مهدی نورمحمدزاده
همکاری دارم که گهگاه باهم از تاریخ و سیاست بحث میکنیم و سعی میکنیم همدیگر را به راه راست هدایت کنیم، اما معمولا به نتیجه نمیرسیم و باز هر کدام راه خودمان را میرویم. رفیقم معتقد است همه انقلابهای تاریخ در نهایت مایه خسران و پشیمانی هستند، چرا که زیرساختهای اقتصادی، سیاسی و مدیریتی جامعه را ویران میکنند و بنای مجدد این زیرساختها برای کشورها و ملت هاخسارت محض است. من هم به عنوان کسی که هنوز هم به آینده انقلاب امیدوار است، جواب میدهم که انقلاب گاهی مثل یک جراحی فوری، اجتناب ناپذیر است و میتواند باعث سلامتی و رشد دوباره یک ملت و کشور شود. او هم بلافاصله از من میخواهد که چند تا از شاخصهای رشد و بالندگی دوران پس از انقلاب را نام ببرم! فارغ از پاسخگویی به چنین شبهات و سؤالاتی که این روزها به مدد توسعه فضای رسانهای در کشور رونق گرفته است، مدتی است که ذهنم درگیر تلقی ها، تعاریف و تصورات انقلابیون دیروز و امروز از انقلاب و آرمانهایش شده است. به نظرم فهم و تحلیل درست این موضوع میتواند کلید جدیدی باشد برای پاسخگویی به شبهات و سؤالات روبه رشد نسل امروز درباره انقلاب و انقلابیها. اشارات قابل نقد ذیل فتح بابی است در این موضوع و شاید مشتی نمونه خروار!
آرمان اصلی؟!
هدف اصلی انقلابیهای دهه 50 از مبارزه و انقلاب چه بود؟! آنها واقعا دنبال چه چیزی بودند؟ ! برقراری حکومت اسلامی؟ سرنگونی استبداد پهلوی؟ زمینهسازی برای ظهور موعود؟ مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی؟ رسیدن به آزادی و مبارزه با خفقان؟ مبارزه با آمریکا و اسرائیل؟ و یا بهبود شرایط اقتصادی، بهداشتی و معیشت مردم؟! جواب راحت برخی انقلابیون امروز، گزینه «همه موارد» است. اما مرور منصفانه تاریخ انقلاب نشان میدهد، هر کدام از انگیزههای فوق در یک مقطع زمانی و در بخشی از مبارزان انقلابی پررنگتر بوده است و به راحتی نمیتوان به یک علت و هدف واحد قائل شد. اما در سالهای منتهی به انقلاب دو هدف عمده برقراری حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی و سرنگونی رژیم شاهنشاهی نسبت به سایر اهداف و آرمانها اولویت و فراگیری بیشتری داشته است. هر چه قدر که هدف سرنگونی حکومت شاه شفاف و روشن بوده، همان قدر آرمان برقراری حکومت اسلامی تفسیر پذیر و محل اختلاف بوده و هنوز هم هست. تعریف و قرائت مردم و انقلابیها از حکومت اسلامی چه بوده است؟ آیا آنها دنبال رسیدن به حکومتی چون حکومت علی (ع) بودند؟
آیا دنبال جامعهای بودند که از سیر تا پیاز دولت و حکومتش اسلامی باشد و مبتنی بر فقه و اصول؟ جایگاه روحانیت در این حکومت چه بوده و خواهد بود؟ جالب این جا است که خود حضرت امام نیز در چنین موضوعاتی در زمانهای مختلف، نظرات مختلف ارائه داده اند. ایشان در کتاب «ولایت فقیه» خود از «حکومت اسلامی» در زمان غیبت معصوم سخن گفته اند، اما در شرایط عملی دوران پیروزی انقلاب، شیوه حکومتی «جمهوری اسلامی» راترجیح میدهند. در خصوص حضور روحانیون در مناصب حکومتی نیز، نظر حضرت امام در اوایل انقلاب و دوران پس از آن متفاوت است. این وقایع مستند تاریخی نشان میدهد که تعاریف سیاسی و حقوقی شکل گرفته در دوران انقلاب، وحی منزل نیست که نتوان در باب آن سؤال و نقد وارد کرد و حتی تعاریف جایگزین دیگری را مطرح نمود.با گذشت زمان، برخی انقلابیون که نگران ثبات و دوام انقلاب بودند دامنه تعاریف و ارزشهای مقدس انقلاب را آنچنان گسترش دادند که بسیاری از امور نسبی و قابل نقد و تغییر در سالهای نخست انقلاب، در سالهای بعد در محدوده خطوط قرمز قرار گرفت و از دسترس نقد و اصلاح خارج شد.
