حسامالدین اسلاملو- روزنامه بهار
بحث انتقاد حامیان انتخاباتی روحانی از او این روزها داغ شده است. از طرفی عدهای از چهرههای مشهور، نسبت به حمایت خود از روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر ابراز پشیمانی میکنند و از طرف دیگر جناح مقابل به خاطر این ابراز ندامتها یا حتی کوچکترین انتقادی از سوی حامیان سابق رئیسجمهور، بشکن میزنند! اما چیزی که آشکار است این که هنوز ما در دو طرف این ماجرا، پنداری سنتی از قدرت و سیاست داریم. تصوری آمیخته با رسم قدیسسازی. بهتر است بدانیم که همهجا، حتی در نظامهای لیبرالدموکرات نیز میدان مبارزه برای کسب قدرت، عرصه واقعیتهاست، نه آرمانها.
در سیاست عملی هیچگاه هیچ کدام از طرفین جویای قدرت با سیاست نظری و مطالبات رویایی رای دهندگان تطابق صد درصدی ندارند. این میان فقط صحبت سنگین و سبک کردن وزن طرفین مبارزه توسط رایدهندگان است. محاسبه اینکه کدام یک از طرفین به قدرت برسد، امکان رسیدن رایدهنده به مطالباتش، محتملتر است. از این منظر، رای دادن به معنای شیفتگی به کس خاصی نیست. گرایش سیاسی بر مبنای «کیش شخصیت» آفت مردمسالاریست. یک شهروند آگاه اگر در محاسبهاش به این نتیجه رسید که در صورت قدرت گرفتن یک طیف، نفع بیشتری عاید او و جامعهاش میشود و در نتیجه رای داد، این رای دادن به معنای پذیرش دربست نیست.
درِ انتقاد از قدرت باید همیشه باز باشد. انتقاد از دولت توسط رایدهندگانش معنایی جز پیگیری مطالبات وعده داده شده، ندارد و خود به خود نه به معنای پشیمانی است و نه تناقضی با حمایت از همان دولت در انتخابات دارد اما این میان حس پشیمانی هم نه از نگاه تکاپوی سیاسی که از منظر وجدانی و اخلاقی قابل درک است. به ویژه اینکه چنین شرایط سیاسی و سپس سردرگمی اینکه آیا واقعا راه درست، همانی بوده که انتخاب شده، حسی تاریخیست. حسی به وسعت تاریخ چندهزارسالهی ایران. کافیست نگاهی به ضربالمثلهای عامیانه یا برخی حکایتهای طنز بکنیم تا دستمان بیاید، سدهها در این جغرافیای سیاسی، در بر همین پاشنه میچرخیده است.
میگویند عدهای از عقلا با دیوانهای به بالای مناره میروند. به بالای مناره که میرسند، دیوانه روبهروی پلکان میایستد و از آنها میخواهد که یا به خواسته هوسآمیزش تن در دهند یا از منار پرتشان میکند. عبید زاکانی نیز در رساله اخلاقالاشراف خود حکایتی شبیه به همین آورده است: «از نوخاستهیی روايت کنند که در بياباني مغولي بدو رسيد، بر او حمله کرد. نوخاسته از کمال کياست تضرع کنان گفت: «اي آغا خداي را هم گامم کش» مغولش بر او رحم آورد و بر قول او کار کرد. جوان به يمن اين تدبير از قتل خلاص يافت...» شده حکایت پشیمانی اخلاقی برخی از سر رای دادن به روحانی که قابل درک است اما در عرصهی کنش سیاسی که عالم واقعیتهای تلخ است، ذوقزدگی سیاسی عدهای از بدنهی اپوزیسیون و ایرادشان به رایدهندگانِ نوخاسته! عیب جوییست. کسی نیست بپرسد آیا راه حل بهتری سراغ داشته یا دارند؟