز کشورمان، احساس بهتری از دوران تحصیل در مدرسه داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند، ایجاد چه تحولی در محتوای برنامه‌های درسی و آموزش مدارس اولویت دارد؟

یکی از شایسته‌ترین پاسخ‌ها به این پرسش، پیشنهاد گسترش «مدرسه طبیعت» بود با امضای هزار و دویست تسهیل‌گر این مدارس در سراسر کشور بود که طی آن به مواردی اشاره شده بود مانند:امکان بازی، تخیل و کاوش شادمانه، سرخوشانه و آزادانه کودکان در محیطی امن و سالم و در ارتباط تنگاتنگ با عناصر طبیعت، مشارکت در فعالیت‌های مرتبط با کاشت گیاهان، تحقق استعدادهای حسی، حرکتی، عاطفی و شناختی کودکان از طریق فراهم آوردن بستری غنی و متنوع، تقویت مهارت‌ها و سازگاری‌های اجتماعی کودکان از طریق بازی‌ها و فعالیت‌های جمعی در طبیعت، پروراندن عشق به طبیعت و سرزمین در نهاد کودکان.«مدرسه طبیعت»، به ابتکار «دکتر عبدالحسین وهاب زاده»، بوم شناس و فعال محیط زیست، چند سالی است بنیان گذاری شده و در حال حاضر ده‌ها نمونه‎ از آن مشغول فعالیت است.

«بنیاد کودک و طبیعت» اخیرا بیانیه «حق مادرزاد» را در به رسمیت شناختن حق کودکان در تجربه طبیعت تا سن دوازده سالگی، ارائه کرده است.«مدرسه طبیعت» یک راه حل کار آمد برای رهایی از نظام آموزشی رایج است که کمتر کسی در ناکارآمدی آن شک دارد. آن چه در تبیین راستی این حرکت جسورانه و قابل تقدیر بیان می‌شود، اغلب معطوف به تجربه‌های زیست‌ـ‌بومی است. این مقاله سعی دارد، مبانی معرفتی ایده مدرسه طبیعت را نیز بیان کند.معرفت بشری تنها با چند پرسش کلیدی آغاز شد. این که: «من کی هستم؟»، «از کجا آمده‌ام؟» «برای چه آمده‌ام؟» و «به کجا می‌روم؟»

اگر بپذیریم، مشکل بشریت، نپرسیدن این پرسش‌ها و فقدان اشتیاق برای یافتن پاسخ آن‌هاست و بپذیریم والاترین آموختن، پی بردن به حقیقتی است که در جست و جوی پاسخ این پرسش‌ها درک خواهیم کرد، باید بپذیریم، بهترین موقعیت برای این پرسش و پاسخ، طبیعت است. واضح است، برای کودکی که تنها در یک دشت، بیابان، کوه، ساحل دریا، جنگل، آزاد و رها به خویش و هستی می اندیشد، این پرسش‌ها بسیار پر معناتر است تا برای کودکی که بیشتر عمر خود را میان سقف‌ها و دیوارها زیسته است.بدیهی است، کودکی که شاهد زیست جانوران و گیاهان و تغییرات زمین و آسمان است، عمیق‌تر به نقش خویش در هستی خواهد اندیشید و کیفیت برتری از زندگی را تجربه خواهد کرد. در قانون «هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش»، نخستین بازیابی اصل، بازگشت به طبیعت به عنوان خاستگاه بدن انسان است. این بازگشت، تسهیل کننده و ریشه بازیابی و جست و جوی ما برای یافتن حقیقت وجودی‌مان خواهد بود. از این رو، مدرسه طبیعت، مقدمه مدرسه معرفت است.

آموزش رسمی در کشور بهدور از واقعیت‌های علمی است. کودکان ما حفظ می‌کنند که دانشمندان در پس تجربه‌های واقعی، چه کشف کرده‌‌اند. در حالی که بدون تجربه عملی، امکان دست‌یابی به حقیقت رخدادها وجود ندارد. آن چه کودکان می‌آموزند، همان دانایی است که مانع معرفت عملی و سیر تکامل وجود می شود. چنین آموزشی به جای شکوفایی، سبب قفلی ذهنیمی‌شود. اگر هدف از چنین نظام آموزشی، نخبه پروری بود، باید تا کنون متوجه می‌شد که در مسیر عکس گام بر می‌دارد. به نظر می‌رسد طراحی نظام آموزشی کشور بر اساس نگهداری از کودکان و نوجوانان با حداقل هزینه و عوارض است. از همین رو حافظه کودکان را چنان انباشته می‌کنند که جایی برای اندیشه دیگر نباشد. علم در نهایت باید به معرفت منتهی گردد. معرفت بدون تجربه شخصی و ادراک عملی، معنایی ندارد. طبیعت، شفاف‌ترین واقعیتی است که به تجربه عمیق معرفتی می‌آنجامد.

