به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۰۷:۱۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۰ ساعت ۰۹:۰۱
کد مطلب : ۱۳۷۵۷۲

کوروش بزرگ ما و چنگیزخان مغول آنها

کوروش بزرگ ما و چنگیزخان مغول آنها
گروه جامعه: «امیر هاشمی مقدم»، پژوهشگر، در یادداشت در سايت انصاف نیوز در «کوروش بزرگ ما و چنگیزخان مغول آنها» نوشت: به تازگی از مغولستان برگشته‌ام. آنچه در این سفر چند هفته‌ای دیده‌ام در چند موضوع برایم مهم و برجسته بود که اگر فرصتی باشد اندک اندک درباره‌ی همه‌شان خواهم نوشت. عجالتاً اکنون درباره آنچه در این چند هفته مغولستان و مردمانش را غوطه‌ور در آن یافتم اشاره می‌کنم. و آن شخصیت چنگیزخان است.

شخصیت مقدس همه‌ی مغولها، چنگیزخان است. شما ورودتان به این کشور با فرود آمدن به فرودگاه چنگیزخان آغاز می‌شود. میدان مرکزی و خیابان اصلی پایتختش به نام چنگیرخان شناخته می‌شود. روی اسکناسها تصویر چنگیزخان است. صدها کتاب و هزاران مقاله درباره‌ی بزرگی چنگیزخان نوشته‌اند. روی بیشتر سوغاتی‌های‌شان تصویر چنگیزخان دیده می‌شود. تصویر چنگیزخان را در بسیاری از خانه‌ها، فروشگاه‌ها و حتی دانشگاه‌ها و ادارات می‌توان دید. مجسمه‌ی چهل متری وی سوار بر اسب را در نزدیکی پایتخت ساخته‌اند و از جاذبه‌های گردشگری‌شان است (تازه، مجسمه‌ی بزرگ مادرش را هم چند کیلومتر آنسوتر ساخته‌اند). همه‌ی کتاب‌های تاریخی و حتی یافته‌های موزه‌های‌شان به دو دوره‌ی پیش از چنگیز و پس از وی تقسیم می‌شود و…

این در حالی است که جهان هنوز با یاد حملات چنگیزخان به خود می‌لرزد و مورخان بسیاری حملات وی را در همان دوره به گونه‌ای مستند ثبت کرده‌اند. اما از سوی دیگر، روشنفکران این کشور تلاش دارند این تاریخ را به چالش بکشند. یادم می‌آید چند سال پیش با یک مورخ مغول گفتگو می‌کردم. به شدت نسبت به تاریخ‌نگاری ایرانی در دوره‌ی مغول و پس از آن با دیده‌ی تردید می‌نگریست و تلاش داشت همه چیز را زیر سؤال ببرد. برای نمونه می‌گفت شما در کتاب‌های‌تان می‌نویسید لشکر چنگیزخان یک میلیون نفر اهالی نیشابور را قتل عام کرده‌اند. بعد تلاش می‌کرد نشان بدهد نیشابور در آن دوره اصلاً چنین جمعیتی نداشته. در اینجا کاری با درستی یا نادرستی ادعایش ندارم. شخصاً بارها در یادداشت‌هایم اشاره کرده‌ام که ما در تاریخ‌نگاری‌مان به ریشه‌های حمله‌ی چنگیزخان که رفتار غیراخلاقی خوارزمشاهیان بود اشاره‌ای نمی‌کنیم و یکباره به حمله و جنایاتش می‌پردازیم (این مشکل را برای حمله‌ی افغان‌ها هم داریم). اما آنچه در اینجا بر آن تاکید دارم، تلاش مورخان و روشنفکران مغول برای پیراستن شخصیت وی از آن چیزی است که جهانیان از وی دیده‌اند.