کم نبوده و نیستند جوانانی که به خاطر اصرار انقلابیون بر برخی تعاریف، ارزشها و قوانین هیجانی شکل گرفته در دوران انقلاب، از قطار انقلاب پیاده شده و راه دیگری رفته اند. عملکرد و دیدگاه خاص برخی انقلابیها در موضوعات مهمی چون حجاب اجباری قوانین گزینش، تعاریف تنگ نظرانه در موضوع ولایت فقیه، حدود آزادی بیان، ممنوعیت و محدودیت موسیقی، حق نقد و اعتراض به ارکان حکومت، عدم تحملرسانههای منتقد و مستقل، فعالیت احزاب و دستهها و. . . از جمله مواردی هستند که به نظر کارشناسان منصف و اهل فن، قابل نقد و اصلاح هستند، اما عجیب است که هنوز هم بخشی از انقلابیون، این مواضع را مصداق وحی الهی میدانند و از چسباندن برچسب «ضدانقلاب» به منتقدان و دلسوزان ابایی ندارند!
انقلاب، فرزند زمانه!؟ انقلاب اسلامی ایران چه نسبتی با روح زمان و وقایع زمانه دارد؟ آیا همه فرض و حکمهای انقلابیون دهههای گذشته در همه زمانها صادق و جاری است؟ چه قدر از اصول و آرمانهای انقلاب ذاتی و لایتغیر است و چه قدر دیگر عرضی و متغیر با زمان و زمانه؟ چرا برخی انقلابیون از مرور تاریخ هراس دارند و بر قداست آن اصرار میورزند؟ مگر نه اینکه امام در وصیت نامه خود آل سعود را بیش از آمریکا مورد حمله قرار داده بود، اما در دوره بعد از ایشان و بنا بر مصالح جهان اسلام، روابط دوستی بین ایران و عربستان دوباره برقرار شد؟ و مگر نه اینکه رهبر انقلاب در دورهای حتی نشستن بر سر میز مذاکره با آمریکا را منع کرده بودند و در دورهای دیگر بنا به تغییر شرایط و رعایت مصالح چنین مجوزی را در موضوع امنیت عراق و مذاکرات برجام به مسئولین دولتهای دهم و یازدهم دادند؟ آیا رعایت مصالح زمان و تغییر در تاکتیکها و حتی استراتژیهای سیاسی و اقتصادی و. . . خیانت به انقلاب و آرمانهای آن است یا استفاده به جا از ظرفیتهای درونی نظام که مبتنی بر فقه پویای شیعه است؟ علاوه بر ابعاد سیاسی و حکومتی، در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هم باید به اجتهاد و فقه پویا میدان داد. بعد گذشت چهل سال از انقلاب، فریاد زدن از رباخواری بانکها هیچ حسن و ارزشی ندارد که هیچ، بلکه نشانهای از ناکارآمدی انقلاب در طراحی زیرساختهای اقتصادی مختص به خود است. ارزش و شجاعت حقیقی در این است که بتوان با فقاهت آگاه به زمان و اجتهاد هوشمندانه تعریف و ساختاری جدید در برابر بانکداری غرب علم کرد و گره از کار خلق الله گشود!
آمار انقلاب! تا همین چند سال پیش، تلویزیون در ایام دهه فجر نمودارهایی نشان میداد درباره مقایسه شاخصهای پیشرفت جامعه در دوران شاهنشاهی و سالهای پس از انقلاب. عجیب بود چنین برنامه هایی که در آن مثلا افزایش نجومی تعداد دانشجویان در سال 87 نسبت به سال 57 به عنوان نشانه جهش و پیشرفت کشور تعبیر میشد! یا مثلا تعداد خطوط تلفن، تعداد مشترکان آب و برق، تعداد دانشگاهها و پزشکان و مهندسان و. . . هرکس که با الفبای صنعت و اقتصاد آشنا باشد، خوب میداند که دهه پنجاه شمسی آغاز دوران صنعتی و فنی و توسعه خدمات بهداشتی و آموزشی در ایران است و اگر رژیم شاهنشاهی هم سرنگون نمیشد کم و بیش توسعه آموزشی و صنعتی و نصب تلفن و آب و برق و. . . اتفاق میافتاد، چرا که این موارد اقتضائات طبیعی ورود تکنولوژی به ایران است و چندان متاثر از حاکمان سیاسی جامعه نیست!