بدون دیدن تجلیات الهی، چه حیرت و اشتیاقی برای پرسش در وجود انسان شکل می‌گیرد؟برای درک حقیقت وقایع، باید تجربه واقعی داشت. با تجربه مجازی، راه به واقعیت هم نخواهیم یافت. آن چه در نظام آموزشی ما آموخته می‌شود، شبیه تعریف کردن داستان یک فیلم است که فرد خود آن را دیده است. نظام آموزشی برخی کشورهای پیشرفته، متکی بر نمایش آن فیلم به جای تعریف کردن آن است. در حالی که تجربه وقتی رخ می‌دهد که شما بر سر صحنه آن فیلم حاضر شوید. اگر حضور در صحنه واقعی، حقیقت باشد، خود فیلم مجاز است و اگر نمایش فیلم حقیقت باشد، تعریف کردن آن برای دیگری، مجازی است. بنابراین نظام آموزشی ما با کمتر از بیست درصد عکس در کتاب‌های درسی، یک گام از نظام‌های آموزشی که بیش از هشتاد درصد کتاب درسی را به عکس اختصاص می‌دهند عقب است و دو گام از کلاس‌های درسی که در طبیعت برگزار می‌گردد. معرفت نظری با آموزش تئوری برابری دارد و ادراک معرفتی در عرفان عملی با تجربه مدرسه طبیعت.

هم‌چنان که دین با آزادی آغاز می‌شود نه اکراه و اجبار، دانش آموزی نیز با رهایی شروع می‌گردد. عمیق‌ترین تجربه‌های کودکی، دور از چشمان مراقب والدین و معلمان رخ داده است. زیر نگاه مراقب، یا تظاهر و خودنمایی شکل می‌گیرد، یا اضطراب. کودکان دیروز، خلوتی به مراتب بیشتر از کودکان کنونی دارند و این یعنی فاجعه. پژوهشی مستقل پیرامون این که ما به راستی با ذهن و روان و ناخودآگاه کودکان خود چه می‌کنیم، میزان اعتقاد ما به حرمت انسانی و رعایت حقوق کودکان را تعیین می‌کند. در مدرسه طبیعت، کودک می‌تواند به تنهایی و دور از نگاه سنگین مراقب، مشغول تجربه‌های خود باشد. خالق هستی از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است، اما این عالم چنان طراحی شده است که ما خود را تنها و رها می‌یابیم.

این ساز و کار محیطی آموزش و آزمایش است که خالق به ما می‌آموزد. تنهایی، تجربه با شکوهی است که پایه تمامی تجارب به شمار می‌آید. انسان تنها به دنیا می‌آید، به تنهایی می‌اندیشد و تصمیم می‌گیرد و تنها خواهد رفت. اما انسان امروزی بیشتر اسیر وحشت تنهایی است و کمتر از تنهایی، این موهبت الهی بهره می‌برد. او به هر وسیله‌ای تمسک جسته تا احساس آزاردهنده تنهایی را از خود دور کند، زیرا هنگام کودکی، در دل طبیعت، طعم شیرین تنهایی را نچشیده است. تفاوت زیادی میان تنهایی در حصار دیوارها با تنهایی در طبیعت است. او نمی‌داند عدم درک لذت تنهایی، مانع یافتن پاسخ پرسش‌های او از چیستی خود و جهان است. نتیجه این تنهایی تعالی بخش، تربیت فیلسوفان و شاعران و متفکران بوده است.

پیامبران نیز اغلب در شغل چوپانی، مشتاق جذبه شکوه تنهایی بوده‌اند. انسان‌هایی که رهبران فکری بشر بوده‌اند، از میان کار گروهی و جمعی متولد نشده‌اند.آزادی، از مهمترین شرایط تکامل است. اختیار، این موهبت الهی به انسان هدیه داده شده است، تنها در گرو آزادی معنا دارد. آیا کودکان ما در محیط‌های آموزشی خود، آزادی دارند؟ آیا به ایشان فرصت داده می‌شود از اختیار خدادای خود در عالی‌ترین سطح بهره‌ ببرند؟ بدون آزادی و اختیار، رشد و تکامل چه معنایی خواهد داشت؟ اگر در محیطی کودکی در آزادی کامل و با انتخاب و اختیار خود به سراغ موضوعی برای دانستن گرایش پیدا کرد، می‌توان نام محیط آموزشی بر آن نهاد.

