روزنامه بهار: همه در پشت تریبونها از اهمیت نقد و جایگاه ویژه منتقد میگویند، همه خود را نقد پذیر نشان میدهند و مشوق منتقدان و همه از پاسداشت آزادی سخن میگویند با یک «اما»!همه میگویند نقد خوب است و منتقد شایسته تقدیر و توجه «اما» به شرط آن که نقدش سازنده باشد و همین «نقد سازنده» آغازگر توجیه برای وضع انواع محدودیتها برای منتقدان است. چهار دهه پیش و زمانی که مردم این سرزمین در کنار هم و همه با هم اعتراض جمعی را به نقطهای رساندند که شاهد تغییر نظام سیاسی بودیم یک خواسته مشخص داشتند و آن، تغییر نگاه حاکمان به خواستههای منتقدانه مردم بود. شاید اگر تصمیم گیران رژیم سابق کمی زودتر صدای مردم را شنیده بودند و فضای نقد را بیشتر از آن چه که بود باز کرده بودند هیچ گاه آن تغییر بزرگ، حداقل به آن شکل و در آن زمان رخ نمیداد.حال چهار دهه از آن روزها میگذرد و به طور طبیعی جامعه در حال مقایسه است؛ بین آنچه هدف مردم برای تغییر سیستم بود با آنچه در صحنه عمل رخ میدهد. در نوع مواجهه با منتقدان قرار بود کجا باشیم و اکنون کجاییم؟ فاصله آن تصویری که رهبران انقلاب به عنوان هدف نهضت در این موضوع به مردم نشان داده بودند با آنچه این روزها شاهدش هستیم چه میزان است؟ آیا میتوانیم با خیالی آسوده از همراستا بودن عملکردمان با آن اهداف سخن بگوییم؟
به نظر میآید پاسخ به این سوالات ناامید کننده باشد و میتوان گفت شوربختانه در نگاه برخی تصمیم گیران اعلام خبر دستگیریها و. . . یک افتخار برای مسئولان شده است و این مسئله که هر روز بیایند و خبر بدهند فلانی را گرفتیم، فلانی را محاکمه میکنیم، فلانی را حصر میکنیم، فلانی را قرار است به همین زودیها دستگیر کنیم، فلانی به زودی حکم بازداشتش صادر میشود و. . . تبدیل به نقطه مثبت در کارنامه مدیریتی برخیها شده است.
چند روز پیش بود که احکام هفت نفر از چهرههای ارشد جریان اصلاح طلبی کشور صادر شد. احکامی که شامل حبس و ممنوعیت از فعالیت سیاسی و. . . میشد. جدا از آن که با جستجو در کارنامه فعالیتهای سیاسی این هفت نفر لکه سیاهی که نشانگر فعالیتی علیه نظام سیاسی مستقر باشد یافت نمیشود و هدفی جز «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» را دنبال نمیکردند به بهانه این حکم قضایی تازه صادر شده این پرسش پیش روی ما قرار دارد که تا کِی و کجا قرار است این شیوه مواجهه با منتقدان را ادامه دهیم و خبر بازداشت و ممنوعیت و محدودیت تیتر یک رسانهها قرار گیرد؟ آیا معارف دینی، قانون اساسی و تجارب بشری راه دیگری را در این موضوع به ما پیشنهاد نمیدهد؟ متهم کردن فرزندان همین نظام و انقلاب به جاسوسی برای بیگانگان - اتهامی که حتی از سوی قوه قضاییه هم تایید نشده است - در صداوسیمایی که به عنوان رسانه رسمی کشور شناخته میشود چه نسبتی با اخلاق اسلامی و فرهنگ ملی ما دارد؟ آیا رقابتهای کودکانه سیاسی باید باعث درنوردیدن تمامی مرزهای اخلاقی شود؟
شاید بتوان با نگاهی کلانتر این شکل از مواجهه با فعالان سیاسی را که تنها به همین مصداق مورد اشاره هم محدود نمیشود را در نوع نگاه تصمیم گیران به جریان منتقد و مخالف جستجو کرد. حقیقت آن است که ما با دو راه و شیوه طرف هستیم. راهی که در «زنده باد مخالف من» متبلور است و شیوهای دیگر که زبانش در برابر منتقدان زبانی است که در آن «بگیر و ببند» حرف اول را میزند. نکته جالب توجه در این باره هم این است که نمایندگان این دو نگاه چند ماه پیش و در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 با یکدیگر رقابت کردند و اکثریت با رساترین صدای ممکن راهی که میپسندند را با رای خود اعلام کردند. با نگاهی به مبانی انقلاب مردم ایران در سال 57 نیز میتوان گفت که آن چه مردم برگزیدهاند راهی است که در راستای اهداف انقلاب است. حال پرسشی که بر این مبنا میتوان مطرح کرد این است که چرا عدهای بی توجه به خواستههای مردم در این حوزه همچنان در پی اجرای تصمیماتی هستند که ناظر بیرونی را میتواند به اشتباه به این نتیجه برساند که ظاهرا در نگاه این دسته از مسئولان، نظام مستقر هنوز از آن استحکامی کافی برای مواجهه مداراجویانه با جریان مخالف برخوردار نیست و حتی با صداهایی متفاوت که در درون سیستم هم تعریف میشوند برخورد میکند. آیا رواست که به طور ناخواسته چنین تصویری را از «جمهوری اسلامی» به مخاطب عرضه کنیم؟ آیا جواب ندادن این شیوه پس ازچهار دهه نشان دهنده این واقعیت تلخ نیست که هنوز نفهیمدهایم که حلال مشکلات، پاک کردن صورت مسئلهها نیست!
حال چه باید کرد؟ به نظر میآید که باید یکبار دیگر همه به این باور برسیم که حاکمیت دیگر پس از چهل سال به نقطهای رسیده است که بتواند صداهای منتقد و مخالف را در درون خود بپذیرد و این مهم جز با توجه به اصل اساسی مدارا و باور به معجزه گفتگو محقق نخواهد شد.جدا از این مباحث نظری در صحنه عمل و در این روزهای حساس، ایران در شرایطی قرار دارد که با اَبَرچالش هایی جدی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روبروست و از سوی دیگر تهدیدات جدی و واقعی بیرونی نیز کاملا ملموس است. در چنین وضعیتی عقل سلیم حکم میکند که به جای روشهای حذفی که تنها سبب عدم استفاده از همه ظرفیتهای درونی کشور خواهد شد، وحدت را در صدر الویتها قرار داده و بزرگان کشور از هر اقدام و اظهارنظری که از سوی برخی به دلیل سیاست بازی در جهت تفرقه مطرح میشود جلوگیری به عمل آورند.