امیر راعی فرد- روزنامه بهار
یادداشتی کوتاه از آیتالله موسوی خوئینیها را خواندم که به نوعی وقایع نگاری عزل فقیه عالیقدر، آیتالله منتظری را در بر میگرفت. چندبار از صدر تا ذیل متن را خواندم. با دقت و از سر حوصله. انگار چیزی نداشت تا به دانسته هایم بیافزاید.در وادی فلسفه و فقه آن زمانی که عالمی با علم بر دانستههای خود و تدقیق در خواستههای مخاطبش، راهی را برای ورود بر مسئلهای میگشاید، قاعده بحث این را طلب میکند که نوری تازه بر تاریکیهای مبحث بیافشاند. در حوزه سیاست و عالم سیاست بازان هم این عمل تا حدود بسیاری صادق است. با کمی دقت در یادداشت کوتاه مدیر مسئول سابق روزنامه سلام میتوان به میزان ارادت ایشان به مرحوم آیت ا... منتظری پی برد. ارادتی که بیشتر جنبه علمی و فقهی دارد تا عمل سیاسی.
باید توجه داشت که نویسنده یادداشت فوق الذکر بعنوان فردی که تا پیش از وفات حضرت امام دارای پستهای مدیریتی بعضا قضایی در کشور بوده است، همواره از موثران جریان سیاسی حاکم در آن روزها قلمداد میگردد. باید اشاره کنم که یادداشت موصوف با تاکید بر دانش فقهی و اخلاق مداری مرحوم منتظری، تاییدی کامل بر دلایل عزل ایشان از قائم مقامی رهبری بوده است که البته تنها انعکاس نتیجه این دلایل را در یادداشت مورد بحث مشاهده میکنیم و اثری از پرداختن به دلایل این اتفاق نمییابیم. فضای غبار آلود حول این اتفاق که سالیان سال از قدمت آن میگذرد، سبب ایجاد پرسش هایی فراوان در باب دلایل این تصمیم مدیریتی گردیده است.
به عبارتی چگونه میشود که فردی همچون آیت ا... منتظری در نهاد قدرت از آنچنان قدرتی برخوردار باشد که تا قائم مقامی رهبری پیش روی نماید اما ناگهان در سراشیبی قدرت، تا روزهای پایانی عمرش را در محدودیت هایی امنیتی بگذراند. در این مجال نه فضای مطرح کردن دلایل احتمالی مهیاست و نه امکان ورود به کنشهای مرحوم منتظری. آنچه بیشتر ذهن را به سمت پرسیدن مایل مینماید، همانا دلیل انتشار این متن از جانب آیت ا... موسوی خوئنی هاست. اگر امکان غبار روبی واقعیتهای عزل قائم مقام حضرت امام مهیا نیست، چه الزامی نسبت به طرح این مسئله وجود داشته است؟ و البته باید متذکر شد که دادستان کل کشور در دوران مذکور قاعدتا در مقام تخطئه تصمیمات مدیریتی زمان خود سخن نخواهد گفت. آنچه مهم است، حضور و بروز چهرهها و نمادهای انقلاب در اتفاق مذکور است.
بدان معنا که طرفین این اتفاق بهعنوان عمود خیمه انقلاب از آنچنان تاریخچه و کنشهای انقلابی برخوردار بودند که یقینا همچنان نیز در میان همتایان خود از درجهای متمایز برخوردارند. پرداختن به خاکستری که بنا به دلایلی بسیار امکان رونمایی از آن مهیا نیست، آن هم بدون هیچگونه الزام سیاسی یا فقهی، علامت سئوالی بزرگ را در برابر ذهن مخاطب قرار میدهد. آیا در این برهه زمانی، ورود چشم بسته به گذشتهای که قطعا موافقان و مخالفانی را در خود جای داده است میتواند مشکلی از معضلات اجتماعی کشور را مرتفع نماید یا اینکه تایید بدون ارائه دلایل فقهی و منطقی میتواند مخالفان آن تصمیم حاکمیتی را به آرامش برساند؟! تنها چیزی که مسلم است، موضع دوگانه حضرت آیت ا... موسوی خوئینیها نسبت به مرحوم منتظری است.
موضع گیری که نه الزامی به اعلامش احساس میشود و نه این اعلام مشکلی را از میان واقع نمایی این جریان داخل حکومتی بر میدارد. امروزه تمامی مومنان و شیعیان به تسلط فقهی مرحوم منتظری صحه میگذارند و در حوزه فقاهت و مذهب او را درگیر چالشی لاینحل نمیکنند، پس تایید این جریان از سوی آیت ا... موسوی خوئینیها هماناندازه غیر لازم بوده است که تایید تصمیم مدیریتی مرحوم امام بدون ذکر دلایل ابهامآمیز به نظر میرسد. بازهم تاکید میگردد که ورود به عرصههای تاریخی سیاسی یا از باب روایت واقعه است یا از راه اثبات یک حرکت و یا به هدف اذعان به اشتباه در یک تصمیم و اینگونه ورود بيدلیل و بيموقع تنها میتواند سبب تعمیق سوتفاهمات داخلی گردد که در این زمان نه به صلاح است و نه الزامی تازه برای این امر ایجاد شده است. کوتاه سخن اینکه با توجه به ندای گردش سریع و بيواسطه اطلاعات، چه خوب است که با دقت بیشتری نسبت به ورود خود به حوزههای حساسیتزای سیاسی اقدام نماییم.