باور به ارزش و فوق العاده بودن چنین آمارهایی شبیه این است که کسی دولت اول اصلاحات را به خاطر راهاندازی و توسعه شبکه تلفن همراه در کشور، تقدیس و تمجید کند و در قیاس با دولتهای قبل، آن را به عنوان مجری انقلاب صنعتی و ارتباطات در کشور بشناسد و بشناساند! متاسفانه هنوز هم بسیاری از خطبا و مسئولان در توجیه ارزش و کارآمدی انقلاب به چنین قیاسهای کم ارزش و بی منطق متوسل میشوند و شعور مخاطب خود را به بازی میگیرند. آیا چنین شاخصهای نسبیای میتواند ارزش و قداست انقلاب را به مخاطب امروز اثبات کند؟ تازه بماند که افزایش آمار و ارقام همیشه هم نشانه پیشرفت و بالندگی نیست! مثلا افزایش فارغ التحصیلان بیکار، آمار جمعیت شهری، آمار اعتیاد و. . .
کارآمدی انقلاب! نسل امروز را نه میتوان همانند دهه شصت، با بیان خاطرات چریکی مبارزان و روایت شکنجههای تلخ ساواک با انقلاب آشنا کرد و نه با بحثهای شبه فلسفی و عرفانی در خصوص ارتباط انقلاب و ظهور و. . . مرسوم در دهه هفتاد! حتی حواله دادن به تاریخ و رونق مستندها و تصاویر دیده نشده تاریخ پهلوی نیز که اپیدمی رسانههای انقلابی در دهه هشتاد بود، در این دهه تاثیر چندانی ندارد. نسل امروز منتظر و تشنه کارآمدی انقلاب است. این نسل کم حوصله که ابزار رسانههای جدید را هم در دست دارد، رنجور از فقر و تبعیض و فساد رونق گرفته در دوران اخیر است. در نگاه نسل امروز، «چه بود» پهلویها چندان مهم نیست، حتی «چه باید بود» انقلاب هم برایش اهمیتی ندارد! بلکه فقط دنبال چون و چرا در «چه هست» انقلاب است. ثمره عملی انقلاب در اقتصاد، فرهنگ، جامعه و سیاست چیزی نیست که صرفا با ارقام و اعداد و منبر وتریبون بشود نشانش داد، اتفاقا این چیزی است که مردم و به ویژه نسل جوان امروز با همه پوست و استخوانشان آن را میچشند و درک میکنند.
اگر شعار مهم انقلاب رسیدن به عدالت اجتماعی بوده، باید بتوان آن را لااقل در بخشهایی از جامعه چشید و احساس کرد. اگر تعالی فرهنگ و اخلاق و معنویت هدف انقلاب بوده، باید شاخصهای این تعالی را در اخلاق عمومی جامعه مشاهده کرد. اگر آرمان انقلاب رشد اقتصادی و صنعتی و علمی بوده باید بتوان ثمره آن را در تولیدات فنی و صنعتی، افزایش صادرات غیرنفتی، رقابت با محصولات خارجی و. . . به نمایش گذاشت. اگر آرمان انقلاب مبارزه با فقر و فساد و تبعیض بوده باید بتوان پایان کپرنشینی و حاشیه نشینی و ختم پروندههای اختلاس و فساد آقازادهها را جشن گرفت! و دهها «اگر و باید» دیگر. . . اگر این بایدها و لو به شکل نسبی اتفاق افتاده، پس خوشا به حال ما که هنوز دل در گرو انقلاب داریم و به آینده اش امیدها بستهایم، و اگر خدای ناکرده نشانهای از این بایدها در جامعه نیست، دیگر چه سود از بحث کردن با رفیقم که دنبال شاخصهای رشد و بالندگی ایران پس از انقلاب است؟