اندوه‌بارتر در نقطه‌ی مقابل است. کیش شخصیت چنگیزخان در مغولستان را مقایسه می‌کنم با شخصیت کوروش هخامنشی که مورخان و جهانیان از او به‌عنوان پادشاهی یاد می‌کنند که به نسبت دوره‌ی خودش بیش از دیگران به حقوق بشر احترام می‌گذاشت و برای نمونه بابل را پس از گشودن، در آرامش و بدون خونریزی نگه داشت. اما روشنفکران و برخی مسوولین دینی – فرهنگی‌مان تلاش دارند شخصت او را تحریف کرده و بد جلوه دهند. یاد گفته‌های علی‌اصغر رمضانپور، از معاونان پیشین کتاب وزارت ارشاد افتادم که برایم شخصاً شرح می‌داد چگونه کتاب‌های ضد کوروش و ضد ایرانی ناصر پورپیرار را در تیراژ چندهزار نسخه می‌خریدند و به کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور هدیه می‌دادند. شما اکنون در بسیاری از کتابخانه‌های عمومی روستاهای دورافتاده هم می‌توانید کتاب‌های ضد ایرانی و ضد کوروش نوشته‌شده توسط پورپیرار را بیابید. شخصاً در کتابخانه‌ی روستاهای دورافتاده‌ی هرمزگان یافته‌ام. کوروشی که در سرزمین خودش غریب مانده است.

در همه‌ی موزه‌هایی که در این مدت در مغوستان رفتم، اصلی‌ترین نقشه، نقشه‌ی کشورگشایی‌های چنگیزخان بود؛ بدون آنکه اشاره‌ای کرده باشند به اینکه چگونه و با چه بهایی این کشورها را گشوده است. البته نه آن خوب است که همه‌ی قتل عام‌ها و کشتارها و ویرانی‌های چنگیز را نادیده بگیریم، و نه اینکه تلاش کنیم شخصیت کوروش را با تحریف تاریخ، بد جلوه دهیم. آنگونه که مثلاً آیت‌الله خلخالی در کتابش درباره‌ی کوروش، واژه‌ی «راهزنی» درباره‌ی وی را که از منابع تاریخی اقتباس کرده بود، ابتدا از هم جدا کرده و به صورت «راهِ زنی» نوشته و آنگاه نتیجه گرفته که کوروش تن‌فروش بوده و از این راه گذران زندگی می‌کرده است! جالب آنکه آیت‌الله خلخالی حاکم شرع هم بوده و باید عدالت را برقرار می‌کرده؛ عدالتی که البته دیدیم.

البته آیت‌الله خلخالی به‌عنوان نمونه‌ای از امت‌گرایانی که گمان می‌بردند اگر کسی حرف از ملیت و هویت ملی بزند، بر خلاف امت اسلامی گام برداشته، در این راه تنها نبود؛ بلکه روشنفکران و چپی‌هایی که همین یک سده‌ی گذشته کافی است تا کارنامه‌شان را در بلوک کمونیستی ببینیم؛ دست در دست تجزیه‌طلبان به هویت ملی ایران و داشته‌های ارزشمندش همچون شخصیت کوروش که جهان به وی احترام می‌نهد، می‌تازند.

اینکه کوروش پیش از طلوع اسلام می‌زیسته و فرمانروایی می‌کرده، نه گناه وی است و نه بهانه‌ی خوبی برای حمله به وی توسط افراطی‌ها. مخالفت با داشته‌های فرهنگی و تمدنی ایران پیش از اسلام، تنها تداوم آرمانگرایی‌هایی است که هیچ پشتوانه‌ی منطقی و حتی اخلاقی ندارند. یادمان باشد سده‌ی بیست و یکم قدرت در دست کسی است که فرهنگ را در اختیار داشته باشد. اگر می‌بینیم ابرقدرت‌ها ثروت و قدرت نظامی دارند، پیش از همه ببینیم که از ابزار فرهنگی برای توجیه کارهای‌شان سود می‌برند.
برخی از مسوولین فرهنگی ایران شوربختانه به بسیاری از پایه‌های بنیادین فرهنگ ایرانی بی‌توجه‌اند. خوشایندمان باشد یا نباشد، هویت‌های زبانی و فرهنگی در سده‌های بیستم و بیست و یکم بر هویت‌های دینی و مذهبی پیشی گرفته است. اگر همینگونه پیش برویم، دیرهنگام نخواهد بود که آسیب‌های جبران‌ناپذیر این برنامه‌ریزی‌های نادرست‌مان را خواهیم دید.
*moghaddames@gmail.com