به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶ ساعت ۱۲:۳۶
کد مطلب : ۱۴۲۸۳۰
روایتي از تاثیر اعتیاد بر زندگی جوانان؛

گام‌هایی در مسیر تباهی

گام‌هایی در مسیر تباهی
حسین بهلولی
هر روز از آن مسیر برای رفتن به سر کار رد مي‌شدم، چند وقتی بود که آنجا مي‌دیدمش، ژولیده و شلخته، از ظاهرش پیدا بود که مدت هاست در خانه‌ای نبوده، حمام نرفته وغذایی درست و حسابی نخورده است، من هر روز از کنارش مي‌گذشتم، یک روز از آن روزهای سرد پاییزی نمي‌دانم از کجا به دلم افتاد که غذایی بگیرم و بروم کنارش دمی بنشینم و گپی بزنم.

نزدیکش شدم و سلام کردم و کنارش روی کارتن نشستم، کمی خود را عقب کشید اما من با لبخندی گفتم: هوا امروز خیلی سرد است، با خودم گفتم بیایم اینجا و با هم غذا بخوریم، با نگاهی پر از شک و تردید غذا را از دستم گرفت و شروع کردیم به غذا خوردن، گفتم: اسمم حسام است، اسم شما چی؟ گفت امیر هستم.
گفتم ببخش که سوال مي‌پرسم، اما دلم مي‌خواد امروز یکی باهام حرف بزند، چرا اینجایی؟ چرا شکل و ظاهرت اینطور است؟ اصلا اگه دلت خواست و دوست داشتی قصه زندگیت را برایم تعریف کن، انگار که او هم دلش حرف زدن مي‌خواست، بی مقدمه و سریع شروع کرد به تعریف کردن...

فوق دیپلم مکانیک دارم و در یک شرکت مشغول کار بودم، یک پسره 5 ساله دارم که در حال حاضر با مادرش زندگی مي‌کند، از همسرم جدا شده ام، وضع مالی خوبی داشتم اما بیشتر اوقات فراغتم را به جای خانواده با دوستانم وقت مي‌گذروندم، اولین دفعه ای که شیشه کشیدم وقتی بود که اختلافاتم با همسرم زیاد شد و دوستم گفت که با کشیدن این مواد همه غم هایت را فراموش مي‌کنی، دفعه اول حس عجیبی بهم دست داد و باعث شد بعدها نیز بعد از مشاجره یا فشار کار و یا هر بهانه ای دوباره به سمت مواد کشیده شوم و مصرف کنم، به مرور زمان کار هر روزم شد، بعد از مصرف خوابم نمي‌برد، دیگه هیچ چیز برایم اهمیت نداشت، شبها بیدار بودم و تا صبح نمي‌خوابیدم، این شب بیداری‌ها باعث شد در محیط کار هم بی نظم شوم و چند بار توسط رئیس باز خواست شدم و در آخر باعث اخراج من از کارم شد، همسرمم که بعد از اخراجم دیگه شک هایش به یقین تبدیل شده بود به پدر و مادرش گفت و تقاضای طلاق داد، اول قول دادم که ترک کنم و مدتی هم مصرف نکردم.

در یک مغازه شروع به کار کردم، ولی دوباره مصرف کردنم شروع شد، مجبور بودم به خاطر مصرف هر روزم از صاحب مغازه پول بگیرم دیگه از شیشه خسته شده بودم، یکی از بچه‌ها گفت میخای شیشه‌رو کنار بزاری یه مواد دیگه مصرف کن تا بتونی بزاریش کنار، هرچه درآمد داشتم برای خرید مواد خرج مي‌شد، همسرم دیگه خسته شده بود،مصرف مواد اولویت اول زندگی‌ام شده بود، اول مواد بعد باقی زندگی،آنقدر دیگه تابلو شده بودم که صاحب مغازه از ترس اینکه ازش دزدی نکنم منو از کار بیرون کرد، دیگه شده بودم معتاد دو سوخته هم شیشه مصرف مي‌کردم هم تریاک، چند بار برادر و خواهرام منو به کمپ بردند برای ترک اما یا فرار مي‌کردم یا بعد از بیرون اومدن دوباره مصرف مي‌کردم، دیگه خسته شده بودند و منو راه نمي‌دادند، حتی تلفن رو هم جواب نمي‌دادند.