برای کسب معرفت، تنها شرط، اشتیاق است. اگر اشتیاق وجود داشته باشد، سالک پرده‌های فروافتاده بر حقایق را پاره خواهد کرد. آموختن وجد و شوق می‌طلبد و اگر یک نظام آموزشی، پایه‌های خود را بر بنیان استوار ذوق و شعف کودکان بنا نهاد، باید دانست، منطبق با حقیقت تعالیم آسمانی گام بر می‌دارد. معرفت، کیفیت گرایی را از انسان طلب می‌کند و انسان در طبیعت، زندگی با کیفیت‎تری دارد و با یافتن نقش خود در هستی، به منظر منحصر به فرد خود نزدیک‎تر می‎شود.در کتب آسمانی تاکید شده است، دنیا بازی است. وجه تشبیه زندگی و بازی در آن است که هر دو ظاهری دارند و باطنی و مقصود اصلی، ظاهر نیست، بلکه باطن اولویت و اهمیت دارد. مقصود از بازی فوتبال، تصاحب توپ نیست، گرچه ظاهر بازی، تلاش چندین نفر برای رسیدن به یک توپ باشد. اما باطن آن ورزیدگی، رشد عصبی، تمرکز، سرعت عمل و هزاران ثمره دیگر است که در پس این تصاحب توپ، حاصل می‌شود.

اگر بنیان یک نظام آموزشی بر بازی باشد، یعنی یکی از بزرگترین حقایق هستی، کشف شده است. تجارب انسان همه در بازی رخ می‌دهد و طراحی یک فضای آموزشی جدی و به دور از بازی، جز تخریب روحیه کودکان و خشک شدن چشمه خلاقیت کودکان ثمری ندارد. مطابق آمار، بیش از هشتاد درصد آن چه افراد با سپری کردن نظام آموزشی آموخته‌اند، خارج از فضای کلاس درس و کتاب درسی است. در حالی که دانش آموزان تنها دقایق محدودی خارج از فضای کلاس هستند. یعنی بیشترین تجربه‌های مفید در زنگ‌های تفریح و میان بازی و در تعاملات طبیعی آموخته شده است. تجربه گذشت و بردباری، نحوه برقراری ارتباط با افراد گوناگونو هزاران تجربه دیگر. مدرسه طبیعت این بخش را اصل قرار داده است.

شالوده نظام آموزشی رایج با اضطراب و ترس پیوند خورده است. کیست که نداند، اضطراب در تضاد کامل با یادگیری است؟هنوزکسی تصویری کامل از ابعاد لطمات و خسارت‌های این نظام آموزشی بر ناخوآگاه ذهن و روان کودکان ندارد. هنگامی که طبیعت، به عنوان بزرگترین منبع آرامش، بستر آموزش شود، می‌توان امید بست بیش از دیگر روش‌ها قرین موفقیت باشد. کودکی که به جای دریافت اضطراب از محیط بسته، آزاد و رها از طبیعت آرامش دریافت کند، تجربه‌های جاودانی خواهد داشت و نسلی را خواهد ساخت که بیگانه با طبیعت، به جنگ آن نخواهد شتافت. انسان جدا مانده از طبیعت، برای دقایق محدودی از زندگی خود هم که به طبیعت پناه می‌برد، هم ناسازگاری دارد و هم تخریب طبیعت. ناسازگاری‌های نسل کنونی از سرما و گرما آغاز می‌شود و به انواع آلرژی در اثر قرار گرفتن در طبیعت منتهی می‌گردد.

صدمات نیز از انواع آلودگی‌های محیطی از آب و زمین تا هوا، شروع و تا نکاشتن درخت ادامه می‌یابد. نسلی که در مدرسه طبیعت دانش و تجربه مورد نیاز خود را آموخته است، نه طبیعت را دشمن خود می‌بیند، نه بیگانه. او ناخودآگاه، طبیعت را در میان صمیمی‌ترین دوستان خود بر می‌شمارد و محبت دوطرفه میان خود و دوستش را لمس می‌کند. کودکی که در طبیعت بالنده شده است، در جوانی دایره ذهنی‌اش از مشاغل، بسیار فراخ‌تر از جوان امروزی است. او آفریننده شغل‌های سازگار با محیط طبیعی زیستن انسان است. او می‌تواند زمین، این بزرگترین هدیه الهی را شکوفا کند. چنین انسانی، مفهوم فساد را به خوبی درک می‌کند. زیرا زندگی در طبیعت به او آموخته‌است تا مانع شکوفایی هیچ جزئی از هستی نشود.

دانش نوین مدیریت، در کشف عوامل ایجاد انگیزه، اجبار و تشویق را مردود می‌داند. بهره‌مندی از این دستاورد، در نظام آموزشی، رکن مهمی است که در مدرسه طبیعت، جلوه‌گر می‌شود. در حقیقت، انگیزش درونی، طبیعی‎ترین نوع انگیزه است که به کودک آموخته می‎شود. مهمترین نکته انطباقی ایده مدرسه طبیعت با دنیای معرفت، آن است که هر دو برای شکوفایی خلاقیت در وجود کودکان، قائل به وانهادن و رهایی هستند. بر خلاف نظریه‌هایی که انباشت اطلاعات را عامل شکوفایی خلاقیت می‌دانند، فرد خلاق یا آفرینشگر، در واکاوی درونی خود و هستی به شهود معرفتی و شکوفایی آفرینندگی دست خواهد یافت.