به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۲ ساعت ۱۳:۰۶
کد مطلب : ۱۳۹۷۷۹

نادر، سپنتا و دیگران!/طنز

طیبه رسول‌زاده- روزنامه بهار
دیگر همه چیز برایمان تکراری شده است. سال هاست که کار روزانه مان آمدن تا خیابان بهارستان و نشستن روی صندلی ریاست مجلس است. باز الان خوب است. دوره قبل که خیلی اذیت می‌شدم. یک بند باید این نماینده‌های قد و نیم‌قد را ساکت می‌کردم و سرجایشان می‌نشاندم. گاهی هم چند شکلات در جیبمان می‌ریختیم بلکه به بهانه آن سر جایشان بنشینند. ولی مجلس این دوره خیلی یک نواخت شده. همه یک جور فکر می‌کنند و یک جور رای می‌دهند. چه طور بشود که چالشی داشته باشیم. شلوغ کنشان عارف است. یک وقت هایی که خسته می‌شویم جایمان را می‌دهیم به مطهری و پزشکیان. طفلکی‌ها خیلی دوست دارند رئیس باشند. یک مدت بود هوس کرده بودیم روی صندلی نماینده‌ها آن پایین بنشینیم، ببینیم چه حسی دارد. دیروز که همه رفتند و کسی در مجلس نبود رفتیم پایین و یک دل سیر خوابیدیم. لعنتی این صندلی‌ها مثل صندلی کلاس درس است. آدم تا رویش می‌نشیند خوابش می‌گیرد.

دیروز چندتا از دوستان آمده بودند اصرار می‌کردند که شما در این راه پر رهرو یک حزب رهروان بزنید. دیدیم راست می‌گویند. این همه طرفدار پیدا کرده ایم. روحانی هم که در تیم خودمان است. بلکه این صندلی بلند را با صندلی خیابان پاستور عوض کردیم. داشتیم به این چیزها فکر می‌کردیم و از آن خنده‌های دلبرانه مان می‌زدیم که دوستان ما را به خودمان آوردند. قبول کردیم ولی گفتیم شلوغش نکنند که ملت ناگهان به حزب هجوم نیاورند و کار برایشان سخت شود.وقتی رفتند چون قول داده بودیم موضوع کاسپین و سپنتا نیکنام را به شدت پیگیری کنیم تلفن را برداشتیم. اول زنگ زدیم به موسسه کاسپین و بعد از سلام و احوال پرسی با عصبانیت گفتیم معلوم هست چیکار می‌کنید؟ کمی عجله هم بد نیست. گفتند: چشم. خیالمان راحت شد که به قولمان وفا کردیم. بعد شماره سپنتا را برایمان گرفتند. گفتیم: خانم سپنتا نیکنام؟ یک آقایی گوشی را برداشت و گفت: من آقای سپنتا هستم. خواستیم جمع و جورش کنیم. گفتیم بله. می‌دانستم. حالتان چطور است؟ زنگ زدم بگویم که ما پیگیر کار شما هستیم. فقط چند تا شغلی که برایتان در نظر گرفتیم در تهران است. رانندگی بلد باشید می‌توانید اینجا حداقل ماهی دو تومن درآمد کسب کنید.وسط مکالمه قطع شد. بعد هم دیگر گوشی را برنداشت. منشی گفت تازه بچه دار شده و دستش بند است. البته خیالمان راحت بود که پیشنهادمان را داده ایم. چند روز وقت می‌دهیم که درباره‌اش فکر کند.داشتیم یکی یکی مشکلات را حل می‌کردیم می‌رفتیم جلو که دبیر مجلس بدو بدو آمد گفت قاضی پور با خط‌کش افتاده دنبال نماینده‌ها که بزنندشون. گلابی هایش را از کشو میز برداشته‌اند و خورده اند. چشمشان زده بودیم. نمی‌گذارند یک دقیقه آرام بنشینیم. مرد کوه درد است.