یک‌بار به همسرم که طلاق گرفته بود زنگ زدم، بهم پول داد، اما دفعه بعد گفت اگر مزاحم‌اش بشوم به پلیس زنگ مي‌زند.پول پیش خونه هم از بس کرایه نداده بودم تمام شده بود و صاحب خانه منو از خونه بیرون انداخت. جایی برای رفتن نداشتم، برای اینکه اموراتم رو بگذرونم باید کار مي‌کردم، کارم شده بود تو زباله‌ها گشتن و پیدا کردن قوطی پلاستیکی، از صبح تا شب سگ دو زدن و پیدا کردن قوطی و فروختنشون و با اون مبلغ کم غذا و مواد مي‌خریدم، کم کم بی‌خانمان شدم.و همه چیز را باختم.غذایمان یخ‌کرده بود و من در بهت و حیرت بودم که چگونه آدمی این گونه دست به ویرانی خود و خانواده‌اش میزند.امیر الان تحت حمایت یکی از مراکز ترک اعتیاد است و در تلاش است که زندگی خود را سامان دهد.

 وقتی به این داستان نگاه مي‌کنیم فکر مي‌کنیم که شاید این اتفاق برای دیگران بیفتد اما باید بدانیم که این اتفاق هر لحظه ممکنه تو زندگی هر آدمی رخ بدهد، ریشه‌یابی آسیب این فرد از جایی شروع مي‌شود که با دوستی رابطه دارد که خودش مصرف کننده است و به محض اینکه فرد کمی ناراضی بود به جای اینکه با همسرش صحبت کند و نزد یک روانشناس بروند با دوستش که مصرف‌کننده بود در میان گذاشت اشتباه اول که مي‌شود کلید اشتباهات بعدی که رفتن خانه دوستش و استفاده از مواد. دومین اشتباه زمانی بود که وقتی همسرش به او مظنون شد او را به کلینک‌هاي سو‌مصرف مواد نبرد و با یک درمانگر اعتیاد صحبت نکرد و شروع به جرو بحث با همسرش کرد در صورتی که مي‌توانست نزد یک درمانگر اعتیاد برود و با او صحبت کند و راهکار بگیرند شاید اگر زودتر نزد درمانگر اعتیاد مي‌رفتند و راهکارها را از روانشناس مي‌گرفتند زندگیشان دچار آسیب نمي‌شد.

قبل از طلاق سعی کنیم اول تمام راه‌هاي ممکن برای درمان فرد و از هم پاشیده نشدن بنیان خانواده را به کار ببریم و از همسر یا فرزند معتاد حمایت داشته باشیم هرچه بنیان خانواده حفظ شود آسیب کمتری به فرد مي‌رسد.یکی از آسیب‌هاي بیماران اعتیاد این است که حس اعتماد به آن‌ها به مرور زمان از بین مي‌رود و از بین رفتن اعتماد بیشتر آنها را دچار آسیب مي‌کند مانند همان بی اعتمادی که برادران و خواهران فرد بعد از پول قرض دادن به او شد اما آنها مي‌توانستند به جای پول دادن و بردن او در کمپ او را حمایت کنند و نزد درمانگر اعتیاد ببرند. یک فرد معتاد زمینه داشتن هرگونه آسیب به جز اعتیاد را دارد هپاتیت ایدز و حتی بیماری‌هاي دیگر، سعی کنیم بیشتر رعایت کنیم و بیشتر آنها را مورد حمایت قرار دهیم رها کردن فردی که بیماری اعتیاد دارد راه حل درمان نیست بلکه فرار از واقعیت است.باید سعی کنیم کمی بیشتر راجع به این موضوعات که مي‌تواند جامعه را به خطر بیندازد فکر کنیم و دنبال راهکارهای آن نزد فردی باشیم که کارش درمان اعتیاد است.